سلااام بر تك تك دوستان هم محله اي عزيز و گرامي ….
سال نوي همگي مبارك و خجسته باشه و ان شا الله كه امسال براي تك تك شماها و من و كل جامعه معلولين و خانواده هاي اونها و ماها، سالي باشه سرشار از پيروزي، موفقيت، سربلندي و بهروزي …
خب جونم براتون بگه كه ما رفتيم كربلا-نجف-كاظمين و برگشتيم ….
جاي تك تك تون خالي …. جدي بهترين و عاليترين سفري بود كه تا حالا رفته بودم ….
سال تحويل رو كه رو به روي حرم امام حسين عليه السلام بوديم و نميدونيد چه حال و هوايي داشت …
خب ميخواستم خاطره سفرم رو بنويسم كه نوشتم هم ولي با توجه به اينكه اون چيزهايي كه من نوشتم يه مقدار با خط مشي محله ناسازگار كه نه ولي خارج از اون هست و يه چندتايي از دوستان بهم گفته بودند بعدي كه برگشتي خاطراتت رو بنويس و من هم كه اصلاً نميتونم به دوستان بگم “نه” يعني خخخخ و از طرفي هم كه عااشق نوشتن و خاطره نوشتنم …..
با خودم گفتم يه طوري ميانه رفتار كنيم ….
حالا يعني چه جوري آياش رو خودم بهتون ميگم … يه كم صبر كنيد ….؟!…..
اينجا يه خلاصه كوتااهي يعني خييلي كوتاهي مينويسم از نكات نابينايي كه اونجا باهاش برخورد داشتم و بعد هم آدرس وبلاگ خودم رو كه خاطراتم رو اونجا در هشت قسمت نوشتم ميذارم كه هر كي خواست كاملتر بخونه بره اونجا …. هركي هم كه نخواست خب مختاره ديگه نياد اونجا ….
البته اين به شرط و شروطي هست كه شما ها هم دست به قلم و كيبورد بشيد و خاطراتتون رو بنويسيد و بذاريد ما ها هم در تفريحات و زيارات و شاديها و غم هاتون شريك بشيم ….
خب باشه چرا مي زنيد …. ميرم سر اصل مطلب ….
ما بيست و پنجم اسفند93 به سمت عراق حركت كرديم و صبح دوشنبه 10 فروردين94 اصفهان و در منزل بوديم ….
من كه هرجايي كه ميخواستم برم البته به غير از يكي دو بار كه فراموشم شد عصام رو همراه ميبردم، البته جايي پيش نيومد كه ازش به صورت عملي استفاده كنم … ولي در كل كه اين عصاي سفيد ما هم ماجراهايي داشت از مدل غفلت و ناداني و معطلي و غيره و ذالك ….
خب من كه توي عراق اعم از كربلا، نجف، كاظمين يه آدم نابيناي عصا به دست يا كتاب بريل به دست با هر مليت ممكنه اي نديدم ….
خود من هم كه عصا توي كيفم بود توي صف تفتيش عراقيها و به قول ما اصفهانيها توي صف “بِكاوي” كلي معطل عصام ميشدم، اصولاً خانمهاي مفتش در مورد عصاي سفيد من مشكوك و ناآگاه بودند و برخوردهاشون خيلي جالب و گاهي خنده دار بود، مثلاً يه بار يكي از خانمها كه بعد از باز كردن عصا بهش حالي كرديم كه بله اين عصا هست و سفيد هست و من نابينا هستم و نميبينم رفت دوستش كه مژگان خانم نامي بود رو صدا زد و عصا رو به اون هم نشون داد كه كلي خنديديم ….
البته يه بار هم يكي از خانمهاي مفتش بعد از مشاهده ی عصا و كتاب بريل من خيلي محترمانه با من برخورد كردند و به راحتي گذاشتند كه رد بشم و آخرش هم بهم تقبل الله گفتند كه اون هم جالب بود ….
من هميشه وقتي سفرهاي زيارتي ميرم كتاب هاي دعاي بريلم رو دنبالم ميبرم … يعني خب خيلي سختم هست فقط با گوش دادن تمركز بگيرم و ….
توي كربلا هم مردم دست از سر من بر نداشته بودند، نگاه به من و كتابم و گاهي زمزمه ها و حرفهايي كه اين نابيناست و ….
البته گاهي از اين موقعيت يه كم حس نميدونم يه حس خاصي بهم دست ميداد ولي خيلي وقتهاش كه به روي خودم نميآوردم و ميرفتم تو حال و هواي كتابم و دعا و زيارتم و لمسيدن و ….
خب گاهي هم دلت ميخواست بدون جلب توجه براي خودت بري تو حس و حال كه در اين موارد ديگه از كتابهام صرف نظر ميكردم شكلك از مدل كتاب خوندن زير چادر هم خوشم نمياد …..
راستي توي موزه اي كه در حرم امام حسين عليه السلام هست يه نسخه قرآن بريل هم بود كه متوجه نشدم مربوط به چه زماني هست ولي وجودش اونجا برام جالب انگيز ناك بود، توي موزه هم همه چيز داخل ويترين بود و غير قابل لمس به جز يه كوره قديمي كه شبيه يه فنجون بدون دسته بزرگ بود، ضريح سابق امام حسين “ع” و سه تا شمع دون نقره كه در سه اندازه كوچيك متوسط و بزرگ بود ….
راستي وقتي رفته بوديم موزه ی امام حسين “ع” رو ببينيم من با مامانم بودم، مامانم تا اونجايي كه ميتونستند براي من توضيح ميدادند كه داخل ويترينها چه چيزهايي قرار داره و اگر متن توضيحي فارسيي بود برام ميخوندند كه اونجا يه دخترخانم گل گلابي به اسم فاطمه كه كلاس فكر كنم هفتم بود اومدند و براي ما اشياي موجود در موزه رو توضيح دادند و كلاً كه خيلي ناز بود فاطمه و خانم ….
كفش داري هاي حرم امام حسين و مكان هاي زيارتي اطرافش يه كم جالب انگيز ناك بود، اين طوري كه وقتي شلوغ بود به جاي اينكه به شما يه شماره كفش داري بده كه وقتي برگشتي شماره رو بدي و كفشت رو تحويل بگيري، سبدي عمل ميكرد يعني يه تعداد كفش رو داخل يه سبد ميريخت و به شما فقط شماره سبد مربوطه رو اعلام ميكرد و وقتي برميگشتي ميبايد به اون كفش داري مراجعه ميكردي و شماره سبد رو به آقاي كفش دار ميگفتي و بعد اوشون اون سبد رو ميذاشتند جلوي شما و شما كفشتون رو از داخلش پيدا ميكرديد ….
خب اين براي من و فكر كنم ما كه مشكل بينايي داريم يه كم سخته ….
ولي توي نجف و كاظمين يه تعداد زياد كمد قفل و دربدار گذاشته بودند كه تو ميتونستي كفشت رو داخل اونها بذاري و بعد درش رو قفل كني و كليدش رو همراهت ببري و بعد كه برگشتي بر اساس شماره كمد و كليد كفشت رو برداري و كليد رو روي در يادتون باشه بذاريد باشه و دنبالتون نبريد ها ….
راستي پله هاي ايوون امام حسين عليه السلام يه طورايي مناسب سازي شده بود، حدود دو سانتي آخر پله يه خط برجسته اي بود و بعد ميرفت پايين به سمت پله بعدي و ميتونستي با كف پات اين برجستگي رو لمس كني كه به نظرم خيلي جالب بود ….
خب ديگه نكته نابينايي الآن يادم نمياد …. اگه خواستيد بقيه ی ماجرا رو در
Lanternmoon92.blogfa.com
بخونيد …..
هميشه شاد هميشه سربلند و هميشه موفق باشيد …
سلام بانو
زیارت قبول عزیزم
خیییییییییلی خوش حالم که بهت خوش گذشته
امیدوارم برای ما هم دعا کرده باشی
دلم خیییییییییلی برات تنگیده بود
شدیییییییییییید شدییییییییییید شدیییییییییییییید
سلام زينب جونم خوبي خانمي …..
جات خييييلي خيييلي خيييلي خالي ….
منم كه شديد كه نه خيييلي خيييلي شديييد دلم برات تنگيده بود عزيزم……
دعا رو هم كه اگه خدا قبول كنه من زيااد كردم “باشد كه مستجاب شود…..
درود! بهبه رسیدن بخیر، زیارت قبول:یادمه چند سال پیش با پسر خاله برای فاتحه یه نفر به مسجد رفتیم که کفشها را همینطوری میکندند و به سالن وارد میشدند که من گفتم: کفشهای منو جایی بگذار که موقع برگشتن بتونی پیداشون کنی… نیم ساعت بعد که برگشتیم آنقدر کفش زیاد بود که کسی نمیتونست کفشهای منو پیدا کنه و من هرچی نشونیه کفشهامو میدادم کسی متوجه نمیشد و کفشهای مردم را یکی یکی برایم می آوردند و مردم سر و صدا میکردند: خلاصه یه وضعی بود که خیلی ناجور بود، من از آن موقع دیگه در مسافرت ها و مهمانی ها همیشه پلاستیک تا شده در جیبم یا کیفم میگذارم و وقتی کفشمو درش میارم داخل پلاستیک میگذارم و درشو گره ی مخصوص میزنم تا دیگه با مشکل مواجه نشوم، در کربلا هم کاروانها که گروهی هستند از سبد استفاده میکنند تا برای دادن و گرفتن کفشهای گروهشان کمتر علّاف شوند، من آنجا هم از پلاستیک استفاده میکردم و موقع گرفتن تنها پلاستیک از سبد از من بود!
سلام بر جناب آقاي عدسي گرامي….
من كه هميشه به خودم ميگفتم دفعه ديگه يادم باشه پلاستيك “نايلون” دنبالم ببرم ولي خب بعد دوباره يادم ميرفت …. كلاً كه راه كار عملي و خوبي هست…..
ممنون از حضورتون….. هميشه سربلند باشيد….
سلاام به بانو
رسیدن به خیر,سال نو مباارک
زیارتها هم قبول باشه
وقتی داشتم این پست رو میخوندم واقعا همون حال و هوای کربلا رو داشتم
واقعا چه اتفاقایی برای شما افتادهاااا
سال خوبی داشته باشی
سلام عباس آقا…. ممنون و سال نوي شما هم مبارك…..
ان شا الله كه قسمت شما هم بشه اگه رفتيد كربلا باز و باز هم بريد و اگه هم كه تا حالا نرفتيد به زودي زود زود قسمتتون بشه بريد نايب الزياره ما هم باشيد…..
سلام، سال نو مبارک، زیاراتتون قبول. خوشا به سعادتتون، انشا الله همیشه به این گونه سفرها باشید، میرم وبلاگتون را میبینم و دوباره خدمت میرسم. یا علی.
سلام بر آقاي حاتمي گرامي…..
ممنون جاي شما و خانواده محترمتون خالي … ان شا الله باز هم قسمتتون بشه بريد پا بوس آقا…..
قدمتون به روي چشم “خوشحال ميشم…..” و خدمت از ماست البته ….
سلام بر خانم بانو گرامی
قبول باشه زیارتتون و خوشا به سعادتتون انشا الله که سفر مکه و مدینه قسمت تون بشه :
انشا الله که در این سال جدید بهترین لحظه ها انتظار شما رو بکشند : ما هم یاد دو تا خاطره از هیات افتادیم که توی همین حال و فضاست اولی اینکه تقریبا پنج شیش سال پیش برای زدن نی در هیات محلمون رفتم نی بزنم که روز تاسوعا رسیده بود و مادرم سال های اول نابیناییم انتظار داشت که من توی این روزها شفا بگیرم : خلاصه ما روز عاشورا بود که نی هم زدیم ظهرش که میخواستیم بیایم خونه کفشای ما رو دزدیده بودن و من با کفش مردم اومدم خونه و مادرم گفت مردم میرن شفا میگیرن تو رفتی کفشاتو دزدیدن : بعدیش هم اینکه همون سال ها بود که تازه نی میزدم توی هیات محلمون . بعد در مسیر هیات خونواده ها که نذر داشتن و هیات توقف میکرد برای تعذیه خوانی برای صاحب نذر . خلاصه که تعذیه تموم شده بود اون کسی که دست من رو میگرفت و گرفته بود یادش رفته بود که دستم رو گرفته و من از هیات جا مونده بودم : آخه چون هیات کم کم دور میشد و رفیقمون هم فکر کنم مواد زد و بند کرده بود هواسش نبود خلاصه ما دو باره توی محل و در و همسایه خیط شدیم که از هیات جا موندیم . خداییش هم خودم الان نیشم وازه هر وقت فامیل این داستان رو تعریف میکنن ما هم خلاجت زده میشیم .
اومدیم عرض ادب کنیم
در کل سفر بخیر و زیارت قبول .
سلام بر آقاي خسروي گرامي ….
ممنون و ان شا الله كه قسمت شما هم بشه ….
خاطراتتون هم كه بسي بسيار جالب انگيز ناك بود، يعني خب فكر كنم ما نابيناها همه مون از مدل خاطرات جا موندگي داشته باشيم خخخ …. ولي جا موندن از هيأت خب نميدونم …..
من هم براي شما سالي سرشار از موفقيت و بهروزي و سربلندي رو آرزو دارم….
سلام عزیزم! زیارت قبول! شش قسمتشُ تو وبلاگ خوندم. پس برم دو قسمت بعدی رو بخونم. زیبا و عالی می نویسی. موفق باشی عزیزم.
سلام نازنين خانمي جونم….
ممنون جات كه شدييييد شدييييد خالي بود …. و نظر لطفت هست شما قشنگ ميخوني…..
ان شا الله امسالت سرشار باشه از تمام موفقيت هاي دنيا پر شادي پر نشاط ….
سلام عزیزم سال نو مبارک زیارت قبول.
سلام بر افسانه خانمي عزيزم….
ممنون سال نوي شما هم مبارك و ان شا الله قسمت شما هم بشه بري اين چنين زياراتي كه واقعاً بايد رفت ….
با عرض سلام خدمت سرکار خانمِ آمنه ی قاسمی و آرزوی قبولیِ زیارات و طاعات و عباداتِ شما سالِ نو و عیدِ نوروز را خدمتِ شما و خانواده ی محترمِ تان تبریک و تهنیت عرض میکنم خب شما زمانی به عراق رسیدید که رفته رفته به زمانِ شلوغی زیارتگاهها نزدیک میشدیم و در زمانِ شلوغی است که به صورت سبدی کفش داریها کفشها را تحویل میگیرند در باره ی بازرسیِ بدنی یا به قولِ خودشون تفتیش هم باید بگویم برای من که عالی بود چون هم بارِ قبل و هم این بار بیشترِ اوقات من و همراهم بازرسی نمیشدیم تا جایی که همه ی خانواده ی ما دوست داشتند با من باشند مخصوصا خانمها این بار که همسرم هم همراه ما بود و چون پای چپش معلول است برای راحت بودنش یه ویلچر هم همراه برده بودیم و او را هم با همراهش نمیگشتند و کسی که ویلچر داشته باشد خودِ خادمها از راه مخصوص او را برای زیارت میبرند و بدون فشار و آزاری زیارت میکند و کمی عربی دانستن هم کمک بزرگی برای من بود من هم چون دعاها و زیارت نامه ها را از حفظ میدانم از بردنِ کتاب به همان دلایلی که شما ذکر کردید خودداری میکنم ولی در مشهد نیازی به بردنِ کتابهای دعا نیست همه ی کتابها را در بخشِ تبلیغات و فرهنگی میتوان یافت در کُل سفرِ ارزشمند و خوبی است امیدوارم نصیبِ همه ی آرزومندان بشود ببخشید که مزاحم شدم و سرتان را درد آوردم خدا نگهدار
سلام بر آقاي سعد الله خاني گرامي….
زيارت شما هم قبول باشه ان شا الله، كاش اونجا يادتون بوده ميبود كه ما رو هم دعا كنيد…..
بله زماني كه ما رسيديم كربلا تقريباً شلوغ بود و در زمان تحويل سال و بعدش كه دهه فاطميه هم بود كه بسيار شلوغتر شد ….. در كل كه اين شلوغي هم يه طورايي قشنگ و دل چسب بود…..
از طرف من به خانمتون هم زيارت قبولي بگيد و ان شا الله باز هم قسمتتون بشه بريد پا بوس آقا …..
راستي شما مراحميد و هرچه قدر هم كه بيشتر بنويسيد من بيشتر خوشحال مي شم….
هميشه سربلند و موفق باشيد و سال خوبي رو در پيش رو داشته باشيد….
سلام, امیدوارم منو ببخشی که نشد خدمت برسم, زیارتت قبول, سال نوت هم مبارک, ما که سال 90 رفته بودیم کربلا, تفتیشیها بهمون میگفتن, مریض,مریض, و رد میشدیم خخخخ, زیاد فعلا نمیتونم بنویسم, ولی جالب بود, حوصله دار شدم کاملشو میخونم,
قبول نیست باید حضوری بیاید خخخ
سلام زهره جونم….
خواهش ميكنم عزيزم … تمام دنيا مال تو ….. ولي بعدي حتمي جور شد بيا حد اقل يه نون و پنير در خدمت باشيم …..
جات خييلي خاللي بود خانمي، به حضرت ابو الفضل هم هموني رو كه گفته بودي بگم گفتم تازه چند بار هم ….
ميگم بايد دفعه ديگه با يكي از انجمن ها جور كنيم بريم تا از سد تفتيش زودي و به راحتي بعبوريم خخخخ …..
سال نوت هم مبارك و سرشار از موفقيت و پيروز….
سلامی مجدد همراه با زیارت قبولی دو چندان. وبلاگتون را خوندم، انگار خودم هم تمام سفر را بودم، البته از آخر به اول. چه زیبا نوشته بودید، کاش پستها را از آخر به اول میگذاشتید تا ترتیب خواندنش برای خواننده حفظ شود. واقعاً خوب کاری کردید که این همه را با حوصله نوشتید ما را یه زیارت مجانی بردید. راستی به یاد حقیر و زحمتی که دادم بودید؟ کجا؟ با تشکر.
سلام مجدد بر آقاي هاطمي گرامي و وااي رفتيد خونديد ….
خب اگه شما يه چندتايي h ميزديد ميرفتيد از اول به آخر ميخونديد بهتر بود ولي خب من چون هر كدوم رو كه مينوشتم اونجا پست ميكردم يه كم ترتيبش بر اساس زمان شد و از آخر به اول …. الآن هم خب حالش رو ندارم برم درستش كنم واقعيت ….
خوشحالم با خوندنش با من هم سفر شديد و باز هم از صميم قلب براتون ميخوام كه دوباره و دوباره و دوباره قسمتتون بشه بريد زيارت …..
بله توي حرم امام حسين عليه السلام البته رحمت بود و البته من همه جا تو اونجايي كه ذهنم ياري مي كرد به ياد همه دوستان بودم ….
شلام بانویی خوبی نانازم،میگم هم زیارت و هم عیدت مبارکا باشه گیگیلی من،ایشالاه که سال خوبی داشته باشی که حتما داری جیگیلی جونم،چون اول سال در سفر زیارتی بودی که حتما حتما برات خوش یمن هست امسالی،بوبولی ایشالاه که برا ما هم دعا دعا کرده باشی عزیزکم،خاطراتتم خیییلییی زیبا نوشته بودی ،بوس بوس بوس بوس بوس بوسکی،خدافسی
سلام مليسا خانمي جونم…. ممنون … واااي كه چقدر جاي شما هم خالي بود … مرسي بازم عزيزم، منم براي شما سالي سرشار و پر از موفقيت و اتفاقات خوب خوب ناناز آرزو دارم فقط من چي بپوشم آياااا؟ …..
سلام
زيارت قبول
رسيدن به خير،
خدا را شكر كه سالم پيش ما برگشتيد،
يادتون بود كه براي من دعا كنيد؟
راستي سال نو هم مبارك،
اميدوارم كه امسال همه ي آرزو هاتون برآورده بشه،
موفق باشيد.
سلام بر خانم كاظميان عزيزم…. ممنون، بله كه شما رو يادم بود و بله كه براتون دعا كردم اونم خييلي … فقط ان شا الله خدا عنايت كنه و مستجاب ….
منم براتون سالي سرشار از موفقيت و سربلندي آرزو دارم با كلي اتفاقات شاد و عالي …..
سلام نخودی زیارت قبول گلم نیستی زهره جون گفتش که زیارت بودی کلی ذوقیدم
انشاله قسمت ما هم بشه
سلاام بر سيتا خانم گيلاسي عزيزم….
من كه هستم در خدمتتون شما نيستي عزيزم …. جدي جات خييلي خالي و ان شا الله به زودي زود زود و بازم زود زود قسمتت بشه بري زيارت كه واقعاً عااااالي هست عااالي …..
سلام زیارت قبول. خیلی پگست عالی بود مرسی از لطفتون
سلام بر آقاي عليورديلوي بسي بسيار گرامي …..
ممنون جاي شما خالي ان شا الله قسمت شما هم بشه …. و شديد لطف داريد.
سالي سرشار از موفقيت و سربلندي براتون آرزو دارم.
سلااااااام کربلایی بانو. زیارتت قبول.
میدونم که نایب الزیاره بودی. میدونم که به یادمون بود. میدونم که برامون دعا کردی. خلاصه همه چی رو میدونم خخخ
ان شاالله سال پر برکتی برا همه باشه.
شاد باشید.
سلام بر تبسم خانمي گل گلاب گلابتون ….
ميگم تو كه همه چي رو ميدوني پس حتمي خخخخححححجججججچچچچححححخخخخ رو هم مي دوني خخخ
جات جدي خيلي خالي بود خانمي ان شا الله به زودي قسمتت بشه بري و برات سالي سرشار از شادي خوشبختي موفقيت سربلندي و همه آرزو هاي خوب خوب آرزو دارم…..
سلام خانمی
زیارت قبول رو که تلفنی به محض رسیدنت عرض کردم ولی اومدم که باز بگم زیارت قبول
خیلی قشنگ مینویسی جامع کامل بی نقص و هر چیز خوبی که تو فکرشو بکنی
یه بار نشد تو کربلا موقع تفتیش منو تفتیش نکنن و رد بشم از خدام بود این اتفاق بیفته و من بتونم موبایلمو با خودم ببرم
من کتاب نبرده بودم چون اکثر دعا هارو حفظم و دعاهایی که حفظ نبودم رو هم مامانم میخوند و من هم آروم برا خودم تکرارش میکردم
ظاهر چشمهای من معلوم نمیکنه که من نابینا هستم و خودم هم خوشم نمیاد اطرافم به خاطر نابیناییم شلوغ باشه به خاطر همون اگه دعاها رو حفظ هم نبودم هیچ وقت کتاب با خودم نمیبردم البته قلم قرآنیها همه ی دعاها رو دارن و ما راحت میتونیم ازشون استفاده کنیم
عصا هم چون بهش نیازی نداشتم نبرده بودم
دیگه چیز خاصی به ذهنم نمیرسه بازم زیارت قبول و عیدتم مبارک
سلااام بر پريسيما خانمي گل گلابتون عزيزم….
تو كه اون قدر گلي كه خودت هم نمي دوني …. باورت نميشه كه چقدري به فكرت بودم كه خعلي …. جات شديد تر از شديد خالي بود و ان شا الله بازم قسمتت بشه بري اونم به زودي زود هر چه زودتر بهتر …..
ميگم شما گفتي دعاي كميل و ندبه رو برو خيمه گاه ها ولي انگار قسمت نشد ان شا الله دفعه ديگه ….
منم ويس ريكوردر دنبالم برده بودم ولي دوستان گفتند كه اون رو هم اجازه نميدند ببري داخل و من كه اصلاً برام قابل تصور نبود كه به خاطر يه ويس ناقابل بخوام اين همه صف تفتيش رو كه رد كردم دوباره برگردم و خب هيچ وقت امتحانش نكردم كه اگه ببرم رد ميشم يا نه …. ولي توي بين الحرمين ميشد گوشي و دوربين و ويس همراه داشت و يه مقدار اونجا ازش استفاده كردم….
ميگم خوش به حالت من كه حفظياتم در حد منهاي هزار هست …. ولي كتاب بريل رو نميتونم باهات هم نظر باشم يعني از روي كتاب خوندن يه حس و حال خيلي خوبي داره كه خيلي ….
بازم مرسي كه اومدي و خعلي ممنون و برات سالي سرشار از موفقيت هاي چشمگير عالي و سربلندي آرزو دارم “”””””””” ……..
سلام زيارتتون قبول راستي تفتيشيها اجازه ميدادن موبايل يا mp3 رو همراه خودتون ببريد داخل؟ آخه واسه يكي مثل من كه ميخواد زيارتها رو صوتي گوش بده و به دنبالش بخونه لازم ميشه آخه من تا حالا توفيق زيارت كربلا رو نداشتم خيلي دلم ميخواد برم ولي نگرانيم اينه كه نتونم اونجا خودم زيارت يا هر دعاي ديگه اي رو بخونم
فكر كنم سؤالم تكراري بود
سلام اعظم جونم، ممنون خانمي، ان شا الله به زودي زود زود قسمتت بشه بري كه خيييلي عالي هست و جدي بايد بري تا بفهمي چقدر عالي هست، موبايل رو كه نميذاشتند ببري داخل، ويس يا امپي3 رو هم والا امتحان نكردم ولي يكي دو تا از دوستان قبلاً ميگفتند اون هم ممنوع هست، فكر كنم بهترين گزينه براي اين كه خودت بتوني زيارات و دعاها رو بخوني همون كتاب بريل هستش …..
سلام.
زیارت قبول.
میگم خداییش چندتا از این نوشابه پپسیها با خودت آوردی اصفهان؟
من یادم هست مادربزرگم که برگشت کلی از اینا آورده بود.
تو هتل بهشون داده بودن خخخ.
راستی سامرا هم نرفتید.
ظاهرً هنوز امکانش نیست.
به هر حال امیدوارم خوش گذشته باشه.
موفق باشی.
سلام بر آقاي حسيني گرامي …. ممنون جاي شما خالي ….
نوشابه پپسي خخخ همونهايي كه توي راه برگشت بهمون دادند رو اورديم اصفهان والا اون قدر گاز دار بود كه من نمي تونستم زياد بخورم يه تعداد هم همونجا داشتيم كه مامانم دادند به يكي از دوستاشون كه اونجا ديدنشون …. ولي يادم هست اون قديم ها كه بچه بودم مامانجون باباجون من هم از مكه يه تعداد زيادي از اين نوشابه ها اورده بودند و اونها رو هم سوغاتي مي دادند البته اون زمانها من كه خعلي شون رو خوردم يادش به خيير …..
آره سامرا نشد بريم، گذاشتيم ان شا الله دفعه ديگه ولي خيلي دلم مي خواست ميشد سامرا هم مي رفتيم كه خب نشد …..
ممنون از حضورتون و سال خوب و سرشار از موفقيتي رو براتون آرزو دارم….
سلام سرکار خانم باز هم زحمت دادم فقت به این دلیل که بگم اونجا قبل از این که به فکر نزدیکان خودم باشم اول به یادِ عزیزانِ نابینا و شما و دیگر خانمهای حاضر در سایت بودم علی الخصوص خانمهایی که در کامنتها خواسته بودند سفارشی به یادشون باشم و برایشان نماز و دعا بخوانم برای همه ی آرزومندان هم آرزوی طلبیده شدن رو داشتم و دارم امیدوارم همه قسمتشون بشه چه رفته باشند و چه نرفته باشند و از شما هم بابتِ زیارت قبولی گفتن به همسرم تشکر میکنم به وبلاگ و پُستِتون هم سر زدم و از نوشته هایتان هم لذت بردم دوستان درست میگن زیبا مینویسید خوبِ که نویسنده بشید یادم اومد وقت خدا حافظی پسرم گریه میکرد و میگفت که اونجا برام دعا کنید که یه بار دیگه طلبیده بشم چون بار قبل نتونستم زیارت کنم آخه یه بار با دامادم زمان راهپیمایی اربعین که برای تو دهنی زدن به داعش به راه افتاده بود رفته بود ولی به هیچ کدام از حرمها نرسیده بود بهش گفتم زیارتِ شما بیشتر از ما ارزش داشته چون هدف بزرگی را دنبال کردید اسمش را به عشقِ آقام ابو الفضل عباس گذاشتم براش دعا کنید آخر مریض شده اسمِ دخترم رو هم به عشق بانو زینبِ کبری زینب گذاشتم و هر دو را بیمه ی این دو بزرگوار کرده ام از شما میخوام برای ما و قبولی دعاهای ما در حق همه مخصوصا شماها دعا کنید فدای همه علی
سلام آقاي سعد الله خاني شما مراحميد اين چه حرفيه، خيييلي جديي خيييلي شديد ممنون كه اونجا به فكر ما و باقي دوستان بوديد ان شا الله كه زيارتتون قبول باشه و باز هم به زودي طلبيده بشيد و بريد پابوس آقا…. اين بار اما به همراه همه اعضاي خانواده و به خصوص دختر خانم گل تون و آقا پسر عزيزتون، زيارت امام حسين توي اربعين واقعاً يه حال و هواي ديگه داره و يه صفاي ديگه اي و حتمي كه زيارت پسرتون قبول شده و ان شا الله باز هم قسمتشون ميشه كه برند زيارت…..
در مورد وبلاگ و نوشته هاي من هم شما جدي لطف داريد، اون چه كه در موردش نوشتم زيبا بود و اين باعث شده شما فكر كنيد من قشنگ مينويسم…..
هميشه سربلند و شاد باشيد.
خب آبجی بانو…ایشالله سفر بعدی مکه…
قرار بود یه قرار دورهمی ترتیب بدی، یادت نره یه وخ…
سلااام بر خانم خانم هاي رهگذر جونم نع كه يادم نرفته بابا بذار يه كم استراحت كنم به روي چشم….
مكه رو هم اي ول “ان شا الله” خييلي دلم مكه ميخواد اونم تو روز عرفه و صحراي عرفات ….
ان شا الله كه قسمت شما هم بشه هم كربلا و نجف و كاظمين و سامرا هم مكه و مدينه و مشهد و همه جاهاي خوب خوب …..
سلام بانو، زیارتت قبول، می دونم که حساااابی بهت خوش گذشته، امیدوارم دوباره هم نصیبت بشه.
البته سفر های زیارتی بیشتر مثل مکه مدینه، مشهد، قم، شاه عبد العظیم، جمکران، امام زاده های مختلف از جمله امام زاده بیژن. خخخخخ
راستی. به نظر من نیاز نبود خاطرات خودتو یه جا دیگه منتشر کنی، به هر حال این خاطرات دست نوشته های خودت بود.
مثل ما که سفر نامه های تفریحی خودمونو اینجا مینوشتیم، اینم یه سفرنامه زیارتی بود دیگه. نه یک مطلب مذهبی.
امیدوارم مدیران سایت هم دیگه تا اینقدر سخت نگیرن و دوستان بتونن دست نوشته ها و خاطرات سفر های زیارتی خودشون رو هم اینجا بدون سانسور بنویسن.
تو همین سفر های زیارتی گه گاه تجربه های زیادی نهفته که میتونه مفید باشه.
هنوز فرصت نکردم برم وبلاگت. اما حتما خاطراتت رو میخونم.
راستی در خصوص ملیسا که گفتی. منم موندم چی بپوشم آیا. خخخخخ خخخخخخ خخخخخخ.
چج چج چج جچ جچ جچ هه چج هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه
سلام بر آقاي خبرنگار …. يعني خخخخججججخخخخچچچچخخخحححححجججخخ شكلك پكيدن از خنده …. ميگم شما هم دعوتيد آيا ؟ يعني اگه امارات و قرائن پيدا كرديد به من هم بگيد آيا به جاش ميگم همون خخخحححججج براتون يه لباس انتخاب كنه بگه خوش تيپ شديد همين خوبه واااااي اون وقت من اون يكي عقد رو چي بپوشم آياااا تكراري كه نميشه خب ……
بعدشم كل كامنتتون رو بلد ايتاليك مي لايكم ولي خب من يه خورده هم همه چي رو قاتيي پاتيي مي نويسم بعد خب ديگه …. خوشحال مي شم بريد بخونيد ….
راستي من به همون مكه و مدينه و مشهد و كربلا قانعم امام زاده بيژن رو ديگه مرسي خخخخخ …….
سال سرشار از موفقيت و بهروزي همراه با كلي گل و شيريني براتون آرزو دارم ….
آره. مگه میشه ما دعوت نباشیم.
قرائن و اماراتش هم تو همون جشنواره پژواک هست دیگه. خخخخخ خخخخ خخخخخ
حالا تو یه لباس واسه اون مراسم بگیر. بعد همون لباسو واسه اون یکی مراسم هم بپوش. ما سخت نمیگیریم. ههه
سالی سرشار از گل و شیرینی داشته باشی ایضا
بازم سلام ميگم من نمي تونم فعلاً دانلود كنم شكلك خماري شكلك البته خخخحححجججخخخ ولي يه قرائن و امارات تووووپي يه جايي يافتم كه من نمي دونم چرا در زمان و مكانش كسي بهش عنايت نداشته “البته صاحبش رو استثنا مي كنيم” “””” ميگم جدي اگه اونجا جاي من عااالي نبود مي گفتم جاي من خالي ….
بعدشم نه راه نداره من بايد برم تو فكر لباس واااي برم خييلي كار دارم خخخ