خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شب بخیر…

سلااام بر دوستان…امروز داشتم دفتر خاطراتمو ورق میزدم به یه متنی برخوردم که سه سال پیش نوشته بودمش…این متن به زبان عامیانه است و فکر کردم که خوندنش خالی از لطف نباشه…گفتم بخونمش براتون… البته رهگذر در دنیای حقیقی اینطوری حرف نمیزنه ها…اون وقتا خیییلی دولت آبادی میخوندم…خیییلی…بگذریم…

از اینجا دانلودش کنید.
دوس نداشتین بگید…

۴۷ دیدگاه دربارهٔ «شب بخیر…»

شب به خیر عجقم, بوچ بوچ!!!
اسشا یه وخ خجالت نکشیا بیاوا صاف بوگو که عاشق شدی, منم سرم درد میکنه, انگارا دو طرفی سرما گرفتند آ دارندا میچلونند!
پ عاشق شدی! بوگو خودم آسیناما براد بزنم بالا! دیگه این چه زبونی بود! موریونه دیگه چیچیس؟ اگه همدونیا بگند موریونه, اصفانیا که نیمیگند, حالیشا ندارم دیگه بنویسم ولی جالب ناک انگیز میخونی, اینقد هم غصه نخور خودم میام میسونمد!

, زیادی بخوریا تموم میشد, حیفس

جخ تازه من اولم شدم, مدالی منا از زیرش در نری!
میگما چقده خب شدس مناوا یخده نویشتم یه دفعه فرتی اومد رو صفه همچینا دارما ذوق میکنم!
انگارا دوس داشتم بازم براد بنویسم,
راسی اسش اینا رو ول کن هیش کودومیشون پایه نیسن . هی کلاس میذارند .. وخی بیا یه رو, سری تخچی .. همو درواز شیراز یعنی! تا باهما بریم بگردیم بلکی یه فرجی شد!

سلام بر رهای خواننده .
فعلا زدم برای دانو مان. خخخ
اگه عمرو وقتم اجازه بده گوش میکنم و نظرمو میگم .
به همین راحتی هم لاک نمیزنم. هههه باید اول بگوشم.
راستی تو میتونی خوانندگی هم کنی ؟؟؟
اونقدر دوست داشتم میخوندم و ی خواننده بودم که نگو .

نه بابا…برای خوانندگی صدام خوب نیس…استعداد موسیقیم خیلی جالب نیس…جالب که چه عرض کنم…تقریباً داغونه…من تازگیا فهمیدم که یکی از نیمکره های مغزم کار نمیکنه…اون قسمت که مال ریاضی و کامپیوتر و زبان و موسیقیه!!!خخخخخخخ….

آره سلوچ دولت آبادی، کلیدر، روزگار سپری شده ی مردم سالخورده…اص یه مدت بود که حرف زدن عادی از یادم رفته بود!!!جو گیر شده بودم…نه همچین…زهره رم خودم حالشا جا میارم…آتو دارم ازش…حرف بزنه فردا شب یه پست میزنم و کلی دور هم با هم میخندیم….زهره…حواسدا جم کون آبجی….

سلام بر رهگذر، شب و روزت به خیر. متنتان جالب بود البته یکی دو دقیقه ی اولش را گوش دادم و بقیه را گذاشتم برای بعد. با این که همه ی دوستان شما را یک گوینده ی متبهر می دانند که صد البته هم همینطور است، اجازه میخواهم تا نکته ای را به عنوان یک برادر کوچک خدمتتون متذکر بشم. شما از تلون صدای بالایی برخوردارید، این برای یک گوینده امتیاز بسیار بزرگی است یعنی هر متنی را با همان حال و هوای خاص خودش میخوانید، اما مشکل اینجا است که فکر میکنید باید تمامی کلمات را با فراز و فرود صدایتان عجین کنید، فراز و فرود صدا و ادای کلمات با استرس (منظورم از استرس، همان استحکام لحن در ادای کلمه است)، از ملزومات یک گویندگی خوب است ولی اگر این استرسها (تاکیدهای لحن) بر روی یک کلمه بیش از اندازه باشد، شنونده را خسته می کند و از جذابیت صدا می کاهد، همانگونه که خواندن یکنواخت این کار را می کند. به قول نظامی: آب ارچه همه زلال خیزد، از خوردن پر ملال خیزد. بعضی وقتها ممکن است که ادای یک جمله نیاز به هیچگونه تاکیدی در لحن نداشته باشد و شنیدنش با همان احساس واقعی جذاب تر باشد، سعی کنید راحتتر بخوانید. یک بار آنچه خوانده اید را بدون آنکه به متن نگاه کنید بشنوید، ببینید آیا همان احساسی را پیدا میکنید که اگر در دل متن را برای خود میخواندید، احساس می کردید.
اگر نظر شخصی بنده موجبات انکسار خاطر عالی شده واقعاً عذرخواهی میکنم، من مطمئن هستم که آنچه شما تا کنون برای ما نابینایان کرده اید از سر لطف و محبت بوده و هر قدر هم از زحمات شما تشکر کنیم کم است.
راستی مرا حلال کنید چون اون متنی را که به دخترها تقدیم کرده بودید را هم کامل گوش کردم، گفتم که راضی باشید.
چخ دانشدم، باقوشلا. ساقل سن.

ساغ اولون…چوخ چوخ ساغ اولون…آلله باقوشلاسون…تورک سن؟ نجه بیلمیردیم؟
آقای حاتمی…دقیقاً صحیح میفرمایید…این نکته رو بارها و بارها آقای عابدی هم بهم گوشزد کردند…ولی کو گوش شنوا؟!!! چشم…درستش میکنم…
اما دفعه دیگه ای که سعادت پیدا کردیم و دیدیمتون، دقت بکنید…من حرف زدن عادیمم همینطوریه ها!!! واضح و مبرهن حرف میزنم…باور کنید…

رععععد بزرگ این پستو پسندید .
البته هر لایک من برابر با هزاران لایکه خخخ بعله اینجورایس نوه ی خوش صدام.
به نظرم میتونی بخونی . چون صدات تنش بالاس . برو کلاس آواز . و بیا برامون بخون . البته چون خوانندگی زنان در این بلاد ممنوعه هههه اون موقع زبونتو در میارم و ی آآآش زبون نوش جون میکنم خخخ

بابا کوتاه بیا حسین آگاهی…کوجا چاپ کنم؟ چیچی بنویسم؟ خوشحالیا…اینا دلنوشته است…نوشتن هزار جور دنگ و فنگ داره!!!هزار جور تکنیک داره…به این سادگیا نیس که…قبل از این نوشته هامو برای دوستام میخوندم…از حالا به بعدم اینجا میذارم…خوبه دیگه…بسه…
خدارو شکر که دوس داشتین…این یکیا فک نمیکردم کسی خوشش بیاد…خیلی عامیانه بود…
شمام موفق باشی دادا…

با سلام خدمت سرکار خانم محترم ضمن تشکر از زحمات بی وقفه ی سرکار میخواستم خدمت سرکار نکته ای را با عرض شرمندگیعرض نمایم این متن سرکار را میتوان بدون دانلود هم به دست آورد راستش internet download manager سیستم من دارای مشکل است و هیچ چیزی را نمیتوان دانلود کرد اما از بس خوانندگان متن شما تعاریف زیادی کردند گفتم ببینم میشود این پست شب به خیر را بدون دانلود به دست آورد

دریا…این حرفا رو ول کن…این متنه خیلی داغونه…این طفلیا منو تو نجف آباد دیدن، میدونن چه موجود خطرناکی ام…رو این حساب میان تعریف میکنن، که تو اردوی بعدی آسیبی بهشون نرسونم!!!!خخخخخخ……….تو چرا ساده ای که باور میکنی؟!!! بیخیال…به دردسرش نمی ارزه…
خلاصه متن اینه: دلم برات تنگ شده خره!!!…
همین…میبینی؟ اص به دردسر مردسرش نمی ارزه…دست دانلود منیجرت درد نکنه…

دریا…تو همونی هستی که الان بمن ایمیل دادی؟ اگه همونی بگو تا برات ایمیلی بفرستم متن رو…
من هنوز خاطر جمع نیستم که اون تو باشی…اگر خودتی، و مشکلاتی که گفتی روداری،و ساکن اصفهانی بگو تا یکروز تمام متنهایی رو که خوندم به اضافه ی چند تا کتاب دیگه رو برات بیارم در خونه تون…و هر کتابی رو هم که فکر میکنی نیاز داری بگو تا از کتابخونه بگیرم برات بیارم…شماره تلفنت رو هم برام بفرس…تا باهم قرار بذاریم…
هواتا دارم، توام هوای خودتا داشته باش…

با سلام خدتمت سرکار خانم رهگذر من تمام مشکلات و شرایط خودم را برای سرکار محترم ایمیلزدم البته این را الآن ننوشتم که سرکار به زحمت بیفتید فقط چون خواسته بودید پاسخ دادم در ضمن تواناییهای خودم همراه با شماره ی تلفن در ایمیل برای خودتان ارسال کردم و ساکن اصفهان هستم در ضمن میخواستم از سرکار خواهش کنم با توجه به شرایط خودم اگر چه تواناییهای من کمتر از دیگران است سرکار میتوانید کمکی به من بکنید؟ با تشکر

سلاااااااااام رهگذر خوبی؟ منو یادت هست؟ همونکه بهترتر از شاکردوسته. متنت خیییییییلییییی خوب بود. گویندگیتم خوب بود خیلی خوب حس متنو میرسونی ولی نکته ای هم که آقای حاتمی گفتن کاملا متین و درسته.
در هر حال دوست خوبم خیلی خوب نوشته بودی. راستی یادت نره ی وقت اختصاصی واسه من بذاری.

ببین الناز شاکر کوه… من از بس سرم شولوغه خیلی باکلاسم که هی جلسه دارم…باید ببینم لابلای برنامه هام میتونم یه وقتی برات باز کنم!!!خخخخخخ
جدی: الی من درخدمتتم…ولی حالا نه…بذار یه کم سرم خلوت شه بتونم از خونه بیام بیرون…کارام زیاد نیستا…قاطی پاتیه…بهر حال…چشم آبجی …

۱این پست را نمیپسندم.

س رهگذر من این پستتم شنیدم اولین باری بود که صداتو شنیدم(قبلا کتاباتو دانلود نکرده بودم )اصلا فکر نمیکردم صدات اینجوری باشه!کجا بود لهجه شیرین اصفهونیت که تو کامنتاست!!!!…
خوب خارج از شوخی صدای رسائی داری و معلومه هنرمندی چون خجالت مجالت نمیکشی وقت خوندن…
راستی چرا اینقدر با مردا خشنی تو پستات!!!!…
من فکر کنم این متن رو بین ۱۵ سالگی تا ۲۰ سالگیت نوشتی….

سلام جواد…
من ؟ خشن؟ نه بابا… این شب بخیر مال دوران سخت زندگیمه… واقعاً دلم تنگ بود اون وقتا… خیلی اذیت بودم… تمام روز راه میرفتم تا بتونم فراموش کنم… هیچی آرومم نمیکرد… خیلی سخت بود… خیلی سخت… مسلمون نشنوه، کافر نبینه… امیدوارم هیچ عاشقی معشوقش رو از دس نده… بد دردیه…
مال بیس سالگیم نیس… من تو بیس سالگیم که نمینوشتم، رو درختا زندگی میکردم و هنوز وحشی بودم… این مال دوران نو سنگی زندگیمه… مال دوران یکجا نشینیمه… خخخخخخ…

س رهگذر….
خوب یعنی احساساتت عقب هست از سنت….
خشونت رو واسه این گفتم که یجور انگار ترس داری ….
من که رسیدم به طرفم خدا واسه همه درست کنه…..
میگم با خودت هنوزم درگیری یا نه!آخه میگی از یه طرف ازدواج نمیکنم ولی از یه طرف بازم عشق و مشق ….میری دنبالش!با خودت یه سره باش تا کارت درست بشه….ولی خوب تا اینجا که شناختمت خیلی حساس و خاص هستی تو ازدواجت خیلی دقت کن تا یه وقت له نشی….تا اینجا که من فهمیدم اهل له کردن نیستی….
تو اگه پرستارم میشدی خیلی واست خوب بود….
من راستش شاعر خوبی هستم اگه بخوام ولی دیدم چند سال پیش اینجور کارا روحیه حساس و ….میخواد واسه همین کلا از هنر کشیدم بیرون و الان خیلی رازی ترم الان فقط شعر هجو و هزل میگم اونم گاهی تو جمع رفقا!!!!….
خانومم کلا یه دفتر شعر داره واونم خیلی جالب هست شعراش…بهم میگه از وقتی اومدم پیش تو اینقدر از این شعر های چرت و پرت میگی که منم استعدادم کور شده!!!!!…..

صب بخیر آق جواد
خوبی شما؟ نه بابا من درگیر نیستم دیگه… دو سالی هس که کلاً فکرشم بوسیدم گذاشتم کنار… قبلنا دوس داشتم ازدواج کنم… ولی حالا دیگه نه…
آره درست حدس زدی… من اگر پرستار میشدم بشدت تو کارم موفق میشدم… یه مادر بزرگ داشتم که اسمش ترکه ناز بود، خدا بیامرز خیلی بداخلاق و بد زبون بود…اواخر عمرش هیچ کدوم از پسرا و دخترا و عروس دوماداش زیر بارش نمیرفتن… ولی من یه تنه زیر بارش رفتم و اونم از بین همه ی نوه نتیجه ها و بچه هاش فقط منو دوسم داش… خیلی دلم براش تنگ رفته…
راستی چه جالب که خانومت بیناس؟ دوستت داره؟ تا حالا چن بار زده نصفت کرده؟ آخه شما پسر نابیناها خیلی لوسید… مرد لوسم خب باید زد کشت هر از گاهی…خخخخخخ…
سلام بش برسون… خوش باشید ایشالله…

دیدگاهتان را بنویسید