خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سفره خونه حاج فری و برادران

سلام بر همه دوستان سفره خونه ای و غیر سفره خونه ای چه ایرانی چه غیر ایرانی چه دیپلمه ها چه غیر دیپلمه ها چه نابینا چه بینا و وسطشون چه کم بینا چه خانم چه آقا چه خواب و چه بیدار
خوب این هفته داش فری اومده از هند اومده با ماشین بنز هم اومده الان دقیقا بنزم جلو در سفره خونه پارکه فقط نخش لای در گیر کرده نمیاد توو
دوستان عزیز این سفره خونه ای که من اینجا زدم و خریدم توی شمال استان کالیفرنیا هستیم یعنی کشور کالیفرنیا ولی شمالش هستیم که جاده های چالوس رو هم اینجا داره سبزه و جنگل دریا ساحل کی میره از یاد کی میره از دل خاطرات محال شماله یادم بره اون همه شور و حال محاله یادم بره
دوستان از درب ورودی که خروجی هم محسوب میشه شما وقتی وارد اتاق چی سالن که بشین وسط اولش یه حوضچه گرد هست که مجسمه یه آقای نابینایی وسط این حوض هست که از دهن این مجسمه آب میزنه بیرون که این آقا نابینا یه پیپ هم روی دهنش گذاشته و داره عصا میزنه خوب سمت راست که نگاه کنین یعنی فقط گردن کج کنید سمت راست یه دست میز و تخت هست که پشتی و بالشت های با پر قو هست که اگه دکمه سمت چپ اون زیر رو بزنین طبقه دوم تخت هم وا میشه و تبدیل به تختخواب میشه که میتونین برین اونجا هم استراحت کنین ولی دارم میگما هر کی پاش بو بده اینجا یه گربه نابینا گذاشتم که فقط بو میکشه و اگه کوچکترین بویی رو حس کنه دیگه باقی داستان رو میدونید
خوب دوستان ما میخوایم درباره همه چی بحث کنیم یه موزیک عمه جنفیو لوپزی هم گذاشتیم که ولومش رو کم کردیم و میخوایم شروع کنیم به صحبت کردن و تبادل نظر هر مشکلی هست بگین از کامپیوتری از موبایلی از دندون درد از خونه همسایه رو دزد زده از هر چی و هر چی و بیشترین چیزی که فعلا مغز من رو درگیر کرده اینکه دوستانی که با همنوع ازدواج کردن بیان نظرشون رو بگن و بگن که پیشنهادشون چیه درباره این موضوع که آیا چند درصد بچه ها به این قضیه رو کنن حالا جزیی بگن
نکته دومی که ذهنم رو در گیر کرده مدیریت مالی هست : من که خودم خیلی آدم ولخرجی و بی دست پا چلوفتی    ای هستم و نمیتونم پس انداز کنم البته اینم بگم به نظر خودم دارم چاله چوله های زندگیم رو پر میکنم ولی از خودم بدتر ها رو میبینم که به گوشیشون پیامک میاد یعنی آمار حسابشون اسمس میاد واسشون : دوستانی که توی این راه موفق بودن و این قضیه توی زندگیشون و ذهنشون پر رنگ بوده از تجربیاتشون بگن تا ما هم یه جورایی آره بی نصیب نمونیم
داش شهروز هم اینجا هست هر چی خواستین از قلیون اون هم طعم های مختلف حتی تنباکو گلابی با تنباکو کدو با تنباکو خیارشور با و خیلی چیزای دیگه غذا مذا همه چی به راهه : شنسل یاکریم : چلو مرغ معلول شده : گوشت کوبیده راسو : و نوشیدنی هایی تازه : آب معدنی نوشابه صورتی هر چی بگین ما در خدمتیم
آب میوه های تازه : شربت : یخ در بهشت : آب زرشک پریسا ولی چهل روز مونده : داش آریا هم گیتار زن محله : خلاصه همه رفقا هستن : سمت چپ هم زمین بازی هست : گل بال : شطرنج : مار پله ‌منچ . نون بیار کباب ببر همه جور بازی هست با بهتری امکانات مسابقه فُرغون برداری چی وزنه برداری
اینجا مناسب سازی شده از اون کاشی هایی که شهروز گفته بود اینجا هم هست کاشی بریلی فقط حواستون باشه اگه از راه منحرف بشین بغل این کاشی بریلی ها درخت های کاکتوس گذاشتم که با صورت میرین توی درخت کاکتوس و دیگه دیگه
یه آهنگ هم گذاشتم توی اینجا که لینکش رو واستون میذارم که بگوشین و کامنت بدین یه جورایی خارجکی کامنت بدین
آهنگ ناهید خوشگله الهی نمیری
از اینجا

 

تو کامنتا التماس دعا…..

۱,۰۶۵ دیدگاه دربارهٔ «سفره خونه حاج فری و برادران»

شما و ۲ نفر دیگر این پست رو پسندیدید سوزنم، شعاع خورشید و نخم، رشته‌یِ بارون.

با حریر صبح روشن، می‌دوزم پیرهن الوون،

واسه تو: بچهٔ نادون.

لالالالا، لالالالا، لالالالا.

پیشونیت آینهٔ نقره‌س، دو تا چشمات دو تا شئمدون.

حالا شَئما رو خاموش کن، بسه مهتابِ تو ایوون!

قد و بالای تو رو قربون.

لالالالا، لالالالا، لالالالا.

ای لبات برق و گیسات اَبر و چشات نم نم بارون!

تا نخوابی تو، بیدارم، تا سپیده تا خروسخون،

می خونم از دل و از جون.

لالالالا، لالالالا، لالالالا.

ای تو خوابای منو، مثل گیسات کرده پریشون،

من خدا رو می‌بینم، تو چش تو، بچّه یِ شیطون.

پشت پلکات او نه پنهون.

لالالالا، لالالالا، لالالالا.

زندگی جنبشه، حتی خوابیدن مشکله بی اون.

تو با گریه ت میگی: گهواره مو آهسته بجنبون!

منو این جوری بخوابون.

لالالالا، لالالالا، لالالالا. …

قدمعلی سرامی

سلااااااام فکر کنم برای اولین بار تو عمرم اول شده باشم. آقا فرامرز یه چایی با املت بهم بده.
به نظرم ما باید واقعا فکری واسه اقتصادمون بکنیم. الآن شغل آزاد بهتره به شرطی که سرمایه باشه البته این نظر منه.

سلام امید جان . خوش اومدی حاجی .
انشا الله دفعه بعد طلا میگیری .
رو چشمم حاجی بشین یه املت مشتی با یه دست چای بریزیم واست بیارم
چای رو با املت میزنی یا قند حاجی .

فری جون سلام، مدال اولی را بده که بدجور طلا لازمم. خوب اغلب دوستان میدونند که من با همنوع ازدواج کردم و همسرم را یکی از نعمتهای بزرگی میدونم که خدا به من داده، البته حق با شما است و زندگی افراد نابینا با هم متحمل هزینه های بیشتری است و از آن گریزی نیست. باید در مواقع مختلف و بسته به شرایط مختلف برای کسب درآمد از خودت خلاقیت نشون بدهی، از زندگی خودم اگر بگم همه جور کاری را تجربه کردم، از منگنه زدن جعبه های گز گرفته تا انواع و اقسام کارهای کامپیوتری یعنی از تبدیل فیلم به cd گرفته تا تدریس و برنامه نویسی، از کار در بازار بورس گرفته تا کار چاق کنی در زمینه های مختلف، از پیگیری امور اداری گرفته تا… راجع به من اگر بیشتر خواستید بدونید در پست ازدواج با بینا یا نابینا که حدود شش ماه پیش منتشر شد، کامنتم را بخونید. من که رفتم روی یکی از تختها بخوابم، شب به خیر.

سلام بر آقای حاتمی بزرگوار منم وقتی رسیدم هیچ کامنتی نه اینجا بود نه اونجا حالا دیگه چی شد مدیران اعلم

سلااام فری جون.
به سفره خانه حاج فری و پسران یعنی همون برادران خوشامدید و خوشامدم.
هادی طاها و استاد حاتمی و امید و مهدی که الآن میرسه سلاااام و فعلا خداحافظ همگی.

سلام سلاااااااام بر عمو فرامرز
شب شما بخیر
عمو اجازه میدی من سوار بنزت بشم یه دوری بزنم!!!!
از آهنگ شادتون هم ممنون.
راستی قهوه خونه رو هم خیلی باهال توصیف کرده بودید خیییلی خنده دار بود حیف که همه خواب هستن و زیاد نمی شه خندیدخخخخخخخخخخخخ.

من هم به آقایان چشمه گرامی ترخانه و مهدی عزیز و خانم دلیر تازه واردان جدید به جمع قهوه خانه ای ها سلام و خیر مقدم عرض میکنم

سلام به همه رفقای عزیز و خانم زهرا .
حاجی ما رفتیم بخوابیم که یهو نخوابیدیم شرمنده دیر شد فکر کردم امشب منتشر نمیشه . خیلی صفا اوردین . قدمتون روی چشمای نداشته ما بفرمایید تو خواهش میکنم

من هم خدمت شما آقای عباسی و همه ی دوستان سلام عرض می کنم.
عمو فراامرز نگفتی ماشینتون میدی برم یا نه؟

هادی جان خوبی . عمو مهدی شما چی عمو چشمه شما هم خوبی
جناب حاتمی بزرگوار .داش طاها لایک باز چطوره . داش امید و دیگه کی مونده زهرا خانم شما خوبی . ماشین نخش پاره شده باید نخ گونی ببندیم .خخخ
خیلی صفا اوردین

سلام بر حاج فری و برادران. اجازه بده من یه جا پیدا کنم یه کم استراحت کنم سر فرصت قول میدم که اگه دوستان همکاری کنند یه بحث خوب در مورد ازدواج همنوع راه بندازم. پس من فعلاً رفتم لالا .

پس تا ماشین درست می شه یه بستنی بهم بدید البته سفااارشییی باشه هااا.
تو هواای سرد خییییلیی می چسبه.ح

آخه بستنی عصب دندون ها رو خراب میکنه مخصوصا اگه شب بخورین بجاش یه نوشیدنی گرم واستون میارم که عصب دندون هاتون رو خراب نکنه چی میل دارین نسکافه یا شیر قهوه

منم به داداش هادی و مهدی و خانم دلیر و و عمو چشمه و .و.راستی عموچشمه من یا مهدی رو حالا از کجا دید/
جل الخالق.

خُب من یه جا پیدا کردم واسه خودم. حالا یه قلیون هم برام بیار تنباکوش اصفهان باشه لطفاً. سلام ویژژژژژژژژژ دارم خدمت عمو چشمه طه هادی زهرا خانم مهدی از نوع ترخانه و قادری و همچنین آقای حاتمی و بقیه شاید یادم رفته باشه خخخخ

چشم رو چشام
ولی چرا تنباکو اصفهان لابد فکر کردی خیلی گرونه نه حاجی بهزیستی قراره وام بده واسه تهیه تنباکو میگن باید ضامن بیاری با شیش دنگ سند خونه .

سلام.
خخخ.
عجب.
نَمُردیم و کالیفرنیا هم رفتیم.
خب حالا فعلً رسیدم.
بذار یه نیم ساعت استراحت کنم، بعدش یه فکری میکنیم.
فریجون گنجه کجاست ما یه چرتی بزنیم.

چشم هادی جان کاپو چینی رو چشم گذاشتم داغ بشه قل قل کنه ریختم اوردم داش مهدی جون شیر موز بخوری داش ترش میکنی ولی چشم شیر موز با نارگیل اوردم واست بفرما داشم

خانم دلیر با شهروز گفتم واسه سلام و ادب پرسی برم زیر کامنتشون جواب بدم یهو بی ادبی نشه وگرنه میدونم باید زیر کامنت جواب بدم بازم چشم دوستان اگه اینجا نوشتم جواب سلامتون رو دیگه شرمنده شهروز منو تهدید کرد گفت اگه گوش نکنی میندازمت بازداشتگاه .خخ
راستی سلام شهروز گنجه میخوای چیکار لابد نوشابه صورتی هم میخوای اره .

چشم خانم دلیر بستنی اوردم خدمتتون ولی حد اقل بزارین یخش وا بشه بعدا میل کنید .بازم عصب های دندون ضعیف میشن مخصوصا اگه شب باشه مخصوصا برای نابینا باشه . روایت داریم

سلاااام فرفره،عجب پستی نوشتی کهههه،خخخ،خب راجع به سوالاتت هم شاید بعدا بعدنا بیام اینجا بنویسم که،حالا فعلا من برم بینم بقیه جاها چه خبره آیااا

هادی جان کاپو چینو اوردم داش زبونم گرفت یهو انگشتام چپکی نوشتن وگرنه جنس خود جنسه .
شهروز چرا فسارش نمیدی چی سفارش نمیدی . نکنه تو هم جورابات بو میده آره مواظب اون گربه نابینا باش که فقط کارش اینکه تا صبح بو بکشه خخخخ

سلام فری. اِهِه این چه وضعیه! … این سر صداها چیه این وقته شب به پا کردی. نمیتونستی صبح بیای ما امشبو بتونیم بخوابیم. یعنی شما هر هفته باید مارو بدخواب کنید. اِه بسه دیگه. اجب آدمایین ها!

سلام ملیسا خوبی . کجا بیا کمک کن دست تنهام باشه برو ولی زود بیا این موقع شب تنها نرو بیرون گربه نابینا داره
مهدی شما کجا میری فردا بیکاریم میگیریم میخوابیم روایت داریم که لذتی که شب کامنت بدیم روز رو نداره

سلام عباس یگانه جون محسنتون کجاست
اگه میدونستم خوابی با طبل میومدم بالا سرت خخخخ
خوش اومدی داشم بشین واست چای بریزم ولی از نوع سیاه سیاه خخخ
یه قلیون هم میچاقم که تا صبح با قناری سفره خونه درد و دل کنی

شهروز خوشگله الهی نمیری عشقت جونمه جونمو نگیری عشقت جونمه جونمو نگیری .
خخخ
آهنگ ناهید خوشگله بود .
چشم خانم زهرا اینجا اگه سگ کار آگاه گجت رو هم بیاریم بنده خدا از بو بیهوش میشه . . هر کی پاش بو بده پاشو میچسبونم به بخاری .خخخ

خوب رفقا نظرتون واسه سوالات چیه یه تزی بدین یعنی چی ببخشید یه نظری بدین یا میخواین درد و دل کنیم هر کی بگه چقدر بدهکاره یاد بد بختیاش بیفته امروز چیکار کردین اگه خروسی چی خصوصی هست نگین مجبور نیستین ولی در کل مطبوعات رد و بدل کنین .
زیرا خدمت به خلق خدا از بهترین عبادتهاست : حاج فری

مهدی کسی نیست : نه پریسا نه دکتر مرحوم شده نه خانم پریسیما نه خانم بانو نه بانو خانم نه شهروز خوشگله نه مجتبی شماعی زاده نه محمد نه پدر بزرگ من . فکر کنم همه رفتن پیش پیش لالا

عمو مهدی اونا فقط سرشون رو از لای در اوردن تو سلام کردن رفتن با آژانس اومده بودن دیگه رفتن .
صحبت های جناب حاتمی رو داشتم میخوندم که فکرم رو گرفت به صحبت هاشون که جالب بودن ممنون حاجی
مهدی قادری نگفتی آخر با عباس قادری چه نسبتی داری فامیل هستین یا هم فامیلی هستین .
همه میگن من شبیه جنفیو لوپز میمونم تو شبیه کدوم خواننده هستی .

همه از ترس سگ فراار کردن. ههه هه
من از مهمانان عزیز خداحافظی می کنم ممنون از بستنیی.
خوش گذشت

نه خانم دلیر هاپوهاش اهلی هستن آدم حتی میتونه باهاشون درد و دل کنه یا براشون قصه بخونه بستنی تون رو نخوردین سرد شد .
خواهش میشه ببخشید دیگه
بازم فردا تشریف بیارین . شبتون خوش خوابهای گربه و هاپوهای نابینا نبینید
در پناه حق

اوه چقد پررنگه. آخه لامسّب ما که معتاد نیستیم. اَی بابا…
قلیونه رو بیخیال شو. اگه با طعم هندونه داری عشقه اگه نه ببر یه شیر کاکاوو بیار بزنیم.

مهدی دقت کردی توی آمارگیر که تعداد بازدید زده بعد قسمت آخرش بازدید کل زده فکر کردم شماره تلفن هست خواستم بهش زنگ بزنم دیدم نصفش نیست
خخخخ
تو هم که چشات داره میره مهدی قادری خمیازه هم میکشی

بفرما داش گلم .
یه جفت سیب زدم با طعم سیب قرمز با سیب زرد تازه سیب سبز هم هست باید بزنیم تو نخ سه سیب
اگه من کاره ای ودم سیب زمینی رو هم توتون میکردم
گوجه سبز : گل کلم :
بیا اینور بازار

من که فعلاً چن وقته رفتم سر کار روزگارم هم هی بدک نیست. قسد ندارم ولی احتمالاً چن وقت دیگه یه پونصد تومنی بشه.

میکن یه ابرکامپیوتر بوده همه میرن ازش سؤال میپرسن میان بیرون.
یه معلم میره تو میگه که:
چتوری میشه آدم ۸۰۰ تومن در آمد داشته باشه. سیسد تومن اجاره بده چارصد تومن قصد و دیویست تومن پول آب و برق و مخلفاتش و… بعد کامپیوتر هرچی فکر میکنه به نتیجه نمیرسه.
اون وخ منفجر میشه.

خوب من رفتم دو سیب بود یا دو سیبیل رو بکشم جون مادرت مینا بکشم رو درست بخون دیدم اصلا سیبی نداره اومدم بگم یک قلیون از هر نوع طعم و اندازه ای که خواستی بده داش فرامرز

ساعت زنانه میخوای دخترونه
مردونه میخوای یا پسرونه
ساعت دیره دو و پنجاه و پنج دقیقه
یا بقولی پنج دقیقه مانده به سه اینجا گوشکن هست صدای جمهوری اسلامی نابینایان ایران

یعنی بگم؟
.
.
.
.
چشم نمیزنید!
.
.
.
.
.
.
من …
دو میلوووون تلبکارم.آخه عادت کردم به نخوردن و نپوشیدن و نداشتن. خخخ خخخ

هادی جان گیر دادی به سیبیل های مینای بیچاره ها
اون خانمه سیبیل نداره
باشه یه پرتقال میزنم یا
دو سیب آلبالو نه اینکه باز سیبیل بازی شد
طالبی لاتیه داش
قادری جون الان مغز ها همه درگیر خواب هستن اسمم هم کم کم داره یادم میره میگی بیا ریاضی حل کن بده عمو هادی استاد چرتکه چی ببخشید ریاضی

ها! …
چیه! …
چرا اونجوری نگا میکنی! ….
خوب گفتم دیگه من بابام بهم یاد داده تا از گشنگی به مرز مردن نرسیدی، چیزی نخور هر وقتم پیرنت پاره شد میشه تا هفش بار دوختش. بعدم دیگه آرزوهاتم به گور ببر.
منم از اون زرنگتر شدم پولامو جم کردم و دادم یکی باهاش کارکنه سودشو بده بهم.
اوهوم اینجوریه دیگه.

عباس یگانه دو میلیون طلب داری اونوقت میای گوشکن من جای تو بودم فردا قبل از طلوع آفتاب میرفتم کالیفورنیا
دیدم از جوونمردی بدور هست گفتم نگم
من شصت میلیارد و شصت میلیون و شصت هزار و شیشصد و شصت تومان طلب دارم که قراره وقف کنم به بچه های فراری کالیفورینیا .
فقط یادت باشه این راز بین من و تو هست کسی نباید بدونه حتی عباس قادری اوکی

حالا یگانه خانم چی بخشید یگانه جان اگه فضولی نباشه بگو چیکار دادی طرف چیکار کنه واست با پولت البته میدونم فضولی هست خواستم کلاس بزارم بگم منم حالیمه

قادری جون اگه فردا اومدم نبودی راستشو بگو کجا میخوای بری :
یادته قول دادی معادله حساب نکنی هی واسم چرتکه مرتکه نیاری
راستشو بگو کجا رفته بودی
بخدا رفته بودم سفره خونه دعا کنم : قلیونی که واسه تو چاقیده بودم ادا کنم
دروغ نگو خالی نبند هی بهم میگن شهروز و مجتبی تو رو با علیرضا ایزدی دیده بودن تو فلان سایت

من باید با تو طرح رفاقت بریزم یگانه جون بعد از کارات سر در بیارم .
من بی دست و پا مجرد هستم حقوق بگیر و در آمد آزاد هم دارم نزدیک هشت میلیون بدهی دارم .
تازه اول نزدیک پونزده تومن بود یجورایی از مجبوری اونقدر رسوندم
اینقدر فکر جوونی و جوونی کردن اومد به فکرم که الان جوونم و باید جوونی کنم آخرش شد این

حله داش میدونم راست میگی از برق چشات خوندم
ولی انشا الله که موفق باشی تو زندگیت و اگه صلاح میدونی از پولت چه کارهایی کردی که سود بشه رو بگی حالا چه اینجا چه کنفرانس عالی میشه .

هنو چهار صد نرسیده قادری جون چی کفش کردی یگانه جون کفش سیندرلا رو کشف کردی یا دو میلیون شد سه میلیون
راستی شهروز کجا رفت پست ما که رسید همه کاراشون یادشون اومد خخخ
وقتی فردا در رو بستم گربه های نابینا رو هم گذاشتم فقط بو کنن و گاز بگیرن بعد میفهمن با یه آقای بسیار محترمی که بنز هم داره نباید شوخی کنن . خخخخ

ببین عزیزم.
بگم واقعن!
.
.
.
حقیقتاً ما تو زندگی سختیهای زیادی کشیدیم. چه از نظر مریضی و دکتر مکتر چه از نظر اجتماعی. یعنی مشکلاتی که بین مردم داشتم و از همه مهمتر از نظر اقتصادی.
ما آن شقایقیم که با درد زاده ایم.
حالا هم که مغشول کار شدم، هم یه کم عادت کردم به این شیوه زندگی. هم میتونم طاقت بیارم. یعنی راحت میتونم برای آینده پس انداز کنم.
بیشترین لذتو وقتی میبرم که کنار یه دوست همتیپ خودم باشم و گپ بزنم. نه این که بریز بپاش کنم برای دوستم.

اینجوریه که اینجوریه

اینو کفش کردم که اگه میخای پیامای جدیدو بخونی، نه کار خاصی نباید بکنی فقط با رفرش یا پیام نوشتن، دکمه مربوطو هرچی محکمتر بزنی
امتحان کنید اگه جواب نداد.

قادری جون شبت خوش خوابهای رنگی و جنگی ببینی داداش
یگانه جون من رو میبینی از وقتی به خودم اومدم جز سختی چیزی یادم نمیاد و بنظر من سختی و مشکلات آدم رو پخته تر میکنه یعنی باعث میشه بری تو فکر و توی خودت ولی گفتی اونجوری مثلا جوری نیستم که دیگران ازم سو استفاده کنن هر کی دنگ خودش رو رو کرده ولی بیشتر دوست دارم خوش باشم داشته باشم خرج میکنم نداشته باشم نمیکنم میدونی چیه مثلا اگه صد هزار بیاد جیبم انگار کرم اومد توی فکر من باید اون پول خرج بشه توی جیبم بمونه عذاب وجدان میگیرم حالا مبلغش هر چقدر باشه باشه از ده هزار بگیر تا هفتصد هشتصد هزار باید خرج بشه حالا اقساط بکنار اون مبالغ صد هزار دویست هزار باید خرج بشه وگرنه مریض میشم
میدونم دو روز دیگه باید توی مشکلات دست و پا بزنم ولی خوب چه خوب که توی مغزم نمیره

بی خیال یگانه جون فکر کنم دو میلیون روی فکرت تاثیر گذاشته چی رو محکم فشار بدی رفلش میشه
خوب کنترل با اف پنج رو بزنری رفلش میشه دیگه محکم دیگه چیه
خوابم میاد چشام داره میره دستام شبیه پنجه کرکس شده
بریم بخوابیم من برم روی اون تخت بخوابم همون جاییی که پیشی نابینا خوابیده .
آخه الهی نابیناست
بریم که صبح قراره مهمون بیاد از شرق استان کالیفورنیا .

میخوام یه باغ وحش نابینایی بزنم
هر چی حیوون نابینا هست بیارم توی باغ وحش
مثلا به طوطی ها بریل یاد بدم به فیل عصا زدن رو یاد بدم به آهو تحرک یاد بدم به طاووس کلاسهای مهارتی یاد بدم

ولی آفرین خیلی خوبه حتماً این کارو بکن. منم میام بهشون اِهِِِه
خاب چمیدونم چی، بالاخره یه چیزی یاد میدم دیگه.

دکتر اینجا که اونجا نیست اینجا محله گوشکن هست
ولی جدی تا حالا دقت کردی که مثلا حیوونی نابینا باشه
خودم تا حالا ندیدم مثلا اسبی نابینا باشه یا گنجشک یا یاکریم یا هر چیز دیگه
نه جدی تو دیدی تا حالا حیوون معلول مثلا فیل ویلچری یا شتر مرغ ناشنوا

سلام خانم پریسیما .شبتون بخیر
خیلی خوش اومدین خوب شد که اومدین داشتیم دیگه هزیون میگفتیم
بازم تولدتون رو بهتون تبریک میگم و بهترین ها از آن شما باشه

ملیسا هیچی خدایی
هم این آهنگ رو دوست دارم هم خاطره دارم هم همیشه گوشش میکنم هم همیشه هم انرژی میگیرم هم نمیدنم . مثل بعضی ها فرانسه مرانسه بلد نیستیم ما
چطور مگه ملیسا : نظرت چیه درباره آهنگ

منظورمو نگرفتی. نمیتونم وازه بگم.
آره من یه کفتر نابینا دیدم. اَی بابا من گفتم اینا برن بخوابن، برم سروقته یقچال یه دلی از عذا در بیارم.
حالا که دو سه نفر تازه رسیدن.

حالا که گوشدراز تو گوشدرازه. منم راهکارهای رأیس جمهور شدن نه اصلاً بینا شدنو میگم که همه شون برن
خخخخخخ

میخوام بهشون آموزش اسکایپ یاد بدم و ایمیل ساختن
نه جدی میدونید که فقط اسب ها حیوانی نجیب هستن که با خواهر و مادر خود رابطه جنسی ندارن و ما باقی حیوانات اینجور نیستن و اسب رو حیوانی نجیب میگن و اگه میبینی که کفتر ها اکثرا مریض میشن یا اگه با کفتر باز صحبت کرده باشی یا کفتر بازی کرده باشی میبینی که بیست درصد کفترها توی همون جوجه گی گیج میشن یه اسم خاصی هم داره که دیگه حیوون گیج میشه و گردنش کج میشه ولی اگه با خواهر و مادر خودش رابطه نداشته باشه اونجور نمیشه
فکر کنم اوور میگن بهش .

اَی نامرد این فرامرز چرا یقچالو قفل کردح.
بزار فردا حالتو میگیرم.
حالا هم مجبورم. گشنه برم بخوابم.

نه قادری جون فیل در خواست داده ولی اسبه نجیبه هنوز اد نکرده .
نه یگانه جون چرا قفل کنم اگه میخواستم قفل کنم که این همه هزینه نمیکردم که سفره خونه بزنم حاجی اون درش چشمی هست باید دستت رو بگیری زیرش بعد برات نوشابه میریزه

تو که تو شهرک ولی صبح زندگی میکردی، یه دفه چطور شد، اومدی کالیفور نَیا! اونم با این همه ثروت و امکانات؟

بهبه هادی جان میخوام برم پیش اون گربه نابینا بخوابم بیرون که نمیرم حاجی مامور ها میبرنم .
شما هم اومدی تو در رو ببند سوز نیاد . بیا بشین بغل حاجی تا از خاطرات کالیفورنیا بگم

شبت شیک قادری جون
یگانه جون من چون مثل آدم نمیتونم فکر کنم تا کسی حرفی میزنه یهو فکرم خود بخود بر عکسش رو میگه و اینجوری میشه
تو هم برو بخوای یگانه جون تا فردا وگرنه تخیلات حقیقت پیدا میکنن
شبتون خوش دوستان تا فردا و برنامه ای دیگر همه شما رو به خدای مهربون میسپارم .
تکرار برنامه فردا صبح هست خخخخ
شب خوش رفقا

سلام سلام دوباره به فری و عباس و مهدی و هادی دیگه نمی دونم کی داره دیگه پرچم اینجا رو نگه میداره.یه ایول و خدا قوت

سلام.
اینجا کسی بیداره؟ آخ آخ آخ چه بلایی سرم اومد! آقا من دیشب که رسیدم خواستم بگم ما هم آره. بعدش یواشکی رفتم سر بساط قلیون درست کردن فری به خیالم یکی پر و پیمونش رو درست کردم و کلی هم واسه خودم نوشابه وا کردم که بعله. چشمتون روز بد نبینه یعنی گوشتون روز بد نشنوه. پکه رو نزده زدم به سردرد. وای چه سردردی. جدی پشت سیستم از شدت سردرد مردم تا الان.
آآآیییاین چی بود خوردم بهش؟ وای نازی پیشی قربونت بیا۱جا نشونم بده خالی باشه. آخ خدا چشم سر بهت بده پیشپیشی. کلا من گربه ها رو خیلی دوست دارم. مثل اینکه همه خوابن. عه پیشی کوشی بیا بگو این دکمهه کجاشه تخت میشه؟ ای وای زدم۱دفعه باز شد خورد توی سرم. تا بی هوش نشدم بپرم بالا همونجا بی افتم. وای آخجون چه خوبه! فری بیدار که شدی میشه این تخته رو بدی من ببرم خونمون؟ بچه های خواب بعدا بیدار! این چه کاری بود کردم؟ حالم درست نمیشه یکی بیاد درستم کنه!

جدی این تخته تاب هم میده؟ وای پیشی۱کیلو سوسیس خارجی طلبت عجب تو مهربونی! بقیه که در رویا دارن شنا می کنن من هم بپرم یعنی بخزم زیر این پتو قشنگه!

آآآییی،ییی،ییی! جون دشمن هاتون پا شیی،ییی،ییی،ییید! چقدر می خوابید بابا۱۰۰رحمت به خودم و این سردرد بی پدرم که دست بر نمی داره از سرم بلند شید دیگه!

من طبق معمول جمعه ها میخواستم برم نون سنگک با آش بخرم ولی دیدم فری واسم اینجا همه چی ردیف کرده. نون سنگکش که هست حلیمم از اون میز گنده ه گربه ه راهنماییم کرد برداشتم.
آقا چرا اینجا سلف سرویسه که دهن ما سرویس شد بعدشم تازه میگند شایعه شده سرویس برگشت نیست و فقط سرویس غیر بهداشتی هست. خخخ. چه سرویس تو سرویسی شد جون تو!
به هر حال که به نظر من مسئولین باید پاسخگو باشند و بگند چرا رستوران و سفره‌خونه ی نابینایی اینطوری سلف سرویسه و هرکی به هرکیه.
الان من نون و حلیم دارم قاشق ندارم از کجااااا بیاااارم؟!

سلام غلط گیر عزیز.
خدا نصیب هیچ کافری نکنه جدی جلوی چشم هام الان پر ستاره های برق برقیه. یادمه یکی همیشه بهم می گفت توی هر چیزی دنبال۱بخش مثبت بگرد حتما هست. الان بخش مثبت این اوضاع من اینه که چشم های نبین من داره ستاره های برق برقی می بینه اون هم به چه نزدیکی. آخجون! وای سرم! بچه ها پاشید! خیال کردید. من مرده هم که باشم تا دستم به سیستم و اینترنت برسه دست از سر محله بر نمی دارم.

سلام آقای خادمی. از گربهه بگیرید. من امروز از یاری رنگارنگ ایشون خیلی بهره مند شدم الان هم…خواستم بگم سیر سیرم دیدم نه هنوز گُشنَمِ.

بچه ها به جان خودم یا بلند میشید اینجا رو با من یا بی من شلوغش می کنید به همش می ریزید یا باور کنید میرم پشت بلندگوی اینجا آواز می خونم اون وقت مرد می خوام بتونه بخوابه. تا۱هفته شب ها کابوس می بینید. اون هایی که باهام صحبت کردن می دونن.

سلام بر حاج فری و برادران و هم شیره های عزیز و گرامی که خب نمی‌دونم چرا اسمشون بالا سردرد سفره خونه نرفته آیا؟؟؟؟؟؟؟
می‌گم من که عاشق این گربهه ام خخخ یه خاطره هم بگم که خودم هم البته اولش به شوخی ولی بعدش شوخی شوخی جدی شد یه روز بچه ها قرار بود از پیست دو میدانی بیاند خونه ما بعد بهشون گفتم بیاید قدمتون رو چشم ولی یه جوفت جوراب تمیز دنبالتون داشته باشید اونجا یعنی اینجا جوراباتون رو عوض کنید که بو می‌ده خخخ یعنی کلاً عرف شده دیگه با جوراب بو دار جرأت ندارند این طرفا پیداشون بشه خخخخ شکلک خداییش بد بو ترین بوی دنیا بوی جوراب هستش …..
در مورد سؤال اولتون که خب هیچی برم سراغ مدیریت مالی که مدیریت مالی من بدک نیست ولی خب تجربه خاصی ندارم یعنی نه که اصفهانی هستیما ولی مقتصدیم خخخخ البته فعلاً که دستمون تنگه خودش مدیریت مالی شده خوخوخ دیگه من که همین الآن صبحانه باقالی خوردم جاتون خالی یه چای نبات هم روش فعلاً سیرم بعدی مزاحم می‌شم یه چی سفارش می‌دم ….. راستی کاکتوس کاشتید کنار جاده هوم هوم هوم یاد یه سخنرانی تو یونان باستان افتادم که شمشیر گذاشت به دیوار و هی سخنرانی کرد و دستاش رو بالا پایین کرد تا یاد بگیره چقدر باید دستاش رو بالا پایین ببره و کلاً سخنران خوبی شد اسمش هم تو تاریخ مونده ولی من یادم نیست یعنی فکر کنم سیسرون بود ولی شاید اسم رو اشتباه گفته باشم ولی ماهیت یکی هستش …..
وای چقدر قاتی نوشتم …. حالا برم ببینم از دیشب تا حالا چی ها گفتید چی ها نگفتید…..

سلام بر دوستان عزیز
فرامرز جان ببخش داداش که نمیتونم باشم عازم سفرم انشا الله اگر شب به موقه رسیدم میام
ببخش داداش

پریسا خدا بد نده
یه مسکن بخور
دوستان خدا نگهدار

اغا مورد داشتیم طرف تو استخر کم مونده خفه بشه با تیوپ درش اوردن بعد یه ربع دیگه واسه این که این آبروریزی رو جبران کنه حرکات غیرطبیعی از خودش بروز داده- مثلا شنو رفتن زیر- آب که مسولین فک کردن چیزی زده انداختنش بیرون

سلام بر بانو، دوست نادیده و عزیز من، سلام طاها، سفر خوش آریا خوش بگذره. دیگه کی اومد یادم رفت. بچه ها اگر کسی جا موند معذرت.
وای اینجا برق رفت اینترنت هم رفت همه چیز رفت من الان با باتری سیستم و با اینترنت جیبی اومدم اگر بدونید چه یواشه! کاش برق زود تر بیاد.

ﺩﯾـﺸَـﺐ ﮐَـﻒِ ﭘـﺎﻣـﻮ ﭘـﺸـﻪ ﺯﺩﻩ …ﯾﮑــﯽ ﻧﯿﺴــﺖ ﺑﮕــﻪ ﺁﺧــﻪ ﺣﯿـﻮﻭﻥ ﺍﯾــﻦ ﺟــﺎﯼِ ﻧﯿــﺶ ﺯَﺩَﻥ ﺑــﻮﺩ؟؟؟؟؟

۳ ﺛﺎﻧﯿــﻪ ﻣﯿﺨـــﺎﺭﻭﻧَــﻢ ..

ﻧﯿــﻢ ﺳﺎﻋَــﺖ ﻣﯿﺨﻨـــﺪﻡ…

جدی معضلیه این! ولی این پشهِه توی این فصل! کوشش طاها بگیریم بذاریمش توی شیشه این به نظرم با این انتخاب فصل حضور و انتخاب مکان نیش زدن۱مدل خاص از عجایب باشه!

سر جلسه امتحان کامپیوتر اینترنت قطع شده استاد گفت رو سوالی که دارین جواب میدین صبر کنین تا وصل بشه دختره (دوستم) برگشته میگه سوالای دیگه رو می تونیم جواب بدیم ؟ استاد سکته کرد !

شلا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لااااا،م،ی،که به همه بر بچی که اینجااااان،
خب مجتبی من که کلا از ساعت ۸ و نیمه که بیداااارم خخخخ

ی مختصر توضیح:
من کارمندم ومسُول ی سری ثبت نام.پشت شیشه مدارک لازمو برای ثبت نام زده بودم.یکیش عکس ۳*۴ بود .دیدم ی آقایی برای ثبت نام مدارکشوداره آماده میکنه هی داره این جیب اون جیب دنبال عکساش میگرده .گفت چی شده!گفت اینجا زده ۳ . ۴ تا عکس. دارم دنبال عکس میگردم!!!!!!!!!!!فک کن!عکس ۳در چار ۳ .۴ تا عکس. حرفی واسه گفتن نمونده

ماشینم جوش آورده بردم نمایندگی مکانیک ماشینودید گفت جوش آوردی؟ گفتم پ ن پ گفتم حالاکه آب داغه منم چای کیسه ای توماشین دارم یه چایی دورهم بخوریم!

سلام من هم اینجام. روز همگی به خیر. فعلا تعدادی از کامنتا مونده که نخوندم، برم بخونم. بعدا اگه نظری داشتم، بر می گردم.

این با حاله گفتم بذارمش,
نامه مادر غضنفر

غضنفر جان سلام! ما اینجا حالمان خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من می گویم و جعفر خان کفاش برایت می نویسد. بهش گفتم که این غضنفر

ما تا کلاس سوم بیش تر نرفته و نمی تواند تند تند بخواند، آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.

وقتی تو رفتی ماهم از ان خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه ی حوادث خوانده بود که بیش تر اتفاقا توی ۱۰ کیلومتری خانه ی ما اتفاق میافته. ماهم ۱۰ کیلو متر

اینور اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست پدرت  هرروز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت

شماره پلاک خانه ی قبلی را اورده و اینجا نصب کرده که دوستان وفامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دوبار بارون اومد. اولیش چهار روز طول کشید، دومیش سه روز. ولی این هفته دومیش بیش تر از اولیش طول کشید. غضنفر

جان ان  کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. ان دکمه های فلزی، پاکت را سنگین می کرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم

و جداگانه توی کارتون مقوایی برایت فرستادم.

پدرت هم کارش را عوض کرده. میگه هرروز ۸۰۰،۹۰۰نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه. هرروز صبح میره سر کار تو قبرستون، چمن های اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خانه.

ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود تلفن مغازه اش را جواب بده، حالا برگشت. راستی حسن اقا هم مرد!

شرمنده . همین دیگه.. خبر جدیدی نیست.قربانت.. مادرت.

راستی غضنفر جان خواستم برات یه خورده پول پست کنم،ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم. 

شما دقت نمیکنید چرا؟؟؟؟؟
الان تو سال ۹۳ هستیم درست! فرض میکنیم تو این تاریخ هستیم ۹۳.۱.۱ فرض میکنیم خب
من نگران ۸سال دیگم ، ۱۴۰۱ بگید خب، میخواییم تاریخ بزنیم باید بزنیم ۱.۱.۱؟ یا ۱۴۰۱.۱.۱؟ قابل هضم نیست ، بیچاره او بچه ای ک ۱.۱.۱ بدنیا بیاد بعد ۲۰ سال میره فرم پر کنه تاریخ: چی بزنه خب
یا بهش بگن متولد چندی؟ بگه ۱؟ یا ۱۴۰۱ ؟
مسئولین رسیدگی کنن از الان

من تازه متن پست رو خوندم ایول گلبال هم هست,
وای دندون درد خدا نصیب گرگ بیابون نکنه, من یکی از دندونام عصب کشی داره میخاستم فردا برم درستش کنم, تبخال زدم, آخه اگه تبخال بزنی نمیتونی عصب کشی کنی, کلا انگار نمیشه عمل جراحی اینا هم انجام بدی, دلیلشو پیگیری نکردم چرا, خلاصه که دوتا دندون عقلم هم نیاز به جراحی داره البته نه اینکه برم اتاق عمل ولی باید یه شکافی داخل لثه ام ایجاد کنن, اینققدرر میترسم, از دکتر و بیمارستان حالم بهم میخوره تو رو خدا دعام کنید به خیر بگذره, تازه این هفته هم بابلسر مسابقه داریم, اگه دندونم درد بیاد بیچاره ام, راستی برای بی حس کردن موقتی کسی دارویی چیزی سراغ نداره, به جز این مسکنهای رایج, استومینوفن یا ژلوفن و …. ۵ اسفند نوبت گرفتم واسه جراحی دندون عقل, دعام کنید خعلی زیااد

سلام بر همه دوستان حاج مهدی ترخانه : پریسای عزیز : خانم بانو خانم غلط گیر دادا مجی زهره خانم طاها نازنین خانم همه و همه و همه
صفا اوردنی بفرمایید تا صورتم رو بشورم بیارم تازه از خواب بیدار شدم . میترسم از گربه که دهن بود بده یهو گربه ما رو گازی کنه .

مدیر جان ساعت پنج صبح خوابیدیم ساعت دوازده بیدار شدیم تازه هشت ساعت خواب نکردیم ساعت کامنت ها رو ببین دادا حکم این رو داره که ما کارت زدیم واسه شرکت
بانو خانم اون داستان حاج فری و برادران قضیه چی هست یارو یه پشمک میخره روش نوشته بود تولیدی حاج فلانی و فلانی و فلانی و برادران
بعد اگه دقت کنین توی این مغازه های بزرگ مثلا مشاور املاک نوشتن که مثلا املاک حاج فری و برادران
منم رو اون داستان این رو نوشتم ولگرنه اینجا سفره خونه حاج فری و دوستان هست
ایول به یارو شمشیر زنه لابد اونم نابینا بوده

سلام به همه ی کسایی که هستند و نیستند. خُب من یه جا پیدا کردم واسه خودم و خوابیدم و سه ساعت پیش بیدار شدم و اومدم خدمتتون. همینطوری که به حاج فری و برادران قول دادم میخوام که نظرات خودم رو در مورد ازدواج همنوع یا غیر همنوع بنویسم تا اگه کسی بخواد در این مورد بحث کنیم. البته نمیدونم تا حال یه همچین بحثی در کامنتها شده یا نه اما میدونم که این بحث یواش یواش داره میره رو اعصاب همه چون دیگه تو هر سایت نابینایی میشه یه پست در این مورد پیدا کرد. اما بنا به ضرورتی که این بحث داره من خواستم که دوباره که یه فضایی ایجاد شده نظراتم رو بنویسم. خُب: ببینید دوستان ما تا زمانی که خودمون همدیگه رو قبول نداشته باشیم نمیتونیم در این بحث به نتیجه ای برسیم. شما تصور کنید هر پسر نابینا دوست داره که با یه دختر بینا ازدواج کنه و برعکس. اما هیچ کدوم به مسأله ی کُفیّت که مورد تأکید همه ی مشاوران خانواده و فعالان در این زمینه هست توجهی ندارند. همه کُفیت رو در فرهنگ و مادیات و اعتقادات مذهبی میدانند اما بحث معلولیت هم میتونه بُعد دیگری از قضیه باشه. ازدواج با همنوع مشکلاتی رو به همراه داره که غیر قابل انکار هست اما نکته ای که مشخص است اینه که این مشکلات رو همه میشناسند و میتونند که برای حل آن قدم بردارند. اما ازدواج با غیر همنوع هزاران مشکل شناخته شده و ناشناخته داره که هیچ تذمینی برای حل آن نیست. دوستان عزیز: ما اول باید موقعیت خودمون رو قبول کنیم و سپس تصمیم بگیریم. شمایی که دلتون میخواد همسرتون براتون رانندگی کنه اینو حتماً بدونید که همسرتون هم دلش میخواد که شما یه کارای دیگه ای براش انجام بدید که از دستتون برنمیاد. شخص بینایی که حاضر میشه با یه نابینا ازدواج کنه به خاطر فرار از یه سری مشکلات حاضر به این کار میشه و ممکنه که در مواجهه با مشکلات زندگی با یه فرد نابینا و برای فرار از این مشکلات هم یه کارهای دیگه ای انجام بده. یعنی میخوام بگم که هر فرد بینایی که با یه نابینا ازدواج میکنه صرفاً یه سری مسائل تو زندگیش هست که حاضر شده این کار رو بکنه. سن بالا، قیافه ی نچندان خوب هر چند که اون هم بنده ی خداست، یه سری بیماری های پنهان و آشکار، مشکلاتی در درون خانواده، و هزاران علت دیگر. اما من منکر استثناها هم نیستم هر چند که استثنایی رو سراغ ندارم. نکته و بحث دیگه در این مورد اینه که ما باید تلاش کنیم که فرهنگ ازدواج درون گروهی رو گسترش بدیم. باید به پدر و مادرها یاد بدیم که همیشه زنده نیستند و خدایی نکرده بعد از صد سال که از این دنیا میرن فرزند معلولشون تنها میمونه. پس تا وقتی زنده اند باید به فکر آینده ی فرزندشون باشند. باید ما یاد بگیریم که هر فرزند معلولی که در هر خانواده ای به دنیا میاد مسؤولیتهایی رو به دوش خانواده میذاره که باید آن مسؤولیتها رو بپذیریم. اگه دو نفر معلول که با هم ازدواج میکنند از طرف هر دو خانواده چند سالی مورد حمایت باشند میتونند که رو پای خودشون وایستند و زندگی مستقل و آرامی رو تجربه کنند.
خُب: اگه بنویسم خیلی زیاده پس اگه بحث کردیم به اقتضای بحث نکات دیگه ای رو هم اضافه میکنم که شاید بحثی درست و کامل و جامع و آموزنده از آب در بیاد. البته دلم میخواد شما هم دوستانه و به دور از حاشیه نظراتتون رو بنویسید. همچنین شما دختر خانمها. شما هم حق ازدواج دارید و باید که در این زمینه نظراتتون رو بنویسید. پس منتظر نظرات شما هم هستم. پس مجردها، اونایی که با همنوع ازدواج کردید، اونایی که با غیر همنوع ازدواج کردید، بیایید و نظرات خودتون رو بنویسید که شاید من دارم اشتباه میکنم.

سلام زهره خانم خوش اومدین : صفا اوردین : وای دندون درد : خدا نصیب هیچ کس نکنه : من یه زمونی فرش خونمون رو گاز میگرفتم از شدت دندون درد :
البته خالی بستم ولی خیلی گناهی داشتم که یه نابینا دندون درد بگیره
یه راه کاری به خانم پریسیما هفته پیش یعنی دو هفته پیش دادم فقط دقت کنین
اگر دندان چپ شما درد میکنه سوراخ بینی سمت راست رو بگیرید بعد دستمال کاغذی کوچیکی رو آتیش بزنین بعد فوت کنید خاموش بشه بعد که داره دود میکنه از سوراخ بینی سمت چپ بکشدی داخل و به مغزتون شوک وارد میشه دو یا سه بار این کارو کنید دیگه خوب میشه از اول هم بهتر میشه
داستانتون هم جالب بود خخخ

سلام مجدد.
برق و اینترنت دست در دست هم اومدن. بعدش هم من اومدم واسه اعلام حضور دوباره. وای حالا بپرم ببینم چندتا کامنت عقبم! خدا کنه دیگه قطعی نباشه من گناه دارم ترکیدم از حرص.

سلام اصغر جان خوبی داداش
آقا بشین واست یه قلیون بچاقم نا آشتا بکش ببین چه حالی میده
حاجی درباره نظرت هم خیلی خیلی ممنون حالا اگه سایت های دیگه هم باشه که من ندیدم که فکر میکنم نیست باز خیلی ها باز موندن به چه کنم چه کنم که خود من یکیش هنوز جواب نگرفتم
اول اینکه دوست دارم خیلی آزاد صحبت کنیم یعنی با مثال زدن بیجا نتونیم حق مطلب رو خوب ادا کنیم ولی هواسمون هم به همه چی هست پیشی میشی : حمومک مورچه داره مورچه هم گوش داره خخخ حاجی بنظر من اگه مرد بجز مشکلات مالی که حالا میانه باشه مثلا من روز اول با طرف اگه بینا باشه سحبت ها مون رو میکنیم که فردا تو سری خور نشیم یعنی نزنن تو سرمون : لازم به ذکر که زندگی بعد از مدتی روی خوشش رو از آدم میگیره اوایل زندگی خیلی جالب هست هم نابینایی هم بینایی چون همه دیگه میبینین که دعوا و بحث پیش میاد و احتمالا اون حرفای نزده رو میزنن این از این
بنظرم اگه مرد فقط مرد سفت بودنش و مرد بودنش رو داشته باشه که زن بهش تکیه کنه کافیه درست مثلا بقول شما همون طور که مثلا من دوست دارم همسر بینام واسم رانندگی کنه اون هم دوست داشته باشه
من این نکات رو در نظر میگیرم بعد فقط با سفت و محکم بودن میتونم جوابگو تمام نیازهاش باشم
بعد مشکل من توی زندگی با تجربه ای که داشتم چه معلول چه بینا فقط و فقط تردید هست تردید
بقول مجی تردید هست تردید خخخ
از لحاظ ظاهری هم مشکلی نیست

آخجون رسیدم رسیدم آخجون.
سلام به همه حاضر ها و غایب ها. سلما ملیسای عزیز دلم، زهره جان عزیز، نازنین خوب، مهدی و فری هم محلی های با حال، دیگه کی اینجاست که اسمش رو جا گذاشتم؟ به طاها و غلط گیر و بانو هم امروز صبح قبل شروع تبعیدم سلام کرده بودم، آهان راستی سلام آقای خیر اندیش. بچه ها من توی کامنت ها آقای عباسی رو دیدم ولی الان نیست. کوش؟ وای فری سرم اینجا چیزی داری به دادم برسی؟ به مواد لازم برای ساخت قلیونت دستبرد زدم اینطوری شدم جدی سرم خیلی درد می کنه یکی بیاد درستم کنه پدرم در اومد.

مهدی جون خوبی بشین داش واست شمبلیله بیارم
پریسا خوبی کجا میری
بابا دم شما ها گرم : ما رو باش توی سفره خونه های شما سنگ تموم گذاشتیم :
اگه کاره ای بودم کامنت های اینجا رو میبستم .خخخ
خودم میرم پیش پیشیم باهاش درد و دل میکنم تو چشاش قطره میریزم شاید خوب بشه گناهی داره
راستی ملیسا سلام های جالبناک جالبنکا میکنی .
از دیشب اومدی سلام میدی سرت رو از در میاری تو سلام میدی میری .

ببخشید فری خدا شاهده اینجا برق نبود تازه الان اومد. با اینترنت جیبی هم اومدم یکی۲بار باز شد دیگه نیومد من هم ترسیدم باتری سیستمم تموم بشه رفتم گفتم اگر برق نیومد دیر تر بیام بلکه به شلوغیش برسم. من هستم جایی نمیرم اگر اینترنت و برق بذارن و این سردرد آخ سرم آخ سرم دیگه قلیون بازی نمی کنم با بساط فرییی!

سلام پریسا جان, و بقیه که اگه بخوام اسم بیارم ممکنه از قلم بیفتن, وای پریسا تو هم سردرد داری, یعنی واقعا خدا درد به کسی نده, هر دردی داشته باشی میگی این درد از همه دردها بدتره, آقای خسروی جدی میگین؟ چه جالب, اتفاقا دندون سمت چپم هم درد داره, البته دندون عقل دو طرف رو باید بکشم
راستی مسابقات که نمیشه آتیش بزنم چییی؟ بچه ها خدایی راه حل بدین دیگههه

بقیه کوشن؟ ملیسا و بانو و زهره و…آخ زهره توپ گلبالت رو بهش بگو کتک کاری ممنوعه دیگه! اومد صاف خورد توی بساط آب زرشک های من! ای امااااان! یکی به دادم برسه!

آره جدی سرم داره منفجر میشه. خدا نصیب کافر نکنه بیچاره شدم. جای دشمن هام…نه بابا بیخیال گناه دارن بذار خوش باشن دشمنن دیگه چیکارشون کنم؟ ایول زهره این طرف ها میایی کاش هوا همین طوری که الان هست باقی بمونه بدک نیستش

بی خیال پریسا : شما ثابت شده ای
ببینم مگه چیکار کردی که میگی وسایلای منون دست زدی سردرد شدی . این اجناس هممه فنلاندی هستن چینی مینی نداریم حتی دیشب هادی هم دیششب کاپو چینو درخواست داد گفتم داش ما چینی مینی نداریم اینجا واسش نسکافه با شیر قهره بردم

میگم بچه ها این پیشیه کوش دلم تنگ شده واسهش؟ اینقدر با حاله؟ جهتیابیش هم از خودم خیلی بهتره نمی دونم چجوریه که بی عصا اینهمه تواناست. باید ببرنش توی یکی از این برنامه عبرتناک ها باهاش صحبت کنن.

فری اون بالا اعتراف کردم به کش رفتن بساط ساخت قلیونت بعدش هم این مدلی چپکی عمل کرد و من الان از زور سردرد همه دنیا رو چپه می بینم. به جان خودم، با همین۲تا چشم هام.

درود
درود
درود
بر حاج فرامرز خان خسروی و برادران .
فقط عرض ادب و افتخار بخاطر این سفره خانه مرا مجاب به حضور نمود .حالا برم ببینم در این سفره خونه چه خبراست ؟ کیا هستند ؟ کیا رفتند ؟ و کیا خواهند آمد ؟
بهافتخار سفره خونه های مشتی و سفره خونه حاجی فری یک کف مرتب .

مهدی از کجا فهمیدی دارم می گردم دنبال یکی که پخ کنمش؟ حیف نمیشه اینجا هیچ کسی پخ شُوِش مَلَس نیست نمی چسبه. آخ کجایی پرواز که یادت به خیر!

فری احتمالا گربهه بینا شده راه خروج رو با چشم دیده داره در میره از جهان جماعت ما نبین ها! چی توی چشمش زدی من هم می خوام بلکه از نبینی در بیام ببین بشم.

خداییش رسیدم به کامنت ها خوندنش و نوشتنش و همه چیزش تازه کلی نق هم زدم. اصلا۱چیزی هستم من! برم واسه خودم۱شیشه آب زرشک باز کنم.

پریسا خخخ بجای جعبه تنباکو اشتباهی مربای خشک شده رو ورداشتی ریختی جای توتون .مربا هویج بوده . اگه حالت بده زنگ بزنم دکتر بیاد البته اون دکتر مرحوم شده دستش از دنیا کوتاهه
شادی روحش دوباره صلوات

فری مربا رو کردی تو اون جعبه خوشگله واسه چی؟ وای سرم آخ سرم جدی سرم آخه من چشم خوندنم کجا بود دیدم جعبه بود خیال کردم خودشه دیگه. هان؟ دکتر بیاد؟ خوب بستگی داره به اینکه این دکتره که می خوایی بهش زنگ بزنی روش های درمونیش چجوریا باشه. جدی بعضی دکتر ها۱مدل هایی درمون می کنن که آدم۱۰۰بار دور دردش می گرده ولی نمیره پیششون واسه درمون. زجر کش می کنن جای درمون.

اوا بقشمید پریسا کوری و هزار درد, شرمنده توپم خورد بهت, آره اونوراییم, کاشکی اینقدر برفو بارون بیاد یه هفته گیر بیفتیم اونجا, خخخ

سلام عمو قنبر : صفا اوردی عمو قدمت روی دو دیده ما
شما لطف دارین
عمو اگه میخواین برین بیا این نخ گربه نابینا هست میتونه راهنماییتون کنه
تموم شد بیاین بشینیم عمو
پریسا
پخخخخخخخخخخخخخخخخخ

سلام اصقر جان من میگم با هم نو زندگی کردم سخت هست از خیلی چیز ها باید گزشت هزینها میره بالا و مهم ترین چیز دید ترحم انگیز دیگران است

مهدی به نظرم پرواز الان بیداره داره درس می خونه. ولی نه. جدی به نظرم الان بعد از ظهر جمعه هست به یاد ما و محله و خونه و همه این چیز خوب خوب هاست. دلم تنگ شد واسهش

زهره دلم کبابه! برف! ای خدا نمیاد که! مگر به صفای قدم شما ها بباره. راستش امسال حسرت۱بارون درست و حسابی از اون زمستونی هاش مونده روی دلمون برف که جای خود داره.

سلام مجدد خدمت همگی
آقا ما تا اومدیم بیایم سفره خونه یهویی برقمون رفت و لپتاپ منم که از قبل ذخیره انرژی نگه داشته بود اونم رفت بعدش ما هم گفتیم خب چه فایده ما هم رفتیم یه گردش توپ کنار ناژوون و بعدشم یه سر خونه خاله زدیم و الآن اومدیم در خدمتیم …. کامنت ها رو هم نخوندم یعنی کی هست کی نیست؟ چه خبر؟

پریسا یه دختره هست توی دکتر محل ما که تزریقات انجام میده بینیش خیلی بزرگه بعد وقتی میخواد آمپول بزنه حرص تمام داستان هاش از بینی بزرگ تا اونایی که ازش شارژ میگیرن و همه چیز رو توی آمپول زدن تلافی میکنه . میخواد دکتر بشه خدا بخیر کنه

بانو بیا که هم دردیم! بچه ها این داستان قطع برق چیه دوباره مد شده؟ چندین صباحی خاموشی های شب و روزی نداشتیم دوباره شروع شد. امروز خیلی ها به من گفتن برق نداشتن.

یا حضرت مَرَض فری به خدا من فقط سرم درد می کنه می خوایی به کشتنم بدی؟ الان خواستی زنگ بزنی اون خانمه بیادش؟ فری به جان ابلیس من هیچیم نیست الان درمون شدم اصلا سرم فدای سر این پیشیه درمون نمی خوام بذار زمین گوشی رو!

طاها جون دید ترحم مردم رو نزار فکرت رو آزار بده مردم چیزی از ما نمیدونن بزار ترحم کنن یعنی درک و فهم پایین خودشون رو نشون میدن
اگر بخوای به فکر مردم فکر کنی کلات پسه معرکه هست
مشکلات هست آره
ولی من از طرفی حاضرم مشکلات رو به جون و دل بخرم و با کمی اندیشیدن حلش کنم کمیش رو ولی تردید زندگیم و فکرم رو خراب نکنه . آدم وقتی توی لجبازی کم بیاره دست به هر کاری میزنه بینا و نابینا نیومده

پریسا جون یعنی الآن بهتری آیا؟
ان شا الله که زودی زودی زودی زودی خوب بشی هعی که متأسفانه درکت می‌کنم ولی اگه بهتر نیستی بلند شو برو یه جای آروم حتی المقدور تاریک ساکت بگیر بخواب یا برو یه جایی که یه کم هوا بخوره تو مخت تا سلولهای مغزت باز بشه سالم بشه چاق بشه چله بشه دیگه همین ….
آریا خان هم که رفتند مسافرت نگفتند کجا ولی تا می تونی مسکن نخور خوب نیست البته من خودم رعایت نمی کنم ولی اگه رعایت بکنی بهتره ….

بانو همه عجیب گیر دادن بهم که قرص بخور و خلاص. من هم زدم به گیر و گفتم قرص به درد نمی خوره عوارض داره خلاصه هنوز که نباختم به این قرص های گچی تقلبی. این موجودات گرد کوچولوی رنگی که قدیم ها کنار عوارض مدل به مدلشون۱کمی خاصیت هم داشتن و الان دیگه ندارن. چی شد! من که نفهمیدم. یکی بیاد خودم رو واسه خودم ترجمه کنه!

پریسا پیشی هم دلش آب زرشک میخواد توی یه شیشه بچه ها که هست واسه بچه ها چای مای درست میکنن به بچه کوچیک ها میدن از اون شیشه ها بیار توش آب زرشک بریز بده بخوره تا خونش رقیق بشه
یخورده هم از اون نوشابه صورتی ها بریز واسش بنده خدا حالش گرفته . فکر کنم اونم تازه نابینا شده با موتور تصادف کرده نکنه موتور من توی تصادف خورده به اون خبر ندارم .

درود
خوشا آن هند و وصف بی مثالش
که داش فری با بنز نموده یادش !
خوشا این سفره خانه و قلیونِ به راخَش
احسنت بر فری و دوستان ناز و نازش
این هم طبع شاعری ما که گل انداخت ؟

فری این پیشیه از اون شیشه ها کارش رو راه نمیندازه پرید توی شیشه من همه رو تا ته خورد و الان، چجوری توضیحش بدم؟ به کسی نگی ولی به نظرم الان باید۱کمی کمکش کنی تا دوباره رو به راه بشه. آخه آب زرشک های من خیلی آب زرشکن. از اون مدل هایی که زیادی رنگی میشه هر کسی بخوره. میشه من دیگه توضیحش ندم فری؟ برو به داد پیشیه برس تا۱کار جدی نداده دست خودش. اونا هاش روی صحنه داره آفتاب بالانس می زنه!

سلام به بانو .
صفا اوردین :
راستی آریا جان سفرت بی بلا به سلامتی بری با سلامتی برگردی
پریسا قرص نمیخوری خواب شربت بخور یخورده اسپند دود کن شاید بهتر بشی

ایول عمو قنبر نفست گرم حاجی ته شعر بود باید پست میزدی عمو
دم شما گرم
خخخ پریسا بنده خدا داره تلو تلو میزنه داره بالا میاره گربه فکر کنم زیاد خورده معدش سازگاری نداره خخخخخ
فکر کنم شفا گرفت ذوم کرده توی چشای من و به شیشه زرشکات خیره شده میگه بازم میخوام خخخ

سلام.
خب ما بالاخره تونستیم کامنتا رو کامل بخونیم بزن دست قشنگه رووووووو.
خب فریجون یه خانسار بده این گربه بیاره بزنیم ببینیم دنیا دست کیه؟
در مورد موضوع هم کامنت شماره ی ۲۵۲ که اصغر داد رو کامل لایک میکنم.
در مورد نگاه ترحمآمیز به دوتا همنوع که با هم ازدواج کردن هم باید بگم که اتفاقً به خصور برای بیناها این موضوع خیلی مهمتره.
مثلً یه دختر بینا البته اکثرشون دوست ندارن که در حالی که دست یه نابینا رو توی خیابون گرفتن و دارن راهنماییش میکنن که با هم راه برن زیر نگاههای معنیدار دیگران باشن که ببین طرف شوهرش نابیناست یا طرف زنش نابیناست.
فری هرچی هم که محکم باشی مطمئن باش همیشه توی خیابون نگاههای هرزی پیدا میشه که طرفو نگاه کنه و تو روحت هم خبردار نشه.
اصلً گیریم که خبردار هم شد.
میخوای چی کار کنی.
بری طرفو بزنی؟ به نظرت نابینا میتونه دعوا کنه؟
یارو یه مشت بهت میزنه یا یه تیزی میکشه میزنه بهت میذاره میره.
اینا خیلی چیزهای جزءی هستن.
من خودم ازدواج نابینا با نابینا رو خیلی صلاح نمیدونم.
ولی کاملً اعتقاد دارم که یه نابینا و یه کمبینا یا نیمه بینا خیلی راحت میتونن زندگی خوبی باه هم داشته باشن.
پس اگر دنبال رفع مشکلاتی توی زندگیتون هستید که با داشتن بینایی حل میشه، به نظرم با بچه های کمبینای خودمون ازدواج کنید.
البته باید رانندگی رو فراموش کنید که اون هم مهم نیست.
خرج بنزین و استهلاک و روغن و لاستیک و چیزهای دیگه ی ماشین انقدر هست که ترجیح بدی ماشین نداشته باشی.
من الآن بیناهایی رو میشناسم که با هم ازدواج کردن و حتی پول ماشین خریدنم رو هم دارن ولی ماشین نمیخرن.
میگن بیماشین راحتترن.
قلیونم خوابید خب.
ما یه کم تفریح کنیم تا بقیه حرف بزنن.

برای سردرد زن عموی من یه اعتقادی داره.
یه دستمالو میبنده به سرت، محکماااا، بعد یه قاشق رو از فاصله ی پشت سرت و دستمال از دسته وارد میکنه بعدش یه دور میچرخوندش.
وااااای. تصورشم وحشتناکههههه.
ولی ظاهرً چندین بار جواب داده.

سلام شهروز جون
بشی با این پیشی نون بیار کباب بخور بازی کن یه قلیون مشتی هم خدمت شما دوست عزیز
خوب اصغر رو که لاک زدی کامنتش رو و دید ترحم گفتی بزار منم بگم داش
وقتی توی خونت صفا و گرمی رو بیاری و روز اول بحرفی و طرف حسابت رو روشن کنی از این داستان ها و هر چیز دیگه خوب روشن میشه
کسی که تو رو دوست داشته باشه به این چیزا نگاه نمیکنه قبول دارم شاید طرف ما جاهایی احساس خجالت کنه ولی شما هم باید جاشو پر کنی با گرمی بیان میتونی طرفت رو به این ایمان برسونی که دوست داشتن مهم ترین دلیل زندگی هست
حالا گفتی از دعوا کردن خوب وقتی من توی خیابون عصا میزنم مثلا اگه به دیوار بخورم یه نیشخند میزنم و یچی زیر لب میگم میرم این هم به خودم کمک میکنه که به چشمم نیاد هم اطرافیان میفهمن که مهم نیست و این ظاهر کار رو خوب نشون میده
حالا از عوا گفتی اول اینکه اصلا مهم نیست چه الان و چه در آینده ملت چه واکنشی نشون بدن همین الان هم اگه دور و ورم نچ نچ کنن میگم چیه مگه سوار خر شدین که نچ نچ میکنین . شما ها جای نچ نچ دارین نه ما اگه میفهمیدین جای نچ نچ کردن با روی باز میومدین دست ما رو میگرفتین و میگفتین نیاز به کمک دارین یا نه . که حالا هر جا نمیگم این حرفا رو
بعد از دعوا گفتی نابینا میتونه مبارزه کنه اول اینکه من با یدونه خوردن نمیفتم در مرحله اول اگه جهت طرف رو پیدا کنیم که یقه طرف رو میگریم میخوابونیم اگه پیدا نکردیم اگه اولی رو خوردیم سریع متوجه میشیم که طرف زاویش کجاس و ما سریع پیدا میکنیم و دیگه هموالباقی شون میکنیم : امتحان کن جون داش یبار سه چهار تا معلول جسمی حرکتی ریختن سرم منم با دای پا و صدای قدم سمتشون میرفتم ولی فقط سرت رو پایین بگیر که اگه به دماغ بخوره حساس هست شاید بیفتی یا صورتت رو کمی کج کن مایل به راست بعد برو جلو . یا خیلی چیزای دیگه که باید کلاس هارت بزارم اینجا

درود
پریسا ممنون از شما بخاطر خیر مقدمت .
فری ممنون از شما بخاطر اینکه مدیریت سفره خونه کف دستت است .به همه موارد توجه دارید شما .
بانون خوش آمدید شما

سلام بر همگی و سلام بر صاحب کافی شاپ جناب سروان خسروی .
شبو روز منم بچه که بودم یعنی در سال یک هزارو سیصد و بوق ، یه همسایه داشتیم که این کارو میکرد.

درود
پریسا عمو خدا بد ندهد ؟! چرا شما ؟ آنوقت اینجا درست در سفره خانه داش فری ! امیدوارم خیلی زود خوب بشی ، بابا این بشی بود ها نه اینکه فکر کنی پیشی فری باشه ؟ نه شما خوبی می شی خیلی زود نیاز به قرص نداره ، من بگم که جاز من هنگام خواندن اون کامنت هنگید و من دیگه تا همان کامنت را از دویست خواندم یعنی ده تا و همین حدود ها .همچی نوشته بودی که دل جاز رو کباب کردی حالا دل ما بماند سر جای خودش ؟
خوب می شی عمو

میگم من عاشق بارررونم ، دیگه بارندگی تهرون تموم شد ، کجاها الان داره باااارون میاد ؟؟
جناب خسروی ، مرسی من یه دقیقه اومدم به جمعتون عرض ادب کنم و برم . برای خوردن نیومدم.
شما خودتو تو زحمت ننداز . از پستت هم ممنون ، کلی دیشب که بی خوابی خورده بود تو سرم به پستت خندیدم.

بیخیال عمو جون من جنازهم هم واسه خراب کردن۱محله بسه. الان هم اینجام و دارم بساط فری رو با کامنت های بی سر و تهم به هم می ریزم آی کیف میده، آی کیف میده!

درود بر رعد بزرگ ، خوش آمدی عمو ، ببینم من هم خوب نفهمیدم ولی انگار این سفره خونه پیشی داره اون هم از نوع نابینا مواظب باش یک وقتهائی با شما ؟ با شما خوب که چی ؟ اصلا نمی دونم مواظب خودت باش دیگه ممکنه عمل از او سر بزند که برای شما سخت باشه ها ؟ بعدش هم برو اون بنز فری را ببین و کمی برای ما توصیفش کن .

درود
ببین یک درخواست از رعد داشتیم اون شانه خالی کرد ؟مگه چی می شه که بری و بنز داش فری را برای ماتوصیف کنی ؟
ضمنا شهر ما هم صبح بارونی بود اما الان نه ؟یعنی همان جنگل گلستان دیگه و نزدیکی هاش .

درود
پریسا ، ببین خدا به این فرامرز خان رحم کرد ها با این وضعیتت اینچنین بر سر کامنت دونی آوردی ، پس مطمئن باش که بزودی هم بر سر دردت فائق می آئی .بعدش هم تو که اینقدر پایه هستی چرا ما را به خزر آباد و یا فرح شهر دعوت نمی کنی شما ؟

دادا قنبر سلام. تو نگران من نباش . پیشیای نابینا با معلما کاری ندارن خخخخ
چون میدونن که دبیرا زحمتکشن.ثانیاََ من هم خودمو به نابینایی زدم و تو دستم عصاس .هههه
فرقی بین من و شما نیست.
بنز جناب سروان هم خیلی شیکو پیکه .

پریسا من هم متعجبم که چرا اینطور شد شاید هم همینطور باشه و افتادند این بچه ها و شاید هم برق رفت واینترنت قطع شد .بابا برقی کجاست ؟

اختیار دارید عمو جون! بفرمایید در خدمتم.
تازه دیدم اینجا بحث جدی ازدواج نابینا ها بود گفتم کمتر پارازیت بشم وگرنه الان فری بنده خدا انداخته بودم توی باک بنزین این بنزه بلکه از دستم خلاص بشه.

توی این محله دکتر و مهندس و عمو و خاله و دایی و مدیر و دبیر و ورزشکار و صدا سیمایی و خواننده و شاعر و پارازیت خودم رو عرض می کنم به کسی بر نخوره۱وقت و خلاصه همه چیز تا حالا داشتیم جز بابا برقی. بریم یکی بخریم!

خدمت عمو قنبر و رعد بارانی گرامی هم سلام…..
آقا طاها شما هم سلام زهره خانمی هم سلام…. خب فکر کنم به همه سلام کرده باشم … هان آقا مهدی قادری هم سلام….

راستی بچه هاااا…..
وای یه قرائن و امارات هم اینجا علیه حاج آقا فری یافتم
“جون کانتکس بعضیها تو گوشیت، ….” یعنی اشاره به کی ها داره آیا خخخ

پریسا اتفاقا ما زیاد میگیم میخندیم کامنت های ازدواج زیاد نبودن دو سه تا بودن صد تا هم باشه شما نظرت رو بگو هر چی تیکه بلدی بنداز به من به پیشی به مجتبی شماعی زاده به شهروز قمیشی

بچه ها کسی وسط این شلوغ بازار که امیدوارم خدا داغ تر کندش من خیلی خوشم میاد از شلوغی های اینترنتی، ملیسای عزیز دلم رو ندیده؟ بود ها ولی نیست.

درود
رعد بزرگ ممنون از شما بخاطر توصیف قشنگتون .
اما شما معلما خیلی بلائید ها ؟ عجب ترفندی زدی ؟ بیچاره پیشی فری بد جورائی دچار مخمسه شده است ؟ببینم چکار میکند ؟

خانم بانو به نکته ظریفی توجه کردین که من ندیدم یعنی نشنیدم
ولی من اعلام پاکی میزنم .
نخندین ولی من فقط توی کانتکسم فقط یدونه از اون ایالات متحده که گفتین دارم اونم واسه کلاس نی بود وگرنه ما خدا رو شکر اعلام پاکی داریم .
شهروز دیگه : کافر همه رو به کیش و دبی خود پندارد

وای خدا نکنه فری تیکه واسه چی؟ من ذاتا شکل مَرَضَم. فقط به هم می ریزم همه جا رو. من در مورد پرسش این هفته که اتفاقا خیلی هم جدی و مهمه هیچی نمی تونم بگم ولی دیدم بقیه حرف هایی دارن که قابل تأمله گفتم درست نیست خیلی اوضاع رو بی ریختش کنم بذارم بچه ها حرفشون رو بزنن. جدی ما توی محله افراد صاحب نظر و با تجربه در این مورد خیلی داریم چرا سفت تر به این بحث نمی چسبید بچه ها؟ من هم قول نه چندان سفت میدم کمتر قژ قژ اعصاب ها رو در بیارم.

می‌گم بچه ها بیایید یه بحث درست حسابی بکنیم ….
انگار اینجا فقط آقای هاطمی و خیر اندیش بحث ازدواج رو جواب دادند ….
آقا فری یعنی چیزه آقای خسروی فرمون مدیریت رو بگیرید تو دستتون بچرخونید از زیر زبون تک تک اینا حرف بکشید بیرون…..

عمو قنبر توی مغز این گربه یه کد نویسی برنامه کردم که عصا رو در نظر نگیره و با حس ششم و هفتم بفهمه که طرف نابیناست یا بیناست یا معلول دیگه ای هست : نسخه ایرانیش رو هم تازه دادم بیرون

سلام بر نخودی خودمون . منم تازه الان اومدم ،
جناب قنبر ، خب منم از شما یاد گرفتم این پیچوندنو .ههههه میگم چند هفته پیش که کافی شاااپ با شما بود اونم تو جنگل ، خودتون نیومدید .
خب منم از شما پیشکسوت بزرگ یاد میگیرم.

پس طرف نی کار می‌کنه خب بذار ببینم هم نوع هستند اوشون یا غیر هم نوع یعنی معلولند یا سالم یا معلولیتشون چی هست آیا؟ شکلک ببینید این طوری فرمون به دست می‌شند شکلک البته این که دسته منه سکانه خخخ

پریسا اگه تشنه ای از اون نوشابه صورتی ها بزن تو رگ فقط زیاد نخوری شبیه پلنگ صورتی میشی .
وای نه تو رو خدا بانو تو رو حضرت عباس : عابروی به باد رفته ما رو نبرین اگه بیاد منو رموو میکنه
نه خدایی الان دو سه ماهه کلاس ها تموم شده رفتن و واسه همه هنر جو های عزیز آرزوی موفقیت دارم .البته قراره یه سریع از آهنگ ها با نت ها که خووندم با نت رو بزارم اینجا که منتظرم کاراش تموم بشه اقدام کنم واسه دوستان نی زن

عمو قنبر شمال زندگی میکنی مگه اگه آره تابستون میام مزاحمت میشم .
خالی بستم من رو خونمون راه نمیدن با سه دنگ سند وصیغه رفت و آمد میکنم خخخخ

می‌گم زن عموتون دیگه برا سردرد چی کارها می‌کنه آقای حسینی خخخخ “خداییش شاید یه روزی مورد استفاده قرار بگیره” دونستنش بهتره نه آیا؟

خب آقای خسروی چه قشنگ دعوی می‌کنید ها کلاً بزن بزنید انگار شما …. یه روزی منم تو چارباغ یه دختر خانمی رو دیدم که البته بینا بود بعد کاراته هم بلد بود یه پسری یه چی بهش گفت اونم گرفت پسره رو به باد کتک یعنی خداییش خعلی قشنگ می‌زدش …. “شکلک با لگد خخخخ……

پریسا پس چرا هستی برو یه کم استراحت کن …. اگه بابای من اونجا بود بعد بجای تو من بودم کلاً الآن سرم که درد می‌کرد هیچی دیگه سرم نداشتم تازه مهمتر از اون لپتاپم هم به فنا می‌رفت…..

“وای آخییش تا اینجا به کامنت ها رسیدم…. البته در مورد بحث های جدی بعدی صحبت می‌کنیم….”

پریسا میخوام مهارت کاراته بازی نابینا ها رو بگم فقط دقت کن
اول اینکه وقتی با کسی بحث کردی باید از حرفاش و رفتارش بفهمی که چی جوریاست : یعنی طرف به دعوا نمیخوره و با یه صحبت سوچولو سر و ته حرف رو هم بیاری ولی دیدی نه اگه بخوای صحبت کنی کوچیک میشی و طرف میزنه تو سرت یا شاخ و شونه بکشه برو سمتش دستت رو بزار روی شونش دست راستت روی شونه راستش بعد که توجهش رو جلب کردی یهو یه جفت پا بزن زیر پاش با اونجا میخوره زمین و مهره های کمرش درد میکنه و شاید کارش به جراحی و اطاق عمل بکشه حالا فرض کن دو نفر یا زیادن اینجا نباید به طرف و طرف ها نزدیک بشی اگه نزدیک بشی یا نزدیکت بشن باختی باید اول زیرکانه جهتشون رو بفهمی کجا هستن بعد که احساس کردی داری بهش نزدیک میشی یه قدم مونده بود با لقد بزن تو شکمش و بیفت روش و د بزن . و نفر دومی رو هم از دستاش بگیری و بچرخونی و یهو ولش کنی بره توی باقالی ها ولی اینم بگم پی این رو به تنت بمال که اگه یدونه اول رو تو خوردی دنده عقب نگیری بلکه تازه با خوردن اولی جهت طرف رو پیدا میکنی و سریع واکنش نشون میدی .
و بینی یا دماغ مهمترین و حساس ترین قسمت هست که یکی دیگه فیلتر هست کلمش ولی بینی بزنی طرف ولو میشه
آهان اینم بگم اگه دیدی طرفت چاق هست و زورت بهش نمیرس هیچوقت بهش نزدیک نشو از دور بزن مثلا لقد یا زنجیر یا شاخه از درخت بشکون بزن تو سر مبارکش .
ولی شاید باورت نشه ولی مادر من تا حالا سه بار مرد های محل رو با چاقو زده و کارش به دادگاه کشیده .
بنده خدا یکیش کچل بود مادرم از بالا پشتبون آجر ول کرد توی کله مبارکش فرت شد .

خُب نخودی بانو شما میتونی خودت نظرتو بگی اول.
فرامرز جان من همینطور که گفتم یه فرد بینا وقتی میاد با یه نابینا ازدواج کنه به خاطر فرار از یه سری مشکلات هست پس در نتیجه هر چی که باهاش حرف بزنی و هر چی هم که سنگاتو باهاش وا بکنی نمیفهمه نه ببخشید متوجه نمیشه. راستی کامنت شهروز رو به استثنای اون دستمال که میبندن به سر تماماً میلایکم. خخخخخ
بچه ها من داشتم با رباتها اسکوپا بازی میکردم یه بار باختم سه بار هم بردم . تازه دو روز هم هست که شهروز بهم یاد داده. به نظرتون پیشرفتم چطوریه؟

فری به جان خودم جدی دارم این کامنتت رو کپی می گیرم باهاش تمرین کنم آخ دلم می خواد بزنم آخ دلم می خواد بزنم دلم حال بیاد بعدش طرف بره طرح درمان بده جریمهش رو هم میدم فقط بشه من بزنم این رو! زنده باد مادر! بهش سلام۲آتیشه برسون از طرف من.

درود
رعد بزرگ لطفا به کامنت فرامرز خان مراجعه کند ۳۵۲ اگه اشتباه نکنم ببینید که برنامه ایشان آیا کار آمدند یا خیر و فکر عاقبت کارتون را بکنید .
بعد هم دو هفته قبل من تولدم بود و خواستم یک فکر و ایده ای جا بگذارم و اون پست رو زدم اما عمو چشمه هم نتونست تولد برام بگیرد و من هم بد جوری مورد هجمه مدیران قرار گرفتم ؟ پیچوندن ؟ نمی دونم چرا من اینجوری هستم بد جوری نا خود آگاه این کار رو میکنم و خودم نمی فهمم و ولی شما خوب شخصیت شناسی میکنید ها ؟به هر حال معلمی است و هزار بلا ؟!

خب من یکی یکی می‌پرسم که اگه قراره جواب اشتباهی بدی “پریساااا یکی یکی موهات رو بکنم خخخخ….
می‌گم … یعنی … چرا تاکبک گوشی من خودش خود به خود صداش کم می‌شه، تو تنظیمات هم که درصد رو تغییر می‌دم تغییری ایجاد نکرد و حتی وقتی که خاموش روشنش م کردم به همچنین ….
یعنی تنظیمات دیگه ای رو باید دست کاری و اعمال کنم یا مشکل کلاً مشکله آیا؟
قبلش داشتم یه فیلم رو می‌دیدم یعنی تأثیر داره آیا؟ وای چی کار کنم حالا؟

درود
داش فرامرز دلم برات بگه که شما لما درونش ما رو کشته بیرونش مردم رو ؟ شمال ما فقط جنگل است و این جنگل هم با این خشکسالی ها همه اش سوخت و این مردم هم اگه پول نگیرند آتیش خاموش نمیکنند ؟
بعد هم ما از مردمان مرفع زمانه هستیم و اغلب تابستان ها در سفر سفریم ؟ حالا خوب شد که گفتی ؟ اگه زمان دقیقش را بگی شاید بتونم خدمتت برسم ؟ خخخ
ما در خدمت دوستان هستیم .

خانم فاطیما بحث هست که یکیش مدیریت مالی هست و دومی ازدواج بین نابینا با بینا بهتره یا نه حسنش بیشتر از معایبش هست یا کمتر که فکر کنم دوستان زیاد دوست ندارن و فقط جناب حاتمی با اصغر جان گفتن البته شهروز هم نظرش رو گفت و حتما نباید دوستان متاهل باشن تا نظر بدن میتونن نظرشون رو درباره آینده یا این موضوع بدن .

وای این چه کاراییه یاد می‌دید صاب خونه خخخ
ببین پریسا اونا پسرونست ….
من وقتی که اوضاع قاراشمیش می‌شه و یکی عصبی می‌شه می‌خواد بزندم … می‌گم وای من دردم میاد … بعد یه خورده شکلک درد ا ومدن و ترسیدن هم در میارم طرف خندش می‌گیره از خیر من می‌گذره … شکلک در مواجهه با خواهرام که همیشه جواب داده در اجتماع امتحان نکردم خخخ شکلک همیشه اول خودم می‌زنم بعد با این ترفند نمی‌خورم خوخوخ شکلک جدی جدی هم دردم میاد ها …. شکلک یه کم نازک نارنجی ….

سلام بچه ها, سلاام عمو قنبر, سلام بانو, سلام رعد, دیگه کیا هستن ببخشید, سلام شهروز, بقیه رو هم قبلم سلام کردم, میگم چرا هزینه بره؟ ازدواج دوتا هم نوع رو میگم

نخودی بانو صدای تاک بک شما از ولم بغل گوشی هم قابل کم و زیاد شدن هست بنابراین دقت کنید که احتمالاً از آن قسمت کم و زیاد میشه. زهره خانم این یه تصور غلطیه و نمیدونم چهجوری میشه این تصور رو از بین برد. مثلاً بعضیها فکر میکنند که دوتا نابینا حتماً با آژانس باید این طرف و اون طرف برن در حالی که به جون خودم امیر و شهروز همیشه با مترو این ور و اون ور میرن و مشکلی هم ندارن. البته بین خودمون باشه ها اونا اگه اصفهانی بودن دیگه اصلاً کلاً پیاده میرفتن خخخخ. شکلک شوخی.

راستی یادم رفت بگم آقای خسروی مامانتون وکیل خواستند من هستما ولی عجب شیر زنی … خاله من هم همین طوری هستش کلاً دل و جگر داره ولی من که ترجیح می‌دم اصلاً و ابداً کتک نخورم حالا به هر قیمتی مثلاً دعوا نکنم…..
باشه آقای خیر اندیش الآن نظر خودم رو هم می‌نویسم می‌کامنتم … فرصت نمی‌شه ….

بحث ازدواج نابیناها رو من قبلاً توی یه پست مطرح کردم.ولی مدیریت مالی رو من هستم. من خودم آدم ولخرجی نیستم چون خودمم شاغل نیستم سعی می کنم هزینه هامو مدیریت کنم.بهتره آدم اول اولویت بندی کنه نیازاشو تا بر اساس اولویت احتیاجاتشو برطرف کنه.

اصغر جان
یعنی بینا بخاطر مشکلات سمت نابینا میاد یعنی نابینا بخاطر مشکلات سمت بینا نمیره
بنظر خودت مثلا این بحث ها خاص و عام نیستن یعنی فقط یه دسته هستن
اگر مثلا شما بهترین بودی زیبا ترین و خیلی چیزای دیگه مثلا همه چیزت عالی باشه و مخصوصا زیباییت در حد لالیگا باشه بعد اگه دختر بینا باشه بعد بهترین امکانات چه فکری میکنی یعنی آیا اون زندگی در بعد ها از بین میره یا نه
بازم میگم من توی زندگیم از تردید میترسم که خیلی دوست دارم کنفرانس باشه تا بی پرده بچه ها حرفاشون رو بزنن حتی اگه ظاهر خوبی هم نداشته باشه و نشه که با مثال زدن و حشایه رفتن لپ کلام از بین بره

درود
فرامرز میگم ها تیشو می دونی چیه ؟ این حیوانی است که تیغهای بلند و تیزی داره واگر در هنگام دفاع از خودش با او مواجه بشی چنان تیغ پرت می کند که اگر جا خالی ندی از استخوان پای آدم هم عبور میکند این تیغ ؟ به او جوجه تیغی هم می گویند البته به انواع دیگرش ولی بدانید که این حیوان دارای دماغ حساس می باشد و اغلب کشاورزان با طیّاق که چوب بلند است و اصطلاحا به آن چوبدستی هم میگویند اگر بر دماغ این حیوان ضربه وارد کنند دیگر باید در جهان دیگر با او مواجه شد ؟
می خواهم بنویسم که در مقابل نوشته های شما دقیقا با ضربه خوردن با دماغ با شما موافق هستم.

سلام آقای خیراندیش من خانومی رو میشناسم وضعیت خونوادگیش خوب نبود یه خواستگار معتاد داشت یه خواستگارم داشت که یه چشمش نمی دید ولی به خواستگار معتادش جواب مثبت داد.پس نمی شه گفت برای فرار از مشکلات یه دختر بینا حاضر میشه با یه نابینا ازدواج کنه.

چشم بانو مادرم کلاسش به وکیل نمیخوره من دو تا خاله دیگه دارم که اونا هم اینجوری هستن اون یکی خالم توی کرج هم نزدیک یکی دو ماه پیش زن و شوهر همسایه آپارتمانی رو چک و لقد بارشون کرده بود ولی چشم اگه به بن بست خووردیم مزاحم میشیم
خانم فاطیما درست اول نیازها حرف اول رو میزنن ولی بعد از نیازها مثلا یه چیزی که نه نیاز هست نه نیاز نیست یعنی مابینش هست مثل همون چاله چوله هایی که من گفتم
مثلا فرض کنید نون خریدن واجب و نیاز هست ولی مثلا چلو کباب خوردن بیرون نیاز نیست درسته مثلا اینم نه کم باشه نه زیاد به عنوان تنوع باشه توی زندگی ولی خیلی چیزایی دیگه هست که وقتی من در آمد نداشتم با ماهی سی هزار خرج میکردم و الان هم در آمد دارم نزدیک یک میلیون از اون زمون سی هزاری احساس میکنم دستم بسته تر هست :

سلام بر زهره .
قنبر جان ! خوب کردی که ملتو پیچوندی خخخخ هیچموقع هم از سرزنش لائمان نهراس هههه دل قوی دار که به زودی نبوغه تو کشف میشه . هاهاها
معمولاََ دهه ۴۰ و ۵۰ پر از نبوغند ولی کسی قدرشونو نمیدونه و دهه ۶۰ تیا درکشون نمی کنن. .هههه
خب من ترسیدم و میگفتم نکنه براش مشکلی پیش اومده.
در ضمن گفته بودی به کامنت فری مراجعه کنم ، منظورت همین پسته یا پست خودت ؟؟؟
غلط یاب کجا رفته ؟؟؟؟ ملیسم کجاس ؟؟؟
از آقایونه نابینا که دوست ندارن با یه خانوم نابینا ازدواج کنن خییییییلی حرصم میگیره . دوست دارم بزنم تو سرشون . یعنی چی اونوقت. ؟؟؟؟
به نظر من اگه انسان یکیو دوست داشته باشه دیگه نباید به مشکلات فکر کنه.
شکلک رعععد از ترس آقایون نبین دنبال نه سوراخ موش میگرده نه لونه خرس . بلکه رو حرفش وایمیسه و از احدی نمی ترسه.

واقعیتش من هنوز دقیق نمی‌تونم این نکته رو درک کنم که چرا یک فرد سالم که مشکل خاصی هم نداره می‌خواد با یه فرد معلول ازدواج کنه …. یعنی هرچی هم که اون فرد معلول زن یا مرد توانمند باشه و خاص و عالی باز معلولیتش یه مشکل خیلی بزرگی هست …. نمی‌دونم همین قضیه برای من همیشه یه مسأله بزرگ بوده و خب دیگه خیلی از موقعیت ها رو از دست دادم ولی مطمئنم اگر باز اون موارد پیش بیاد مجدد دوچار همون تردیدها می‌شم و دوباره همون آش و کاسه…..
در مورد ازدواج هم نوع هم بنظر من سختی زیاد داره و مثلاً اگر یک نابینا با یه نیمه بینا ازدواج کنه ممکنه بعدی اون نیمه بینا هم دیدش رو از دست بده و خب این خیلی مسأله و مشکل بزرگی می‌شه که در مورد خیلی از ماها هم قابل پیشبینی هست…. مسأله فرزندان احتمالی آینده که ممکنه معلول بشند هم هست….
در مورد ازدواج یه معلولیت با یه مدل معلولیت دیگه مثل نابینا و جسمی حرکتی و … شاید بشه در موردش فکر کرد ولی من نمونه ای سراغ ندارم و هرچی هم که بگم ممکنه از روی تخیلات و حدس و گمان باشه ….
کلاً همون مسأله تردید هستش تردید….

راستی یادم رفت بگم….
بنظر من دید ترحم آمیز جامعه به یه زوج سالم و معلول بیشتر از یه زوج معلول هست….
البته دو نفر که با هم ازدواج می‌کنند دیگه باید بی خیال دید جامعه و ترحم و این حرفا بشند تا خوشبختی از آن اونها باشه…..

اصقر جان ما از جامعه دور نیستیم دو نفر مرد میرن بیرون فرق میکنه تا یک
زن و مرد میرن بیرون چشمامونو به هقیقت نبندیم خدمون را نباید گول بزنیم

خانم فاطیما
صحبت شما یجوری بود یعنی تامل بر انگیز بود
یعنی اون خانمه معتاد رو از یه کسی که یه چشمش نمیبینه بیشتر میدونه آیا پشت پرده صحبت های دیگه نبود مثلا اون کم بینا توان ذهنی درست نداشته باشه یعنی مرد زندگی نداشته باشه و اون مرد معتاد خیلی پخته حرف زده بوده و اون خانمه رو امید وار کرده بوده و خانمه هم فهمیده که این معتاده مثل خیلی معتاد های دیگه پاک میشه و اون فقط یه بیمار هست . ولی بنظرم اون مرده مرد زندگی نبوده تا نابیناش مطرح بشه و به چشم بیاد و از طرفی هم شاید اون خانمه نتونسته درست فکر کنه شاید دنیا رو به ظاهر میبینه و شایدم معانی دیگه میده ولی بنظر من مرحله اول شخصی هست تا موقعیتی یا چیز دیگه .

نخودی جون ، خب شما روحیاتت خیلی با من فرق می کنه .
من معتقدم که اگه آدم یه نفرو دوست داشته باشه ، میتونه با معلویت اون کنار بیاد.

اگه دقت کنید زمانی که سی هزار درآمد داشتید نیاز هاتون کم بود یعنی اتوماتیکوار خودتونو با سی هزار سازگار کرده بودید ولی حالا نه. قبول کنید امروز نیازهاتون بیشتره و چاله چوله هاتون عمیق تره.من همیشه می گم اونی که ماهی ۵۰۰هزار تومان درآمدشه هم از نداری شاکیه و دقیقاً اونی که ماهی چند میلیون درآمد داره اونم شاکیه. شاید تنها نقطه اشتراک فقیر و غنی اینه.

شکلک این همه از خودم نظر دادم موند صفحه قبلی….
عمو قنبر شما نظرتون چی هست آیا؟
نظر رعد هم یه طورایی قابل تأمل هست….
یه سری از آقایون نابینا و نیمه بینا با وجود این که سر آخر قصد ازدواج با نابینا یا نیمه بینا رو ندارند یه دختر خانم عزیز هم نوع رو اولش باهاش دوست می‌شند بقصد ازدواج و بعد کم کم کم کم که …. رهاش می‌کنند … خود من مواردی رو می‌شناسم….
و جدی در این میان دخترای ما یه کم که نه بیشتر از یه کم محجور موندند ….
ولی اگه یه آقا پسر یا دختر خانم نابینا یا نیمه بینا بخواد با فرد سالم ازدواج کنه باری اینکه کارهاش رو انجام بده یا رانندگی کنه براش و …. واقعاً اون زندگی زندگی بشو نیست …. آخرش بنده وکیل می‌شم البته اگه حق الوکاله خوبی بدند بهم …. تازه اگه قبول کنم….

منم بانو رو لاک میزنم یعنی کامنتشون رو : وقتی دوست داشتن باشه توی زندگی این حرفا معنا نداره و کمی جسارت باید به خرج بدن هر دو نفر
الان یه مثال میزنم یه رفیق دارم همسن خودم که وقتی بحث ازدواج افتاد گفت که حالا مادر یکی رو پیدا میکنه منم میگیرم : منم گفتم حتی اگه مادرت فلان کس رو بگیره تو میگیری گفت آره : گفتم حتی نباید تو اون رو اول دوست داشته باشی بعد شروع کنی گفت اون توی زندگی بوجود میاد و بعدش هم معنی نداره
خوب توی این جور آدما دوست داشتن رنگی نداره مشکلات اجتماعی روی اینها زود نفوس میکنه و خراب میکنه ولی وقتی کسی واقعا دوست داشتن باشه توی زندگیشون و ارزش قایل بشن هر مشکلی رو حل میکنن و اصلا توجهی ندارن حالا حل بشه یا نشه من عقیدم اینه مشکل هست چه بینا چه نابینا حالا نابینا بیشتر ولی بنظر من زندگی که روی دوست داشتن و عزت و احترام نباشه زود پاشیده میشه

آقای خسروی اون آقای کم بینا وضع مالیش خوب بود مشکل دیگه ای هم نداشت. چون اون خانومه عاشق اون پسر معتاده شده بود. حالاهم اون معتاده اکثراً زندانه اون خانومم با مادر شوهرش اینا زندگی می کنه.

سلام بر هادی خان. خوبی پسرم.هاهاها
اگه یه مرد نابینا میخواد با یه دختر بینا ازدواج کنه ، که اون دختر براش رانندگی کنه و غیره .بدا به حال اون دختر .
ازدواج معامله نیست. بیزینس نیست. تنها و تنها عشق است و احترام و ایثار.

یه نکته ای الان بنظرم رسید خانم فاطیما اینکه چون اون زمون پول دستمون نبود و به سختی میرسید تا نکته ای به ذهن ما میومد بی خیالی طی میکردیم چون نداشتیم ولی الان که هست هر نکته ای که به ذهن ما برسه خود بخود اون پوله میاد و ما روش برنامه میریزیم و میشه شیر تو شیر . .

رعد خانمی پدربزرگی خب ببین من همه رو دوست دارم یعنی حس دوستی و مهربونی نسبت به همه دارم شما رو پریسا و پریسیما و ملیسا و همه دختر پسرای اینجا رو …. کلاً برای دوستی ارزش زیادی قائلم….
ولی این که می‌گی دو نفر هم دیگه رو دوست داشته باشند ….خب من به خودم اجازه چنین دوست داشتن هایی رو تا حالا ندادم … یعنی اول باید منطق مسأله رو حل و فصل کنه قضیه صاف و صوف بشه بعد بریم سر اون مرحله …..
ببین گاهی دوست داشتن کسی باعث می‌شه از اون فرد بگذری برای این که اون طرفت خوشبخت بشه البته اینو تو رمانها و فیلمها خوندم و دیدم … بهش هم یه طورایی معتقدم….

درود
میگم بچه ها من خیلی خیلی از یک تن از شما می ترسم ؟ نگاه به سن و سالم نکنید یک وقتی ؟ من واقعا می ترسم ؟ بخاطر همین هم تو بحث شما نمی آم .اصرار هم نکنید فرامرز .اگه قول می دی که از من با اون تکنیک هات استفاده کنی و از مندفاع کنی من می آم والا نه ؟

ببخشید بانو جان خواستم زود تر بگم ولی گفتم خارج از بحث نزنم.
بچه ها من میان برنامه ام حرف هاتون رو گم نکنید بعدش ادامه بدید.
بانو شما درست زمانی که تاک بک یا ایسپیک عزیز داره صحبت می کنه با ولوم بغل گوشی صدا رو ببر بالا. اگر در حالت سکوت ایسپیک این کار رو کنی صدای زنگش کم و زیاد میشه و فقط در زمانی صدای ایسپیکت میره بالا یا میاد پایین که وقتی داره حرف می زنه ولوم رو کم یا زیادش کنی. بچه ها معذرت ادامه بدید.

درسته خانم فاطیما متوجه شدم پس پای عشق وسط بوده خوب من به نظر اون خانم افتخار میکنم اگه عشق بوده حتی اگه الان ضرر کرده ولی من فکر کردم خانمه یه معتاد رو ترجیح داده به یه کسی که یه چشم نداره یعنی اینجوری از اون زاویه ندیدم که شما گفتین و واقعا منظور اصلی این پست رو رسوند

سلام آقای عباسی ….خوبید؟ نبودید؟
البته فرمون دسته آقای خسروی هست ولی اگه شما هم نظرتون رو بگید ممنون می‌شیم؟
آقا طاها من متوجه نظر شما نشدم ولی گویا دیدگاهتون رو گفتید ؟ می‌شه دوباره بگید؟
پریسا هم فکر کنم الکی خودش رو به سکوت زده …. ببین پریسا بیا نظرتو بگو … استفاده می‌کنیم دیگه ….؟؟؟

بفرما عمو قنبر هر چه دل تنگت میخواهد بگو من هستم با یه شمشیر ولی پلاستیکی آخه گناهی هستن
بگو حاجی از چند سال تجربه زندگیت بگو از اولش چه حسی داشتی از الان چه حسی داری

من یه جا خوندم که نوشته بود: زندگی اونجوری نیست که ما تصور میکنیم زندگی اون جوری هست که ما تصور نمیکنیم. قابل توجه طه عزیزم.

عمو قنبر ببینید من یه دختر هستم همه هم می‌شناسنم یعنی تو شناسنامه ام کامل اسم و فامیل و کار و محل زندگیم رو توضیح دادم … بنظرتون من هم باید بترسم و عقایدم رو مطرح نکنم….؟
البته اصراری نیست ولی بنظر من هر کسی باید بتونه آزادانه عقاید و دیدگاه هاش رو بیان کنه و از اون ها گاهی دفاع کنه گاهی هم در صورت لزوم از بعضی از مواضعش کوتاه بیاد … خیلی از مسائل و سو تفاهمات و کلاً پایین بالاهای زندگی این طوری حل و فصل می‌شند یا اگه هم حل و فصل نشدند اقلاً متوجه نقاط ضعف و قوت می‌شیم و می‌تونیم یه روز یه زمان در جایی مناسب حل و فصلشون کنیم ……

من هیچ دلیلی نمیتونه قانعم کنه که یه فرد بدون مشکل حاضر بشه با یه معلول ازدواج کنه. نمیتونم قبول کنم.
حالا یه چیز جالب.
یکی رفته بوده خواستگاری دختر گفته من حاضر نیستم با یه نابینا ازدواج کنم. خواهر دختره گفته من خودم باهاش ازدواج میکنم چون اگه این کار رو نکنم و این آقا دست خالی از در خونهمون بره خدا ما رو میزنه خخخخخ

لاک خانم بانو
من دوست دارم بچه ها هر چی هست رو بگن بی حاشیه اصل مطلب رو بگن مثلا من خودم یجاهایی خوب یه مسایلی بود نگفتم بخاطر اینکه گفتم شاید ظاهر داشته باشه و بچه ها ناراحت بشن و برداشت بدی کنن ولی من خیلی دوست داشتم یکی برای یک ساعت خودش رو مثلا بجای من بزاره با تمام خوب و بدیها که میگم بعد ببینه چی جوری میتونه فکر کنه :
مثلا اگه کسی خارج باشه هیچوقت نمیتونه تا خودش رو ایران فرض نکنه نظر بده یا اگه با فرهنگ و خصوصیات ایران و ایرانی آشنا نباشه نمیتونه نظر درست بده .

ممنون پریسا خانمی ….
می‌ریم سراغ سوال دوم:
شکلک همه جواب بدید اگه بلدید …. مرسی …
شما وقتی می‌خواید یه پیامک رو کپی بگیرید و برای یکی از دوستان و مخاطبانتون بفرستید چی کار می‌کنید آیا؟
من یه راهی که پیدا کردم اینه که اول که می‌خوام اون پیامک مبدأ رو کپی کنم یه بارر با انگشت اشاره دست چپم روش می‌زنم و بار دوم که ضربه رو زدم دیگه انگشتم رو برنمی‌دارم و نگهش می‌دارم تا یه پنجره ای که یکی از گزینه هاش کپی در کیلیپبرد هست برام ظاهر بشه بعدی اونو کیلیک می‌کنم و می‌رم سراغ فرد مورد نظرم که می‌خوام اون متن رو براش ارسال کنم، بعدی که روی گزینه ارسال پیامک کیلیک کردم در کادر ویرایش مجدد انگشتم رو به روش اول یه ضربه و ضربه دوم همراه با نگه داشتن می‌زنم بعدی متن مورد نظرم یه کم بالاتر کادر ویرایش سمت چپ ظاهر می‌شه و با انگشت وسطی دست چپم در حالی که کماکان انگشت اشاره دست چپم رو از روی صفحه برنداشتم یه ضربه روش می‌زنم که یه پیغامی مبنی بر این که متن مورد نظرت درج شد می‌ده ….
اگر انگشت اشاره ام رو از روی کادر ویرایش بردارم سریع ظرف نمی‌دونم چند ثانیه متنی که از کیلیپبرد ظاهر شده غیبش می‌خوره و نمی‌دونم چرا این طوری می‌شه …. ولی خب فکر کنم دو انگشتی به این صورتی که من عمل می‌کنم اصولی نباشه و یه روش دیگه ای داشته باشه …. یه وقتی هم نمی‌دونم چی کار می‌کنم که وقتی متن درج می‌شه یه سری گزینه ها برام میاد و حتی می‌تونم چهار مورد آخری رو که در کیلیپبرد ذخیره کردم رو هم بهش دست رسی پیدا کنم …. یعنی در کل یکی بیاد راه و چاه رو به من و سایر تازه کارهای اندرویدی بیاموزه که شدیید ممنون می‌شیم ….

آقای خیراندیش مقدم اون وقت این همه نابینا که همسرشون بیناست همشون مشکل داشتند که با نابینا ازدواج کردن؟

قنبر راستشو بگو از کی میترسی ؟؟؟؟
تا اونجایی که میدونم معلما ترسو نیستن خخخخ فقط فیلمشو بازی می کنن خخخخ
نخودی عزیزم در اینکه تو منو دوست داری شکی ندارم. خب من که به کسی بدی و بی احترامی نکردم که کسی از من بدش بیاد.هههه
ولی به نظرم ازدواج سنتی خیییلی جااالب نیست . یعنی به درد عهد بوقشاه میخوره که دخترارو تو سن ۱۳ سالگی شوهر میدادن.
وقتی یه دخترو پسر بیستو رد کرده باشن چرا باید ، مادراشون براشون زن یا شوهر پیدا کنن.
شما هم بهتره به حرف رعععععد بزرگ گوش کنی و با یه دید دیگه نگاه کنی

خخخ اصغر جان خدا واسه همه اینجوری بسازه .
قشنگ بود عشق رو فققط عاشق میفهمه :
بنظر من شخصیت دوست داشتنی آدم رو جذب میکنه حالا معتاده که معتاده هم به اعتیادش برسه هم به زندگیش البته معتاد مواد زیاد دودی نباشه .
نمیدونم شاید من خیلی هندی فکر میکنم و مثال خیلی ها بعد از یه مدت زندگی واسم یه عادت بشه و طرز تفکرم برگرده
مثل اینکه شما یه لباس خیلی خوشگل و قشنگ میخرین و دوست دارین یکسره این رو بپوشین بعد از یه مدت اون حس قشنگی میره و لباس از بین میره حالا کاری به لباس نداریم یکی دیگه میخریم ولی اون حس قشنگی چی میشه کم کم تکرار میشه و تو چش نیست

مشکل اینه که آیا عشق واقعی است یا یه هوس زود گذر.بعد چند سال اگه فهمید فقط یه بچه بازی بود چطور؟به نظر شما اون شخص نباخته؟

آقای خسروی من با کمال میل حاضرم خودمو جای شما قرار بدم یعنی بگید ببینیم به چه نتیجه ای می‌رسیم…..؟
غلط گیر عزیزم یک سری از بانوان و دختر خانم های بینا هستند که حاضرند با آقایان نابینا و نیمه بینا و کلاً معلول ازدواج کنند اولاً که اونها البته درصد بسیار زیادی از اونها افراد احساساتیی هستند یعنی از همون اول قبل از منطق میرند سراغ عشق و دوست داشتن …. “البته اینهایی که می‌گم کسانی هستند که مشکلات و مسائل دیگه ای نداشته باشند ها” ….
ولی اونها نمی‌دونند زندگی واقعی اونی که اونها تصور می‌کنند نیست … با عشق و دوستی می‌شه زندگی رو شروع کرد و ادامه داد ولی ادامه دادنش گاهی خیلی خیلی خیلی سخت می‌شه و هزار و یک مسأله و اتفاق و قضیه هم هست که بعد در زندگی مشترک و در جریان اون پیش میاد که اونها پیشبینیش نمی‌کنند یا اگر هم پیش بینی می کنند در عمل در مواجهه با اونها کلاً قضیه یه طور دیگه ای می‌شه ….
هیچ وقت هیچ وقت برای ازدواج آدم نباید با احساسش تصمیم بگیره هیچ وقت …. چون باید یه عمر زندگی کنی کنار همسرت و اونجا هم احساس به کارت میاد هم عقل هم منطق و هم همه چیزهای دیگه ….

خانم فاطیما کسی حتی اگه بخواد یه لباس هم بخره شصت تا مغازه بالا پایین میکنه تا اونیکه رو میخواد رو پیدا کنه
حالا چه برسه به زندگی که یه عمرش حرفش هست : وقتی دو نفر با هم آشنا میشن چه دوستی چه ازدواج خوب دوستی که هیچ چیزی باید و نباید نیست که رعایت بشه یک لحظه اتفاق میفته و یک لحظه هم از بین میره .
ولی اونیکه میخواد بزرگترین تصمیم زندگیش رو بگیره با یکی دو روز تصمیم نمیگیره یه ارتباط باید باشه که اصولا نامزدی میگن یا اصلا قبل از نامزدی که همدیگه رو بهتر بشناسن که آیا طرفشون بخاطر مشکلات و سو تفاهم ها هیچوقت از هم سرد نمیشن یا دل هم رو نمیزنن یا هیچوقت همدیگه رو خورد نمیکنن و خیلی چیزای دیگه

رعد عزیزم بعله که شما خودتون خوبید که ما دوستتون داریم ولی منظور من کل معنای دوست داشتن بود …. ببینید من الآن مریم رضایی و سپهر رو هم به همون اندازه شما دوست دارم …. یعنی خب من کسی نیست البته اصولاً که دوستش نداشته باشم…. خوبی کردن آدمها به من ملاک این که اونها رو دوست داشته باشم یا نه نیست … همین که برای خودشون یه شخصیت و یه فرد و یه انسان هستند دوست داشتنی هستند و ارزشمند …..

بعدشم من کی گفتم موافق ازدواج سنتی هستم…. من موافق ازدواج با چشم های باز و عقل و منطق هستم….. ازدواج از روی احساسات و عشق یه تب تنده که برای یک عمر زندگی دو نفره و احتمالاً در آینده در کنار فرزندان کفایت نمی کنه ….
من از ازدواج انتظار خوشبختی دارم برای یک عمر نه یک سال و دو سال و ده سال ..
پس اگر ببینم به صورت نسبی نمی تونم اون خوشبختی رو با ازدواج بدست بیارم زندگی خوشبخت نسبی الآنم رو با اون عوض نمی کنم اونم به هر قیمتی ….
قبلاً هم جایی گفتم مهم خوشبختی هست و ازدواج یا چیزهای دیگه فقط وسیله هستند … باید دید چه شکلی ما خوشبخت تریم….

بچه ها من یه چیزی بگم. من اگه تند مینویسم خواهش میکنم که ناراحت نشید. به خدا همهتونو دوست دارم اما با مشکلاتی که دیده ام و با صحبتهایی که با بعضی از نابیناهای متأهل که با بینا ازدواج کرده اند داشته ام مصمم هستم که هر چه قدر هم که بتونم در راه فرهنگ سازی برا ی ازدواج درونگروهی تلاش کنم. حتی با خیلی از دست اندر کاران مثل مدیر عامل سابق انجمنمون هم تا حد دعوا بحث داشته ام. پس ما دوستانه با هم داریم بحث میکنیم و دوست ندارم که کسی از کسی ناراحت بشه. باز هم میگم: شاید من اشتباه میکنم.

درود
بانو من از ابراز نظراتم نمی ترسم ولی متاسفانه برخی برداشت های غلط دارند و اصلا هم در برخی محدود از مواقع توجهی به نظرات دیگران ندارند فقط همین موضوع است و برداشت های ناصواب دارند ؟والا که نظر من مشخص است .

فرامرز جان عشق عشق است و لجبازی بچه بازی. اگه کسی نتونه بین این دو مورد فرق قائل بشه هنوز آمادگی زندگی مستقل رو نداره و باید که منتظر باشه.
عمو غمبر من هنوز نمیدونم نظر شما در این مورد چیه؟ اما اگه نظر بدید شاید یکی بتونه از نظرات شما استفاده کنه که همون یه نفر هم کافیه.

بچه ها من یه سؤال هم اون وسطا پرسیدم یکی کمک برسونه دیگه ….
شکلک کمک طلبیدن شکلک پریسا بیا اونم جواب بده …. شکلک اگه جواب ندید هی کپی پیستش می‌کنم هی می‌پرسم بعد کچل شدید هم هیچ مسؤولیتی رو نمی‌پذیرم….

خب من دوباره بیام یه کارت بزنم برم.
یه کم اینجا سرم شلوغه.
من همونطور که خودم نمیتونم با یه معلول دیگه مثلً جسمی حرکتی ازدواج کنم، نباید توقع داشته باشم یه بینای همه چیز تموم با من ازدواج کنه.
من وقتی بابام کارگر شهرداریه، نباید توقع داشته باشم دختر یه کارخونه دار باهام ازدواج کنه.
من وقتی قیافم به درد لای جرز دیوار میخوره، نباید توقع داشته باشم یه دختر که از زیبایی کم و کسری نداره باهام ازدواج کنه.
من وقتی سیکل دارم نمیتونم توقع داشته باشم با یه فوق تخصص قلب ازدواج کنم.
من وقتی خودم ۱۷۰ قد دارم نباید توقع داشته باشم با یه دختر دو متری ازدواج کنم.
من اگر طبع سرد دارم نباید با یه دختری که طبع گرم داره ازدواج کنم چون نیاز جسمیش رو نمیتونم برآورده کنم.
اختلافها همش اختلاف فرهنگی و مالی و تحصیلی و ظاهری و اخلاقی و این چیزها نیست.
سلامت جسمی که ما نداریم و طرفمون داره هم یه اختلافه که نباید توقع زیادی از کسی داشته باشیم.
اگر زن بینای من دوست داره بلای شوهرش لباس بپوشه و آرایش کنه و تو چشمش باشه چه گناهی کرده که این نیازش رو تا آخر عمرش به خاطر من از دست بده.
اگر یه پسر بینا با یه دختر نابینا بخواد ازدواج کنه، باید خیلی از مشکلاتی که ممکنه توی خونه و کارهاش به وجود میاد یا حتی این که طرف حتی بلد نباشه درست به خودش برسه و جذاب بشه براش رو به جون بخره.
اینا چیزی نیست که بیناها تا مجبور نشن زیر بارش برن.
فاطمه تو تنها دختر بینای اینجا هستی.
خیلی ببخشید که اینو ازت میپرسم.
واقعً اگر تو خواستگار نابینا داشته باشی و جبری در کار نباشه حاضری باهاش ازدواج کنی؟
لطفً واقعی و به دور از شعار و کلیشه جواب بده.

نخودی بدا به حال رعععععد که او را به اندازه مریم رضایی دوست داری و به اندازه سپهر .
چه زیبا دوست داشتنت را به من بیان کردی خواهر خوبم.

دوستان قراره که باز مهمون بیاد اگه نجوابیدم ناراحت نشین ادامه بدین به بحثتون تا دوباره بیام کامنت ها رو میخونیم .
اصغر جان نه هر کی نظر خودش رو میده و میگه و خوب مثلا شما لابلای حرفات شاید یچی بگین که خیلی بکار من بیاد و یا نظرات دوستان اینجا همه با هم دوستیم و باز نظر بانو رو لاک میزنم
وقتی دوستان دوستانه نظر میدن دیگه جای نگرانی نیست

درود
من با نظرات رعد بزرگ در این قسمت کاملا موافقم و لایت می کنم آن را .با فاطیما خانم نیز موافقم .
انسان همانطور که تفکر می کند ، تصمیم می گیرد که برخی بخاطر عدم اطلاعات دقیق معمولا دچار اشتباه می شوند .
دختر خانم که والدینش معتاد بودند را به یک کر و لال و نابینا ؟ که کمی می بیند دادند و از او یک دختر و یک پسر دارد که پسرش بزرگتر و آرام و دخترش متاسفانه شر و شور و پر درد سر و متاسفانه به دلیل عدم انتقال دوست داشتن و عدم رابطه مناسب با او در درکش عاجز ماندند و اغلب دچار زد وخورد بودند متاسفانه شوهر گویا معتاد هم شد ؟ و با خصوصیات اخلاقی مردمان ما شک و سوء ظن نیز در تمام اشخاص انسانی هست و مرد و زن و معلول و سالم ندارد و معلولیت ذهنی تمام مردمان ما است ، موجب شد که علی رغم خواسته زن و با تشویق خانواده شوهر زن طلاق بگیرد و به زندگی با مرد مسنی رو آورد که زندگی به ظاهر خوب و متمکنی دارد اما مانند زندگی اولش نمی شود .زن الان راننده است و هر بار که قبلا برای دیدن فرزندانش می آمد این کر ولال معلوم نبود از کجا می فهمید و بهدنبالش میگشت .از نظر من او همسرش را دوست داشت اما چون نمی توانست ارتباط کلامی برقرار کند لاجرم به اینجا کشید و همسرش هم توان درک دوست داشتن او را نداشت و با همه این ها از یکدیگر جدا شدند و الان اون معلول دارد گدائی می کند .

آقای خیر اندیش خب این طوری هم که شما می‌گید نیست …. یعنی در مقابل من می‌شناسم کسانی رو که با فرد سالم ازدواج کردند و الآن هم زندگی خدا رو شکر خوبی دارند …
هیچ وقت نمی‌شه یه نسخه رو برای همه پیچید ….
در نهایت ما این همه حرف می‌زنیم و بحث می کنیم ولی هر کس حق داره مصیر زندگی خودش رو خودش تعیین کنه و تصمیم آخر رو باید که به تنهایی بگیره ….
ما باید مسؤولیت تصمیم های خودمون رو بپذیریم و شاید این یه نکته خیلی خیلی خیلی مهم در این وسط باشه که اگه بهش دقت کنیم بتونیم در مواجهه با مسائل زندگیمون چه با بینا و سالم و چه با معلول و هم نوع باز خوشبخت باشیم و بهترین زندگی رو داشته باشیم….

میگم این برنامه ها هستن وسطش تبلیغ داره! من اونم.
باوو این کاری که شما واسه فرستادن پیام می کنی من هرچی کردم بلد نشدم کنم. یعنی کپی رو پیدا می کنم می زنم ولی پیست رو بترکم این مدلی نمیاد و اصلا نمیادش مگر گاهی که نمی فهمم از کجا خودش میاد. ولی بیا۱کار راحت تر کن. مثلا زهره واسهت پیام داد می خوایی بفرستی به من. به روش نوکیا فروارد یا هدایتش کن بیاد دیگه. ببین شما روی پیام زهره۲ضرب بزن ولی بعد از ضرب دوم دستت رو بر ندار تا۱کادری بیاد توش چندتا گزینه هست. یکی از این گزینه ها هدایته. اگر منوی گوشیت فارسیه هدایته وگرنه نمی دونم شاید فروارد باشه. این رو۲ضرب بزن تا کادر گیرنده برات باز بشه. یا شماره من رو بنویس یا با کلید افزودن برو داخل مخاطبینت پیدام کن، بعدش هم بالای گوشی سمت راست کلید انجام شد رو بزن شماره من ثبت میشه توی بخش گیرنده. بعدش هم ارسال رو بزن و خلاص.

جواب دادم بانو کچل هم نمیشم چون این که روی سرم هست کلاه گیسه به کسی نگید ها! من مادرزاد کچلم.
وای به جان خودم دروغ گفتم بچه ها باور نکنید از کچل بودن خیلی وحشتناک چیزم یعنی… واییی!

وای اومدم درستش کنم زدم چشمشم نابینا کردم ….
ببین رعد جون چرا این همه زود رنج خب من پریسیما رو هم به اندازه سپهر دوست دارم خب مگه سپهر چش بود کلی هم بانمک و خداییش جالب انگیز بود ….
انگار من یه خورده قاتی پاتی دوست دارم بعد باعث شده شما مدل دوست داشتن های منو با مدل دوست داشتن های خودتون مقایسه کنید بعد این طوری برداشت کنید ….
من منظورم این بود که هر انسانی ارزشمنده و قابل دوست داشتن … البته منهای انسانهایی که به ارزشهای انسانی جان مال و آبروی بقیه احترام نمی‌ذارند و داعش و صدام و …. و …. می‌شند که اونها دیگه انسان نیستند که قابل دوست داشتن و ارزشمند باشند ….
بعدشم دیگه آشتی دیگه هان هان هان …. شکلک یه نگاه مهربون شکلک اگه زود رنج باشید میام یکی یکی موهاتون رو می‌کنم زوری زوری دست دوستی تون رو می‌گیرم می پیچونم….

آفرین شهروز. نکته همینه. یعنی یه نابینا حتی نمیتونه نیازهایی که یه بینا داره و اون ارتباطات چشمی هست رو برآورده کنه. خانم غلطگیر جواب شهروز رو بده لطفاً. نخودی بانو شما فقط ظاهر قضیه رو میبینی و از قلب و فکر اون زندگیها اطلاعی نداری.

درود
دوست داشتن به خودی خود به وجود نمی آید و اینطور نیست که بتوانیم مدتی با یک شخص و جنس مخالف خود بچرخیم و بگردیم و بعد یا خوشمان بیاید ویا خوشمان نیاید ؟بلکه قبل از همه اینها برخی از شرایط لازم است که ما یا واقعا در این شرایط تند می رویم و یا خیلی کند که هر دو درد سر آفرین است ؟کسانی موفق شده اند که این شرایط را در خود شناخته اند و با توان بالا در صدد هماهنگ نمودن این شرایط با اجتماع شده اند /
شرایط مذکور را هم کسی غیر از خود ما نمی تواند ترسیم کند ؟این ما هستیم که اختیار را در دست خود می گیریم و شرایطمان را معقولانه و منطقی ترسیم می کنیم و یا بخاطر تعیین همین شرایط اختیارمان را به دست دیگران بصورت مطلق می سپاریم .این ما هستیم که باید بدانیم که شخصیت فرد مقابل با شخصیت ما چقدر توازن و برابری دارد و در این مسیر از برخی از دیدگاه ها می گذریم و بر برخ یاز دیدگاه های دیگر همت می گماریم .همه ما می دانیم که توان افراد همواره بر ترازوی نسبی بودن است و هرگز مطلق نمی توانیم شرایط را بررسی کنیم .
هر کسی مطابق افکار خودش در انتخابش موثر است .حال ما کمی مسئله را با توجه به دیدن و ندیدن بغرنج میکنیم برای خودمان ؟ اصلا برای کسی که از ابتدای زندگی نم یبیند زندگی با نابینا مشکل نیست ؟ همین امروز را ببینید هر کدام از ما که خواستیم و برایمان مهم بود حضور در این سفره خانه حضور یافتیم و با تمام توانائی و یا حدی از توانائی حاضر هستیم .پس می توانیم بگوئیم که حضور در مسائلی که خواست قلبی ما است معلولیت و محدودیت نیم شناسد .! حال با حصول به برخی از شرایط و داشتن حداقل ها برای ما مطمئنا راه شکل میگیرد و دوست داشتن هم محقق می شود ؟دوست داشتنی که هر انسان با این حداقل ها در ابتدای مسیر آن می رود .همه زندگی ها دارای فراز و نشیب هائی هستند و برخی در این راه آنچنان از مسیر و دره پرت می شوند که ترسی را مضاعف بر گرده جامعه می گمارند ؟اما آنچه که مهم است مدیریت شرایط اولیه و مهار آن و هنگامی که در مسیر زندگی قرار گرفتیم بالا بردن ظرفیت ها و مهار ناملایمات زندگی ؟
مرد در زندگی نیاز به افتخار و باور همسر خودش دارد و زن نیز در خلال زندگی نیاز به دوست داشتن همسر دارد هر چند که این دوست داشتن تنها باشد و باور نداشته باشد مرد به زن اما صرفا دوست داشتن زن در زندگی می تواند امید و بهروزی و نشاط را هویدا کند و زندگی را به ساحل آرامش برساند و در این خلال نیز زن باید به مرد خودش افتخار کند دوست داشتن برای مرد شوق و شعف واقعی را نیم آفریند اما باور مرد توسط زن زندگی را با آرامش بیشتری همراه میکند .
حداقل ها و حداکثر ها هم در زندگی تاثیری جدی ندارند برای برخی داشتن پول اصل است که باید داشته باشد و برای برخی داشتن مح۰بت اصل است که با نداشتن پول هم می تواند با محبت به تمام ناملایمات دست یافته و زندگی آرامی را تجربه کند که افراد با دارا بودن پول هم نتوانند به آن برسند .با داشتن محبت می توان به آرامش و بهره جستن از توان دست یافت و به راحتی و سرمایه رسید .
برخی افراد هستند که نابینا هستند اما درآمد ایشان بسیار مناسب است ولی در مقابل برخی افراد بینا هستند که دارای بینائی هستند اما توان یک نابینا را هم ندارند .

پریسا جونم مرسی هزار هزارتا بذار برم امتحان کنم ببینم می‌شه آیا؟
بعدشم پریسای کچل خداییش خنده دار می شی یاده یه خانمی توی یه فیلمی افتادم که یادم نیست کی بود و کدوم فیلم ….
می‌گم بلدی چه شکلی دکمه های بی برچسب رو هم برچسبی می‌کنند آیا؟
شکلک حالا می‌گیری ریز ریز ریزم می‌کنی می‌گی اینم با این سؤالاش ….. کاش گوشیش خراب نشده بود خخخخ

نخودکم ، رععععد یه لحظه فکر کرد که داری بهش تیکه میندازی.
منم سرم تاسه خخخخ تو اگه رو سر رعععد مو پیدا کردی بکنشون ههههههه
در ضمن دستم ندارم .ههههه حالا چطور میخوای با من دست دوستی بدی هاهاها

درود
من فعلا نقش نان آور خانه را دارم و باید بروم نان بگیرم .
فری این بانو و پریسا دارند هی تشویق می کنند شما را به ادامه بحث و دارد کامنت های شما زیاد یم شود اگر مدیریت کنید و پریسا هم پیام بازرگانی ندهد یا یک درگیری اتفاق میافتد یا اینکه برای همیشه سفره خانه شما به تاریخ خواهد پیوست .
بای فعلا دوستان .

شهروز جون میگی من همونطور که خودم نمیتونم با یه معلول دیگه مثلً جسمی حرکتی ازدواج کنم، نباید توقع داشته باشم یه بینای همه چیز تموم با من ازدواج کنه.
خوب بزار بگم داستان های زندگیم رو من خودم با خانمی ویلچری که حتی اختلاف سنی داشتیم شرعی با هم شیش ماهی زندگی کردیم ولی هیچوقت این حرف تو حتی یک لحظه نه تو فکر من بود نه تو فکر اون و بهترین لحظه ها رو داشتیم حتی اینکه واسه اولین بار که ما دو نفری رفتیم مشهد و خیلی مشکلات بود که حتی کم مونده بود از پله بیست شوت شده پایین ولی نذاشتم ما اون لحظه کلی به هم دیگه خندیدیم جای اینکه بخوایم از موقعیتمون ناراحت بشیم کلی خندیدیم خوب ولی اگه بخوای منفی نگاه کنی میگیم که چرا زندگی کنیم که اینجوری بشه توی این رابطه یکبار هم مشکلاتت معلولیتی ما صحبت نکردیم
میگی من وقتی بابام کارگر شهرداریه، نباید توقع داشته باشم دختر یه کارخونه دار باهام ازدواج کنه. اگه زندگی و دوست داشتن به یه تیکه کاغذ باشه حالا چه پول چه مدرک تحصیلی یا موقعیت خانوادگی هر کس که خوب هیچ منم یه زمونی اینجوری فکر میکردم میدونی چه زمونی زمونی که خودم رو کم میدیدم ولی الان با خودم معامله هایی کردم که این حرفا تو گوش من یکی نمیره
من وقتی قیافم به درد لای جرز دیوار میخوره، نباید توقع داشته باشم یه دختر که از زیبایی کم و کسری نداره باهام ازدواج کنه. میگی
حالا اگه بر عکس باشه و تو بهترین صورت رو داشته باشی چهره ای بسیار قشنگ و زیبا که حتی دخترای بینا واست شیش هفت تایی صف کشیده باشن تو چه فکری میکنی فکر میکنی اونا بخاطر خوشگلیت اومدن سمتت یا نه ترحم یا نه خوشگلی فقط یه دلیل بوده و آیا بعد ها مشکل نمیخوری بخاطر ظاهرت : این گزینه رو فکر کن و با دقت جواب بده
میگی من وقتی سیکل دارم نمیتونم توقع داشته باشم با یه فوق تخصص قلب ازدواج کنم.
این همون قضیه بابای یارو هست که گفتی : شخصیت خود طرف نه به پول هست نه مدرک تحصیلی نه به افراد خانواده :
اینم بازم ظاهر قضیه هست من دیدم خانمه نزدیک دو متر و صد کیلو ولی پسره صد و شصت و خیل یلاغر که ملت میخندیدین

من وقتی خودم ۱۷۰ قد دارم نباید توقع داشته باشم با یه دختر دو متری ازدواج کنم.
میگی رمن اگر طبع سرد دارم نباید با یه دختری که طبع گرم داره ازدواج کنم چون نیاز جسمیش رو نمیتونم برآورده کنم.
این تفاوت ایی هست که بعد ها حل میشه و دوست داشتن کمک بزرگی میکنه توی این قضیه و تفاوت ها

میگی اختلافها همش اختلاف فرهنگی و مالی و تحصیلی و ظاهری و اخلاقی و این چیزها نیست.
خوب اینایی که گفتی به همین ها ربط میشه
سلامت جسمی که ما نداریم و طرفمون داره هم یه اختلافه که نباید توقع زیادی از کسی داشته باشیم.
وقتی کسی تو رو بخواد به هیچ کدوم اینها نگاه نمیکنه
اگر زن بینای من دوست داره بلای شوهرش لباس بپوشه و آرایش کنه و تو چشمش باشه چه گناهی کرده که این نیازش رو تا آخر عمرش به خاطر من از دست بده.
یه نکته کوچیک نباید اینقدر بزرگ بشه خوب میتونی از جایی دیگه وارد بشی و توی لباس پوشیدن نظر بدی باز میگم دوست داشتن اینا نیست حالا چیزایی دیگه رو بگو وقتی میبینه که یه مرد بینا اینقدر سفت نیست و اینقدر نکات خوب نداره رو تو داری دیگه چرا باید گرو کشی کنه مگه زندگی گرو کشی هست زندگی فقط دوست داشتن هست که من میخوام بدونم بعد ها این دوست داشتن کم میشه و یا مشکلات معلولیتی بیشتر از دوست داشتن هست

خب حالا به خاطر نخودجونم و بقیه یه شعر برم کپی کنم و بیام. البته من شعرهاییو کپی میکنم که خودم قبلاََ خوندم و در کل بهشون علاقمندم . یعنی اون شعرهارو دوست دارم.

آقای خیر اندیش همون قدری که من ظاهر زندگی زوج سالم و معلول رو می‌بینم و از اون برداشت می‌کنم به همون اندازه هم ظاهر زندگی زوج هر دو معلول رو می‌بینم و برداشت می‌کنم…..
و برای نتیجه گیری این که یک زندگی آیا به موفقیت رسیده یا نه خیلی نکات هست که گاهی ظاهر و گاهی باطن و در کنار هم هستند که تو می تونی از اون نتیجه بگیری و بگی خوشبختند الآن یا نا موفق…..
من قبلاً هم گفتم خودم به شخصه نمی تونم درک کنم چرا یه فرد سالم عادی بخواد با یه معلول ازدواج کنه ولی در کنارش اون استثناهایی رو که شما ندیدید دیدم و در مقابل زندگیهایی رو هم دیدم که این طور بوده و ناموفق و به طلاق هم کشیده شده حتی …. البته تازگی ها که چه عرض کنم شاید من الآن بیشتر در جریانم بعضی از دوستان هم نوع هم که با هم ازدواج کردند به دلایلی زندگیهاشون ناموفق از آب در اومده و ….
بگذریم برای هر فرد نمی شه یه نسخه پیچید و هر کس هم باید مسؤولیت تصمیم خودش رو بپذیره و بسیاری از شرایط رو هم برای این که اون تصمیم آخر رو بگیره در نظ داشته باشه …..

بانو دکمه ها رو میشه نامگذاری کرد ولی من هنوز بلد نشدم چجوری. خیلی دلم می خواد بلد بشم. اگر تا آخر قهوه خونه امشب پیدا کردم حتما بهت میگم. ولی این هدایت رو امتحان کن میشه.
بچه ها باز هم ببخشید من خارج می زنم.

آخه جلسه رسمیه فری یعنی چیز ببخشید بحث جدیِ آخه نمیشه که آخه درست نیستش که آخجون چیتوز من پفک من چیپس من از این جقل بقل یعنی بَقُل خوشمزه ها می خوام آخجون توپ فری بگیر اومد. شوت! گل! شوت! گل! شوت! وای رفت به ناکجا کی بود ترکید؟ الفرااار!

می‌گم من کلاً چشم و چارم داره می‌زنه بیرون … برم تا سر درد نگرفتم…. دوباره برمی‌گردم….
رعد می‌گم اگه کچل هم باشی دست هم نداشته باشی اون وقت مجبورم با قهر و غلبه بیشتر باهات برخورد کنم که خداییش یه کم گناه داری ولی خب چه کنیم که همیشه حق با ماست …. پیشاپیش یا پساپس هم از شعر ممنون …. تا حالا نخوندمش … یعنی نیومده کامنتش … صفحه هنوز رفرش نشده ….
پریسا جونم شما اصلاً اصل اساسی هستی …. مرسی که سر حوصله جواب می‌دی ….
باقی دوستان فعلاً بای تا های ….

اختلافها چه در کاغذ باشه چه در شخصیت، اختلافه.
اختلاف رو نباید نادیده گرفت.
شاید مدرک تحصیلی شخصیت نیاره.
ولی من میشناسم کسی که خودش دیپلوم بود و زنش هم دیپلم.
بعد به زنش اجازه داد رس بخونه و زنش تا فوق لیسانس خوند و بعد درخواست طلاق داد که من به تو نمیخورم و این حرفا.
در مورد سرد و گرم بودن هم یه نظریه ی علمی هست که من واردش نمیشم.
هیچ مشاور ازدواجی ازدواج یه آدم سرد با گرم رو توصیه نمیکنه. خیلی از طلاقها به خاطر عدم رضایت جنسی زوج از همدیگه هست که ریشش همین ازدواج سرد و گرم با همه.
حالا اصلً مصداقی صحبت کنیم.
اگر ازدواج با یه دختر بینا میتونه از نظر عاطفی و نیازهای دیگه برای نابینا مناسب باشه و توی زندگیش احساس کنه که طرف درکش میکنه و همه چیز خوبه، چرا اخیرً دوستیهای پنهانی تعدادی از آقایون نابینا که همسر بینا دارن با دخترای نابینا زیاد شده؟
این دیگه نظر شخصی من نیست.
این پدیده ای هست که در این سالهای اخیر بارها تکرار شده.
حتی خیلی از آقایون نابینا بعد از ازدواج با بینا، در کنارش ازدواج پنهانی با دختر نابینا رو داشتن یا مایل به این کار بودن.

درود! امروز به توس و آرامگاه فردوسی رفته بودیم و اکنون در حال رفتن به سهن انقلاب هستیم، مکان خ شیرازی ۹ میباشد، جای دوستان خالی خوش میگذره! پس تا برگردیم!

رفتم نهار زدم مغزم وا شد
اگه مشکلات زندگی توی چشم هست پس اون زن و شوهری که بینا هستن و ده سال زندگی کردن و بچه دار هم نمیشن دیوانه هستن باید روز اول از هم جدا میشدن چون مهمترین عضو زندگیشون رو ندارن : یعنی چی یعنی عشق یعنی اینکه بچه از عشق مهمتر نیست
تازه ما معلول هستیم ولی فقط محدودیت داریم وگرنه ما زندگیمون رو داریم : اونا که مهمترین نکته زندگیشونه رو ندارن چی
پس نتیچه گیری ما از کامنت شماره یک شروع به خوندن میکنیم

این شعرو خیلی دوست دارم و یقین دارم اگه هر کسی عاشق خدا باشه دیگه غمی به دل نداره . البته مطمئن هستم که قبلاََ اونو خوندید ولی خب بازم ارزش دوباره خوندنو داره
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

من این رو هم بگم که حتی خانمهای نابینایی بودن که من میشناسم که شوهر بینا دارن ولی با پسرای نابینا دوستن و حتی رابطه دارن.
لطفً کسی بهش بر نخوره منظورم کلی نیست و چنین آدمی رو میشناسم که میگم.

آقای حسینی من جواب شمارو دادم حالا شما لطف کنید اون کامنت منو حذف کنید.آقای خیر اندیش مقدم من منتظر جواب شما هستم.

بهتره به جای این که به این فکر کنیم بینا باشه یا نابینا به این فکر کنیم چقدر حاضریم صادق باشیم و زندگیمونو حفظ کنیم.

رعععد بزرگ داره با خودش میخنده و میگه خوب شد من شعر کپی کردم و الا یه عده صداشون در نمیومد . رعععد با صداییی به خشنی تیغای جوجو میغی خخخخ منظورم جوجه تیغی بود به هادی میگه یعنی تا حالا رو ویبره بودی ؟؟؟؟خخخخ ای کاش زودتر شعر کپی می کردم.
البت گفته باشم من این شعرو به دانش آموزام دادم و همشون اونو حفظن. ولی خودم حفظ نیستم.هاهاهاها

شهروز میگی اختلافها چه در کاغذ باشه چه در شخصیت، اختلافه.
خوب این به نابینایی مربوط نمیشه یعنی میشه یعنی اینکه واسه همه هست چه نابینا چه بینا پس باز نمیکنم حرف رو
میگی اختلاف رو نباید نادیده گرفت.
نمیشه نادیده نگرفت باید حل بشه ولی دوست دارم مشکلاتی که فقط به زندگی معلولیتی مربوط میشه رو بحث کنیم نه فرقی بین مشکلات نابینایی با بینایی نباشه :
میگی شاید مدرک تحصیلی شخصیت نیاره.
ولی من میشناسم کسی که خودش دیپلوم بود و زنش هم دیپلم.
بعد به زنش اجازه داد رس بخونه و زنش تا فوق لیسانس خوند و بعد درخواست طلاق داد که من به تو نمیخورم و این حرفا.
خوب این دلیل نیست این اتفاقی هست که از خصوصیات فردی اون خانم نشعت میگیریه من خیلی ها رو میشناسم بر عکس این قضیه بوده بقول بانو یه نسخه رو نمیشه واسه همه پیچید خوب اگه منظورت اینه اگه من با یه زنه دیپلمه ازدواج کردم نیمزارم بره ادامه تحصیل بده خوبه : ولی بنظرم اون مشکل از اجتماع وارد شد که اون شد
میگی در مورد سرد و گرم بودن هم یه نظریه ی علمی هست که من واردش نمیشم.
هیچ مشاور ازدواجی ازدواج یه آدم سرد با گرم رو توصیه نمیکنه. خیلی از طلاقها به خاطر عدم رضایت جنسی زوج از همدیگه هست که ریشش همین ازدواج سرد و گرم با همه.
حالا اصلً مصداقی صحبت کنیم.
درسته قربون دهنت یعنی لاک : ولی این باز بین زندگی نابینایی با بینایی مربوط نمیشه و بحث پیچیده تر میشه نکاتی که به دیدن و ندیدن مربوط میشه رو بگیم و بنظرم این مشکل روز اول خودش رو نشون میده اینم که اونا در میارن فقط خواستن فلسفش رو برن بالا وگرنه مثلا من با یه خانمی آشنا بشم نمیفهمم که مثلا شوخ تب هست یا نه زیاد اهل شوخی نیست : چرا که میفهمم جلسه اول نه جلسه دوم میفهمم مگه غیر اینه

میگی اگر ازدواج با یه دختر بینا میتونه از نظر عاطفی و نیازهای دیگه برای نابینا مناسب باشه و توی زندگیش احساس کنه که طرف درکش میکنه و همه چیز خوبه، چرا اخیرً دوستیهای پنهانی تعدادی از آقایون نابینا که همسر بینا دارن با دخترای نابینا زیاد شده؟
این دیگه نظر شخصی من نیست.
این پدیده ای هست که در این سالهای اخیر بارها تکرار شده.
حتی خیلی از آقایون نابینا بعد از ازدواج با بینا، در کنارش ازدواج پنهانی با دختر نابینا رو داشتن یا مایل به این کار بودن.
خوب داش گلم باز نکته ای اشاره کردی نسنجیده بود اول اینکه به مباحث دیدن و ندیدن مربوط نمیشه بعدش مگه توی بینا ها نیست مگه طرف چهار تا بچه قد و نیم قد داره ولی حالا چه مردش چه زنش به هم دیگه خیانت میکنن دلیل نیست که بگی چون فلان مرد یه زن بینا گرفته بود اشتباه کرده بود رفت سراغ یه کم بینا : خوب مثل خیلی از مردها دیگه زندگی از سسر مجبوری یا بخاطر بچه هست که با هم سپری میکنن و میرن جای دیگه نیازهای عاطفی هم رو تامین میکنن مشکلات اخلاقی هست نه بینایی داداش گلم

پ
بعد به زنش اجازه داد رس بخونه و زنش تا فوق لیسانس خوند و بعد درخواست طلاق د

خانم غلطگیر: من دارم صادقانه میگم ها بهتون بر نخوره.
به نظرم شما داری شعار میدی. آره شعار. وقتی تو به خاطر خانواده ات حاضر نشدی با اوئن پسر دیپلوم ازدواج کنی یعنی این که به خاطر خانواده ات با یه نابینا هم ازدواج نمیکنی. پس میتونی خیلی راحت بشینی و بگی که اگه یه نابینا بیاد خواستگاریم برام مهم نابینا بودنش نیست بلکه مهم اینه که اعتقاداتش به اعتقاداتم بخوره. اگه شما برا خودت ارزش قائلی پس باید خانواده ات رو راضی میکردی و با اون دیپلم ازدواج میکردی. پس نتیجه اینه که شما اگه سنت بره بالای ۳۵ یا مثلاً ۴۰ به راحتی به یه نابینا جواب مثبت میدی چون که در اون صورت خانواده ات هم راضی به این کارند.

رع یه سری توی شعرت بود که واقعا رفتم توی شوک : این شعر رو من یبار گوش کردم یعنی به زور گوش کردم زور هم که نه یعنی یکی واسم خوند و معنیش زد توی ذوقم دقیقا شعر زمانی بود که نیازش بود خیلی وقتا
هادی جان خوش اومدی با اینکه سایه شما سنگین شده ولی باز خوش اومدی و بعد دوستان دیگه فکر کنم مهمونام دارن میان
شهروز پس دیدی این قضیه دو سره هست و اصلا به بینای و نابینایی مربوط نمیشه مشکلات اخلاقی هست که دقیقا همون چیزی که من توی افراد بینا دیدم
خوب شد حالا حتما باید میگفتم : البته بلا نسبت خانم های بینا یا نابینا یا کم بینا ولی مشکل اصلی همین هست که دوست نداشتن این میشه آخرش ولی اجگه دوست داشتن باشه با اینکه زندگی مشکل میشه ولی آخرش این نمیشه آخرش ختم بخیر میشه .
نامه تمام . نتیجه کلام این بود : عاقبت بخیری

سلام آقای عباسییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی! بابا صدا به صدا نمی رسه آقای عباسی جیغ می زنم ها!

اینم یه شعر تقدیم به همه شعر دوستا .
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب

ما نباید یک مشکل را دو تا بکنیم باید با اقل پیش بریم زندگی تفری میخاد مسافرت باید رفت وخیلی چیزهای دیگر هست اگر با یک همنو زندگی کنیم مهروم میشیم

اصغر جان حرفت درست ولی جور دیگه ای بگو حاجی که ظاهر کار بد دیده نشه
خوب خانم غلط گیر اگه واقعا میگین زندگی من واسه خودمه و شما از اون آقا دیپلمی خوشتون اومده و خونوادتون ناراضی بودن و به نظر شما احترام نززاشتن که خوب میشه گفت خودتون هم زیاد علاقمند نبودین چون اگر بودین با چنگ و دندون به خواستتون میرسیدین .

آقای خیر اندیش من اگه با اون آقا ازدواج می کردم خیلی از خانوادم دور می شدم شاید چند سال چند سال می تونستم خانوادمو ببینم.من به خاطر مادرم نه گفتم دل مادرو شکستن خیلی بده.من شعار نمی دم من تا حالا هر چی توی محله نوشتم صادقانه بوده و هیچ وقت دروغ نگفتم از اسمم گرفته تا اعتقاداتم.

فرامرز، اگر یه مرد نابینا که زن بینا داره و میاد با یه دختر نابینا دوست میشه یا ازدواج مجدد میکنه، اتفاقً دلیلش به بینا یا نابینا بودنش ربط داره.
اگر اینطور نیست، چرا زن دوم یا دوست دخترش باز هم یه بینای دیگه نیست و دیگه با زن یا دختر بینای دیگه ای رابطه نداره و میاد سراغ همنوعان خودش؟

خُب اگه یه نابینا هم بیاد خواستگاریت به خاطر این که دل مادرتو نشکنی باهاش ازدواج نمیکنی دیگه. ولی اگه خدایی نکرده یه مشکلی داشتی گفتم ها خدایی نکرده اون وقت خود مادرت بهت میگفت که با اون نابینا ازدواج کن. میبینی چهقده راحت به نتیجه میرسیم؟
طه: تو با ازدواج با یه بینا اون رو از خیلی چیزا که شاید به نظر خودت مهم نباشه محروم میکنی. اینو برام توضیح بده که اون دختر چرا باید حاضر باشه با تو ازدواج کنه در حالی که تو حاضر به ازدواج با یه همنوع نیستی برای اینکه از بعضی چیزا که زیاد هم مهم نیست محروم میشی؟ ممنون.