خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

پر است شهر من و تو ز شب نشینی‍ها, شب‍نشینی گوش کنیها, پست پنجم، امشب از کامنت 974 ادامه داره

به نام حضرت دوست, که هرچه داریم از اوست.

سلام دوستان شب نشین

حال و احوال خوبه؟

مشکلات مرتفع شده به امید خدا؟

امیدوارم جوابها مثبت باشه.

 

امروز با پنجمین پست شب نشینی محله ی نابینایان در خدمتتون هستم

این پست قراره تا شب اول محرم دایر باشه و بعدش تعطیل میشه تا دو هفته ی بعد

پس بیایید باهم حضور پرشوری تو این شب نشینی داشته باشیم

منتظر حضور سبزتون هستم.

حالا باهم میریم پایین تا این پست رو شروع کنیم

آماده

یِِِِِِِِِک

دُُُُُُُُُُُُو

سِِِِِِِِِِِِه

حرکت.

۱,۳۵۴ دیدگاه دربارهٔ «پر است شهر من و تو ز شب نشینی‍ها, شب‍نشینی گوش کنیها, پست پنجم، امشب از کامنت 974 ادامه داره»

سلام به همگی حاضر ها و بعدا حاضر ها و الان حاضر ها و غایب ها و و و و و و ولش کن آخجون لایک اولی این شبنشینیه رو خودم زدم اگر بجنبم شاید کامنت اولی هم خودم باشم کی می دونه!

آخجون اینجا کسی نیست الان غیر مجاز میرم سرعت رو میگم شلوغ می کنم هر کسی بیاد تا بخواد بخونه ببینه چه اباطیلی اینجا نوشتم جا می مونه کیف میده!

وای خداجونم به نظرم خیلی تند وارد شدم ندیدم خوردم به پری سیما پرت شد۱گوشه از حال و هوش رفت. پری سیما گناهی شدی حالا چه جوری پیدات کنم به هوشت بیارم آخه!

پریسا جان تا چهارشنبه که این شب نشینی تموم میشه با هر سرعتی دوست داری بنویس اتفاقا من از این انرژیت لذت میبرم و خودمم انرژی میگیرم

آخجون پری سیما یعنی تو الان اولی نیستی اولی خودمم آیا؟ شکلک بزرگوارانه امتیازش رو به مهمونش بخشید. نه بابا نمی خوام مال خودت ایشالا دفعه دیگه هر کسی صاحب پست بود خودم اول میشم.

شهروز اونجا همه خوراکی هاش رو خوردیم کسی دیگه اونجا نمیره که باشه بعدا بنا بیار۱در میانبر از اینجا بگیر اونجا الان بیخیال شو

بچه ها یکی از دوستان پیشنهاد کرد که موضوع امشب این باشه:
اگه یه شب به پایان عمرتون مونده باشه و شما اینو بدونید, اون یه شب رو چه جوری برنامه ریزی میکنید؟
چه کارهایی انجام میدید؟
کیا رو ملاقات میکنید؟
آیا تو برنامه هاتون خبر دادن به گوش کنیها رو میگنجونید یا نه؟

پری سیما بر عکسش هم صادقه یعنی۱زمان هایی اصلا دلم نیم خواد کسی رو ببینم۱دفعه توی بغلم سبز میشه. نمی دونم با این خاصیت منفی چیکار کنم ولم کنه بره. جدی نگیرید بچه ها من اصولا۱رگ راست در هیچ کجای جسمم نیست.

خودمم هنوز بهش فکر نکردم نمیتونم فکر کنم خیلی ترسناکه
حس میکنم دوست داشته باشم با همه خداحافظی کنم اما نمیشه چون احساساتی میشم
شاید فقط به دوستای صمیمیم خبر بدم
ولی گوش کن رو صد درصد مینویسم
براشون مینویسم که دیگه نخواهم بود از تک تکشون با اسم حلالیت میطلبم
از دوستایی که باهاشون مشکل داشتم حلالیت میطلبم
وااای این چه موضوعی بود آخه خخخ

خخخ پریسا جان شهروز دیگه از فردا قراره بره سفر میتونی راحت باشی
شهروز بهش گیر نده دیگه فعلا کسی نیست که شلوغ باشه
تو تایم کامنتای اینو ببین باور کن هر کدوم یک دقیقه فاصله دارن

سلام به همگی

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ، خواست “تنهایی” ما را به رخ ما بکشد ، طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

شکر عزیز زنده هستم هنوز. ۱زنده داقون به معنای واقعی داقون بچه ها هیچ وقت فرش خیس بلند نکنید اون هم تک نفری خدا شاهده از جام که پا میشم۵۰دفعه میگم آخ آخ تا بشه۱قدم بردارم.

خب اون کارت اشتباه بود دیگه عزیزم
من گفتم کاراتو خودت انجام بده اما نگفتم کارای مردونه رو که خخخ
کوفته شدی کاش اونجا بودم ماساژت میدادم خوب میشدی

طاها موضوع امشب حسااابی ترسناکه. نه یعنی ترسناک نیست فقط عجیبه. اگر بخواییم۱جواب واقعی و درست و حسابی بهش بدیم تمرکز و تفکر لازمه ولی اگر بخواییم فقط بخندیم خیلی چیز ها میشه در جواب سوال دوست پری سیما گفت.

واییی بستنی نجفآباد خداییش از اون زمان هرچی بستنی می خورم اون بستنیه نمیشه. پری سیما و طاها یعنی میشه باز هم بشه ما۳تا بقیه رو جا بذاریم بریم بستنی یواشکییی؟ خدا می دونه چقدر دلم می خواد اون بستنی و اون یواشکی و اون خنده های بی انتها رو.

آره واقعا خیلی چسبید
واقعا بارها بعدش بستنی خوردم ولی اون نشده
اصلا هر وقت بستنی حصیری میخورم با لبخند و خنده میخورمش

دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت ، طبیعت زیباست ، نه به زیبایی حقیقت ، حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی ، جدایی سخت است نه به تلخی “تنهایی”

ملیسا جان سعی کن بیشتر بیای اینجا
تو هم عادت به این وضعیت نکن
امیدوارم زود خبر قبولیت برسه و زندگیت و روش زندگیت از این رو به اون رو بشه

پری سیما شاید مسخره باشه ولی واسه من این۱کمی بستگی داره به چه جور مردنم. مثلا۱شبی بود خواب دیدم نمی دونم واسه چی قرار بود اعدامم کنن. شب آخری بود و من با تمام جونم سعی می کردم خونسرد نشون بدم و باقی خونواده رو دلداری می دادم که بیخیال چیزی نیست من که زیاد خیالم نیست ولی داشتم سکته می زدم از ترس فرداش. یواشکی مادرم رو می سپردم به خالم و داداشم رو به مادرم و باز مادرم رو به داداشم. وای خیلی واقعی بود بیدار که شدم عجیب گیج بودم هنوز هم یادش که می افتم اذیتم می کنه. ولی به نظرم اگر این مردن مثلا۱مرگ آروم باشه شب آخرم فرق می کنه با شبی که بدونم فرداش۱مرگ سخت منتظرمه. نمی دونم تونستم درست توضیحش بدم یا نه.

ملیسا جان ایشالا مادر هرچه زودتر از بستر بیماری پا میشه عزیز جان. جز دعای سلامتی واسه مادر هیچی نمی تونم الان بگم. کاش همین امشب اجابت بشه!

میسی پریسیمایی،ایشالاه که قبول بشم،ولی خراب کردم،چجوری میشه که قبول بشم خخخخ،مگه میشه،مگه داریم….

من اگر شب آخرم باشه و خودم بدونم به نظرم… واقعا نمی دونم. واقعا نمی دونم! به نظرم بد نیست گاهی من خودم رو میگم، به این مدل موضوع ها۱نظری کنم تا هرچند۱بار۱سرکی به پرونده اعمالم بزنم تا شب امتحانی نباشم.

پری سیما این دوستت چرا تفکرش این شکلیه؟ به نظرم چه جوری بگم این بنده خدا باید شاد تر ببینه و سفید تر فکر کنه تا کمتر اذیت بشه. من روانشناس نیستم مدعی هم نیستم ولی اگر تصورم از ایشون درست باشه به نظرم شاید ایشون۱خورده قلقلک و سبک خاطری و از این چیز های روشن لازم داره. کاش اطرافیانش باهام موافق باشن و این ها رو بهش بدن.

خواب دیدم تو اداره پشت تلفن یه حرف سیاسی زدم و اونا شنود کردن بعد قرار شده منو اعدامم کنن
مامانم منو برد تا بعد از اذان صبح اعدامم کنن
یادمه مامانم گریه میکرد ولی من آروم بودم با خواهرهام خداحافظی کردم با مامانم رفتیم خرما و میشکا خریدیم بعد بردیم گذاشتیم خونه بعد رفتیم محلی که قراره اعدام بشم
اذان بود و من گفتم که باید دعای اذان بخونم دعا رو خوندم و یه کم با خدا حرف زدم
خودم دوست داشتم گریه کنم ولی مثل سنگ شده بودم
مامانم داشت خودشو از بس گریه میکرد میکشت
یه دفعه یکی از مدیرهای دبستانمو دیدم که اومد و گفت من وساطت کردم تو رو بخشیدن
مامانم این دفعه اشک شوق بود که میریخت ولی من باز بیخیال بودم
همه تو اونجا منو میبوسیدن و بهم زندگی دوبارمو تبریک میگفتن با مامانم برگشتیم خونه
صدای گریه ی خانواده به بیرون هم میرسید
من زنگ زدم و اونا بدون اطلاع از اینکه کی پشت دره درو باز کردن
من رفتم بالا و یه دفعه دیدم همه به سمتم اومدم باز همه اشک شوق میریختن و من ماجرا رو تعریف میکردم
صبحش که بیدار شدم هنگ کرده بودم
بدنم درد میکرد
انگار فشارهایی که به خاطر گریه نکردنم و قورت دادن بغضم کشیده بودم حقیقی بود
تو خواب هم قبل از رفتنم به محل اعدام یه جایگزین برا خودم تو اداره پیدا کرده بودم و از همه حلالیت خواسته بودم

سلام ..میخوام جواب سوالتو بدم پریسیما …من اگر یه شب به پایان عمرم باقی مونده باشه .میرم پیش یه چشم پزشک /…ازش خواهش میکنم دقیییییییییییییییییییق دقییییییییییییییییییق معاینم کنه ..ببینه هیییییییییییییچ راهی نیس .بعد اگه راهی بود .هعی ازش خواهش میکنم هر طور که میتونه یه کاری کنه .که فقط برا یه ساعت .بتونم بیناییمو داشته باشم ….این خواسته زیادی نیست فکر کنم برا شب آخر

بچهها کسی نیست به نظرتون که بیاد آموزش اومدن به محله با اندروید رو بذاره،توضیح بده که با اندروید چجوری مثلا بکامنتیم و از این حرفا…

شاید من یه گودبای پارتی راه انداختم و با همه خداحافظی کردم
آره این بهتره خخخ
اما فکر کنم اون بیچاره ها به جای خنده همش گریه میکنن و بعد از مرگم دیگه اشکشون خشک میشه خخخ

طاها،چه مرگته آیااااا،من اومدم اینجا هواخوری،تو داری حرفای ناامید کننده میزنی بشر،خخخخ…

سلام مل مل .چطوری تو ؟؟؟
پریسااااااااااا .جنازه ها نیسن امشب .رفتن مرخصی ..
پریسیما .ترجیح میدم وقتمو هدر بدم ….ولی دوباره شانسمو امتحان کنم .الان نمیشه به دلایلی .ولی اگه شرایط طوری بود ک تو میگی ..من حتما این کارو میکردم

اگه قرار باشه من آرزو کنم و برآورده بشه
منم چشمامو میگیرم تا باهاشون همه رو ببینم
کسایی که دوستشون دارم رو ببینم بهشون دقیق نگاه کنم و به خاطر بسپارمشون

خخخخخخخخخخخخخخ .یه زمانیم دنبال غول چراغ جادو بودم …هعی میخواسم ….وای خدای من ….واقعا که شرم سیاه بر توو پریسیما

شکلک اوضاع نسبتا به هم ریخت حالا نوبت منه. شکلک رفتم پشت صندلی ها و پیش به سوی قلقلک های یواشکییی. اول هم نوبت پری سیمااااست

پرواز من مداد جادو می خواستم کلی هم در بارهش خیال بافی می کردم بعدش بزرگ شدم فهمیدم سر کار بودم آی بهم بر خورد آی بهم بر خورد!

پریسیما ..شرم سیاه بر تو .متاسفم برا به وجود اومدنت بشر ..
عه عه ع ه .
دس به من بزنی نزدی …
من خودم همه رو جنازه میکنم …

وایی چه نمیاد به پری سیمااا آخجون دیدنیه بزن بزن این۲تا بچه ها برید کنار میدون باز شه آفرین عقب عقب عقب باریکلا عقب تر حالا تشویییق فعلا واسه۲طرف که هیجانی بشن بعدش که دعوا شروع شد واسه هر کی بیشتر می زنه و در موارد از خود بی خودی و هیجان اصلا موردی نداره بی طرف باشید و فقط با تمام زورتون جییییغ بکشید تا شلوغی صحنه بیشتر بشههههه!

پریسیما ساکت شو تا موضوعی رو که امشب برا شبنشینی انتخاب نمودی برات در دنیای واقعی عملی نکنما …
میدونی که از ولایتم تا ادارتون راهی نیس .الان راه بیفتم صوب میرسم خدمتت و یه چاقوی دسته زنجان .و قلب پریسیمای مهربونو بعدم جنازه شدنش ..
ببین ..

پری سیما اون دوستت رو بیارش عضو محلش کن این صحنه ها رو که ببینه هوای شب آخر از سرش کامل می پره۱ماه دیگه هم خودش می پره وسط همراه ما کلی حال می کنه از زندگی. به جان خودم.

پرواز خیلی بد سر کار بودیم البته من بزرگ که شدم همون طور که گفتم بهم بر خورد و این عمل زشت نابخشودنی رو بی جواب نذاشتم و حسابی تلافی کردم الان هم کلی از این تلافی کردن هام خشنووودم.

اون دوستشم بیاره خودم جنازش کنم ک دیگه از این موضوعات جنازه دار نگه بهمون …بیارش شیکمشو سفره کنم خودم …هعی جنازشو بندازم رو زمین .وتی چه لذتی داره یکی جنازه شه بعد یعه ماشین از روش رد شه ..خیلی رمانتیکه نه ..؟؟؟؟؟
هعی .وای صدای خورد شدن استخوناش رو آسفالت چقدر میتونه لذتبخش باشه …هعی

بچه ها به نظرم موضوع امشب شهروز بنده خدا رو رسما نفله کرد الان بی هوشه از بس سنگین بود. شهروز کجایی پاشو باقی خواب های رنگی رنگی رو بعدا ببین.

سلام آقا سعید ..
خبر اینکه .من میخوام تغییر رشته بدم به دکترای جنازه شناسی ..
هعی نمیدونم قبول کنن یا نععععععع .ولی من احساس میکنم تو این رشته بیشتر از رشته فعلیم مستعدم .

پرواااز اگر با این خبرِ خبر دادنت سر کارم گذاشته باشی به جان خودم چراغ جادو با غولش رو می زنم سر مداد جادو۱چرخش میدم صاف می زنمشون وسط ملاج تو!

رهگذر کشته شد پریسا ..مگه خبر نداری ..
هعی یه عملیات داش که میخواس شکار کنه .ولی شکارش کردن بدبختو ..
هعی کار مام اینجوریه دیگه …گهی زین ب پشت و گهی پشت به زین .الان برعکس نوشتم اینو فک کنم خخخخی

برسنگ قبرم بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

این چه وضعشه خیلی بدید فقط من و پرواز از شب آخرمون گفتیم پرواز بیا بریم این ها رو جنازه کنیم این ها می خوان ما رو نفله کنن بعدش خودشون بشینن به ریش جنازه هامون بخندن

آآآیی رهگذررر! وااایی رهگذررر! آآآخخخ رهگذررر! واااخخخ رهگذررر! نصف کن خوبی بودییی رهگذررر! اوهو اوهو اوهوووو! بسه یا باز بگم؟

ببینین این طاها اوضاعش خیلی خرابه ..طاها جان گلم خودم جنازت میکنم راحت شی عزیزم ..فقط بگو چه مدلی دوس داری ؟؟
مدل بدون درد داریم که با قرص برنج و سیانور میتونی انتخاب کنی .
یه مدلم هستش که یکمی زجر میکشی .هعی با چاقو دو نصفت میکنیم عسیسم …
حالا مدل دوم رایگانه مدل اول یکم باس پول بدی .
در مدلهای جنازه شدن توسز موسسه پرواز .دیگه سنگ قبرم نمیخوای .در نتیجه نیاز نیس برا سنگت دنبال متن باشی

طااااهااااٱاااااٱاااا،چته پسر،بابا زدی اول شبی افسرده مون کردی که….خب حرف بزن بگو بینیم چته آیا…

فاتحه ای چو آمدی بر سر ی خسته ای بخوان

لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان

آنکه به پرسش آمدو فاتحه خواند و میرود

گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان ….

بگویید بر گورم بنویسند زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت.

مهربون بود ولی مهر نورزید.

طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد.

در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت.

در زندگی احساس تنهایی نمود ولی هرگزدل به کسی نداد.

و خلاصه…

بنویسید “زنده بودن را برای زندگی دوست داشت، نه زندگی را برای زنده بودن

پرواز قرص برنج کجاش بی درده؟ بچه ها این داره دروغ میگه گوش ندین سرتون کلاه میره قرص برنج خیلی هم درد داره باور کنید من خودم دیدم به نظرم حالا ها یادم نره.

پریسا .بیخیال .شهروز اون روزو نمیبینه ک من جنازه شم …هعی .طاها .دلیل این ک اگر توسط موسسه ما جنازه شی سنگ نمیخوای اینه ک ما تیکه تیکه میکنیم جنازه ها رو ..بعله .این آفر ۲۰۱۵ موسسه هستش دیگه .

بیا خودم خفهت کنم بیا که دیگه سر کارم نذاری با اخبار اشتباهی درد هم نداره نمی دونم چند دقیقه ای بالا پایین میری بعدش خفه میشی میمیری۱قطره خون هم ازت تلف نمیشه.

من شنیده بودم قرص برنجعین سیانور عمل میکنه ها… جدی درد داره؟ رو چه حسابی میگید شما دخترا؟

جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوست داران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
*****
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
*****
گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود

هی دیوونه خودتو میخواد خفه کنه
نون چیه؟ آجر کجا بود؟ خخخ
پریسا جان ترجیحا اول از خودش شروع کن تا دستت راه بیفته نفر بعدی عذاب کمتری بکشه خخخ

عه .رهگذر که اومد ..مگه تو جنازت تیکه تیکه نشد تو اون عملیاااااااات ؟؟؟
هعی پریسا دس به من بزنی رهگذر نصفت میکنه .
میدونی که ..

سلام رهگذر
بابا جان قرص برنج اگه کسی بخوره از بس استفراغ میکنه و حالش بده که جیگرش کباب میشه
چی میگی تو
من دیدم یک رو که قرص خورده بود خونه شون تبدیل به کثاففت خونه شده بود
بیچاره ها مجبور شدن همه ی فرشهاشونو شستن

پریسیما .میدونم .منظورم این بود ک میگه قرص برنج درد داره ..خو الان مشتریام میپرن دیگه خخخخخ.
بچه ها خدایی این بچه حالش بده ….

رهگذر قرص برنج دردش وحشتناکه من روی این حساب میگم که پسر عمه خودم خورد و از ظهر اون روز تا ظهر فرداش زجر کشید تا بلاخره تموم کرد.

بچه ها من نبودم.
اگر موضوعتون یه شب مونده به آخر عمرم باشه، من ترجیح میدم اون یه شب رو کنار خانوادم باشم. البته قبلش میرم عسلو بر میدارم میارمش خونمون. دیگه این یه شبو به ما ببخشید دیگه خخخ.

بابا قرص برنج کشنده هست پریسیما ..باور کن بخوری یه راس میری اونجا ک باس بری ..بیا امتحان کن من بی جنازه نمونم .خواهش میکنم پریسیما

پری سیمااا من توی حال خونم۱در قدی بزرگ دارم که۱طرف دیوار اتاق رو تشکیل داده تمامش هم پر درزه کجاش رو بپوشونم آخه جدی امشب اگر اون مدلی بشه خودم رو توی همون آب غرق می کنم خدا می دونه حال جسمیم چه قدر از داستان۲شب پیش و عواقبش افتضاحه.

پروااااااز….نع…هنوز زنده ام….ولی خوب نیستم… از سر رام برو کنار که اعصاب مصاب ندارم میزنم شل و پلت میکنم…
موضوع خیلی قشنگ بود پریسیما…
من اگه بدونم شب آخرمه برای اولین بار بعد از صد سال با آرامش میگیرم میخوابم…

پریسا جان ببین یه پتوی بزرگ رو گرد کن بذار جلوش بعد دو سه تای دیگه بذار جلوی اون پتوی لوله شده
اگه از پایین نیاد از بالا کمتر میاد
میتونی هم چندتا متکا تکیه بدی به در و بعدش پتو رو بذاری
هرطور شده جلوشو بگیر تا افتضاح بار نیاد

ملیسا۲شب پیش اینجا توفان شد سیل اومد توی خونم تا دم صبح توی آب بودم یعنی تا زیر مچ پا هام توی آب بود رسما بیچاره شدم هنوز هم خونه خونه نیست من دارم قاچاقی داخلش زندگی می کنم فردا قراره رسما برم سر تمیز کاری هایی که البته دیگه کار من نیست باید قالی شویی و پتو شویی و دیگه نمی دونم چیچی شویی بیاد حلش کنه.

ملیسا قضیه چیه؟ تو پست خودتو نمیایی، پست پریسیما رو میایی، بعد تو پستت گفتی من میام تو کامنتا بعد ما فکر کردیم تند تند اومدی پایین بیایی تو کامنتا از ته سایت پرت شدی بیرون خخخ.

گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است
می چیند آن گلی که به عالم نمونه است
****
دی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد
تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد
شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت
داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد
****
رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز
هر کجا می نگرم روی تو پیداست هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان هاست هنوز
****

من اگه یه روز مونده باشه به آخر عمرم به دو نفری که واقعا دوستشان داشتم میگم خاک بر سرتون که این طور جواب عشق و محبتم را دادید.

پری سیما این در بزرگه درز هاش هم زیادن اگر بخواد بیاد داخل واقعا نه از دست من نه از دست هیچ کسی هیچی بر نمیاد بشینم اینجا آب زرشکم رو بخورم اون شب هم پشت سر هم آب جمع می کردم وقتی دیدم فایده نداره پارچه و لگنم رو ول کردم اون وسط نشستم روی زمین تا بارون تموم بشه. توی تمام عمرم این همه مظلوم نشده بودم.

آخی نازی پریسا،واااای،الاهی گناهی هستی که،خب مگه در و پنجره ها عایقبندی نیست آیا،که آب بارون اومده داخل

ملیسا اوضاع واسه حدود۱۰دقیقه بد افتضاح بود از درز ها به شدت تمام آب می زد داخل انگار چندتا شلنگ فشار قوی گرفته بودن روی شیشه ها بازش کرده بودن من رفتم طرف در پتو گذاشتم زیرش از بالای درز های بالایی آب مثل آبشار می ریخت روی سرم. توی عمرم همچین چیزی ندیده بودم. یعنی دیدم ولی نه اینهمه شدید.

خوبم پری جان…یه کم درگیر بودم…
معذرت میخام پرواز…بهت برنخوره بابا…بیست و چار ساعت داری ملتا جنازه میکنی یکی شلت میکنه بهت برمیخوره…عجباااااااااا…

چی چی و خدافظ پریسیما ..
این پسره چی میگه ؟؟میخوان تو تیوی نشونش بدن ؟؟؟؟
هععععععععععععی …وای خدای من .چقد چیپ ..ینی کسی حاضر میشه اینو نیگا کنه ..پیشنهاد میکنم فردا ۷ شب بریم شبکه شما رو بمب بارون کنیم .والا .با این برنامه های سخیفشون …ایش ..وای

آخی نازی،پریسا خب به نظرم شما باید واسه اونجا یه فکر جدی بردارید،تا دوباره اون اتفاق وحشتناک نیوفته که

اشکهایم دفتر دلتنگی ام را خیس میکند هر شب…..
اینها که میبینی دلنوشته های خیس
روزها و شبهای تکراری من است …..
با اینها عاشقی میکنم …..!

خخخ ملیسا. دو نفر همزمان نبودند که . خخخ خخخخ یکی اش مال چهار سال پیش بود و یکی اش هم حدود پنج ماه پیش

میخواد رهگذر.
ببینید بچه ها.
این تلویزیونهای ال سی دی جدید تا مدلهای یکی دو سال پیشش هم اکثراً خودشون مجهز به پخش شبکه های دیجیتال هستن.
پس اگر از اون مدل تلویزیونها داشته باشید نیازی به دستگاه دیجیتال ندارید.
رهگذر هفت شب هست برنامه زنده.

خاطرات نه سر دارند و نه ته.?
بی هوا می آیند تاخفه ات کنند!‏‏‏‏‏
میرسند گاهی وسط یک فکر، گاهی وسط یک خیابان،‏
سردت می کنند…داغت می کنند…
رگ خوابت را بلدند، زمینت می زنند…‏
خاطرات تمام نمی شوند!!!‏
تمامت می کنند…

آی پریسا جان…من خیلی روحیه م حساسه… اینجا تو خونه یه کم یه هو اعصابمو زدن پامال کردن… خدا هدایتشون کنه… خب چیکار میشه کرد؟ اعصاب برا آدم نمیمونه… اصلاً رعایت آدما نمیکنن… شکلک نمیدونم چی واقعاً…
ولش کن بابا…بیخیال…شبتون خوش دوستان… این شوکرانه خوبه برم دانلود کنم؟ عابدی میگف خیلی خوبه…ولی شک دارم…مگه مردا بلدن شعر بخونن آخه؟….

گاهی دلم از هر چه ادم هست میگیرد
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه میخواهد
نه به شکل دوستت دارم یا نه به شکل بی تو میمیرم
نه….!
ساده باشد….
مثل دلتنگ نباش …. فردا روز دیگریست ……!

:::کاش می‌شد بنویسم که حلالم بکنید:::
:::ننویسم رفقا فکر به حالم بکنید:::

:::کاش آن روز که روزی مرا می دادند:::
:::بیشتر تذکره ی کرببلا می دادند:::

:::همه رفتند و من از هجر تو هق هق کردم:::
:::بخدا حضرت ارباب زغم دق کردم:::

:::کاش همراه تمام رفقا می رفتم:::
:::پابرهنه ز نجف کرببلا می رفتم:::

:::خستگی در وسط راه چه لذت دارد:::
:::زائرت در نظر فاطمه عزت دارد:::

:::عاشق آن است که اسپند در آتش باشد:::
:::هربلایی رسد از یار دچارش باشد:::

:::جز غم عشق مگر غصه ی دیگر داریم:::
:::قسمت این است که چون کوزه ترک برداریم:::

:::در ازل با نفس عشق که بیدار شدیم:::
:::ما به بین الحرمین تو گرفتار شدیم:::

:::داغ داریم، نپرسید چرا تب داریم:::
:::از ازل در دلمان روضه ی زینب داریم:::
♥♡♡♥

بچه ها فردا اگر برسم میام و اگر نرسیدم از همین الآن شرمنده>
تا چشم نداشته ی پرواز از حدقه بزنه بیرون من فردا شب مهمون تلویزیون ایرانم.
بمیر دکی پرنده خخخخ.
من برم درو ببندم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

هنوز در بسته نشده بقیه جیم شدن واسه چی؟ پری سیما جان چیزی نبود رفتم جنگ با اتفاق و چون به شدت دیشب نبود زدمش کنار کاش شدید نشه!

کاش می توانستم راحت حرف بزنم …
چیزی بگویم از دلتنگی …
میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند …
فقط می گویم منم دلتنگم ….!

سلام به پریسیما زهره و غلطگیر
بله ظاهر سایت که من نمیبینم ولی یه سری تغییرات به وجود اومده.
آمار بازدید پستها حذف شده، متن کامل پستها رو تو صفحه اول سایت میتونیم بخونیم. به جای میگه هم میگوید میشنویم. خخخ. دیگه نمیدونم. خخخ.

سلام پریسیما.وای نمیدونی این دختر چه ستاره ی سهیلی شده البته ازدسته من آسایش نداره بیچاره همش مزاحمشم.

سلام بچا…
سایت خیییییلی زشت شده دخترا…خیییییلی… من تا بازش کردم فک کردم رفتم شب روشن اشتباهی… این عکس و فرم نوشتن و همه چیزش شده عین شب روشن و باتو… اونا نمیگم بدنا… نه خوبن… ولی قیافه ی سایتشون زشت بود… حالا مام شدیم عین اونا… شکلک آسِد جوات…

بچه ها موضوع شب نشینی امشب اینه که اگه برای یه روز بینا بودید چه کارهایی انجام میدادید؟
اگه کلا بینا بودید چه کارهایی انجام میدادید؟
فکر میکنید میتونستید مثل غلطگیر یا رهگذر یا ترانه یا رعد برید تو جمع نابیناها باشید یا نه؟

بچه ها قبل از شب نشینی برای آقای درفشیان مشکلات رو نوشتم اگه ببینه قطعا رسیدگی میکنه
خیلیها زنگ زدن گفتن که ظاهر سایت و تغییرات جدید رو دوست ندارن

آره پریسیما جون…بهش بگو خیلی زشته لباس سایتمون…انگار شلوار لی را از پاش کندن پیژامه تنش کردن…اونم راه راه… خاک تو سرم…

وای پست آقای درفشیان رو نرفتم ببینم هنوز شاید اونجا سرم بشه اینجا چی شده. تازه الان تونستم به مفهوم واقعی بشینم پشت سیستم و در جهان مجازی رو باز کنم بپرم داخلش. بیخیال فقط از حالا که کامنت ها شماره نداره من باید۱راه جدید پیدا کنم واسه علامت گذاری کامنت ها

اگه یه روز قرار بود بینا باشم میرفتم همه ی کسایی که دوست دارم چهره شون رو ببینم میدیدم
عکس حرم امامان رو میدیدم مکه و کعبه و مدینه رو میدیدم
چون همیشه کنجکاوم اینا دقیقا چه شکلی هستن
عکس آلبوم قدیمیمونو میدیدم چون خیلیها هستن که فوت شدن و دوست دارم قیافه ی اونا رو هم بدونم
درخت و دریا و باغ و همه ی طبیعت رو میدیدم نه اینطوری که الآن هست کامل میدیدمشون البته فکر کنم فرصت نمیشد و باید فقط عکسشونو میدیدم
کلا استفاده میکردم دیگه

سلام پریسا جان
بچه ها میتونید وارد شناسنامه تون بشید و اون وقت اسم خودتونو visited link میخونه و راحت میتونید از رو اون کامنتهای بعدی رو پیدا کنید

من اگر بینا بودم یه راننده ی بی نظیری میشدم چون خیلی به رانندگی علاقه دارم الان هم خیلی با ماشین بابام ور میرم.باورتون میشه گاهی خوابش را هم میبینم.

اتفاقاً داشتم چن روز پیش فک میکردم که اگه یه هو بزنه و نابینا شم چیکار میکنم… بعد خیلی جدی دیدم که اولین کاری که میکنم یه عصا میخرم و میزنم به دل خیابون…خخخخخخخ….. بعدش نمیدونم کوجا میرفتم…فقط میرفتم… فک کنم اینقد میرفتم که از نقشه می افتادم بیرون…
در اون صورت نقاشی و مجسمه و عکاسی رو باید بذارم کنار و بشینم به نوشتن… تمام تمرکزم رو میذاشتم رو نوشتن…فک کنم نویسنده میشدم…

من۱بار توی وبلاگم۱پست کامل رو اختصاص دادم ببه اینکه اگر می شد۱روزی ببینم چی و چی و چی. به جان خودم حال ندارم برم از اونجا کپی بزنم بیارم اینجا. الان اونجا نیمه ویرانه هر دفعه که میرم۱چیزی از داخلش بردارم بیارم بیرون سردم میشه می ترسم در میرم.

اما دائمی اگه بینا بودم فکر میکنم مثل رهگذر میشدم یعنی هم برا بچه ها کتاب میخوندم هم گوش کن رو می اومدم و هم باهاشون سفر میکردم
البته الآن که نابینا هستم اینارو میگم شاید اصلا نمیدونستم نابیناها چه روحیاتی دارن

سلام دوستان.
شبتون خوش.
چرا امشب چشمم ظاهر سایت رو این جور می بینه؟ خخخخ خخخ این دیگه چه مدلیییییی،یییییی،یییییی،یییییه

ولی من فکر کنم اگه تو نابینا بشی میمیری خخخ خخخ! یا افسرده میشی, خدا نیاره که تو بیناییتو از دست بدی, حیفس!! ولی جدی تو دووم نمیاری, فکر میکنی, چون تو فوق العاده خوب و سریع با همه ارتباط میگیری محدود میشی و فرتی جان به جان آفرین!!

سلام پری.راستی من اگر بینا بودم والیبال را خیلی جدی بازی میکردم چون از ورزشها ی مورد علاقم هستش.

بچه ها امروز دنیای حقیقی نفسم رو گرفت اینترنت در دسترسم نبود یعنی بود من زمان نداشتم بیام سراغش الان اینترنت خونم کم شده نا ندارم مسخره بازی در بیارم. شکلک رنگم پریده سست ولو هستم اینجا

نه زهره اینطوری نمیشه
من کسایی رو میشناسم که خدای روحیه هستن همین یاسمین خودمون
به قدری جنب و جوش داشت که نگو خانم دکتری بود برای خودش
بعد به خاطر دیابتش ندید افسرده شده بود اما من که دیدمش مجبورش کردم بره بیرون کشوندمش تو جمع خودمون کمکش کردم ال|آن شده همون انسان قبلی فقط چشم نداره روحیه برگشته بگو بخندش هست کلا خوب شده
رهگذر هم خدایی نکرده اگه نابینا میشد میتونست خودشو پیبیدا کنه من میشناسمش

زهره…خب توی شما نابیناها هم اجتماعی و زود رفیق شو زیاد دیدم… خودتم زود با همه دختر خاله میشی…
راستی زهره عصری صدیقه زنگ زد گف یه روز بیاید بریم تخته فولاد گردی… حالا در جریان باش که بعدش قر و قور نیا سرمون…

سلام فاطمه جان چطوری عزیز؟
سلما مریم وقتت به خیر.
بچه ها ایرادی نداره من از این سلام های تک تک بگم آیا؟ اگر نداره پس سلام نازنین سلام رهگذر دیگه کی اینجاست؟ البته باید هر سلام رو در۱کامنت جدا بزنم تنگش که حسابی مرض ذاتم رو نشون بدم ولی حالا بیخیال.

من فک کنم اولش یه هفته گریه کنم بعد یک ماهی منزوی بشم بعدش سعی کنم با ندیدن کنار بیام.راستی یه سؤال خیلی وقته ذهن منو درگیر کرده،نابینای مادرزاد بودن سخت تره یا بعداً نابینا شدن؟

سلام بر پریسیما خانم . خخخ این دیگه چه جور دیدنه؟ خخخ
سلام خانم مظاهری. میگم سایت یه جوری شده. انگار که خانم مظاهری به چشم من عینک دودی گذاشته اند خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاها

نه که ایراد نداره پریسا جان اصلشم همینه که تک تک سلام کنیم ادب اینو حکم میکنه
من نمیدونم این سختگیریها و ایرادها کی گرفته شده؟
احتمالا وقتی من مشهد بودم این قوانین اومده که با احترام به وضع کننده شون من رعایتشون نمیکنم چون شب نشینی یعنی راحت بودن و راحت چت کردن

خب سخته واسه تویی که سه دهه زندگیتو اونجوری گذروندی, نمیدونم نظر منه, اصلا بی خیال حرف کمه, اینارو میگیم خخخ, باشه میام انشا الله, جنتلمن اند لیدیز من رفتم اسلیپ

پریسا جان ممنون بابت تبریک
خب اعتراف میکنم اگه بینا بودم شاید نسبت به نابینا با دید ترحم نگاه میکردم.
اگه بینا بودم خیلی کارها که نیاز به بینایی دارند انجام میدادم.
الآن به عنوان مثال نسبت به نقاشی رانندگی و مانند اینها حس خاصی ندارم، ولی شاید اگه بینا بودم روحیاتم هم متفاوت میشد.
قبلا یعنی حدود بیست سال پیش به این موضوع فکر میکردم ولی الآن نه برا همین هم زیاد نکته ای یادم نمیاد. خخخ.

غلط گیر عزیز چه خوبه که اینجایی.
در جواب سوالت من تصور می کنم این بستگی به نظر افراد داره. خیلی ها میگن بهتره از اول نبینیم و خیلی ها معتقدن خوبه بخشی از عمرمون رو ببینیم تا بعدش هم لذتش رو برده باشیم هم ذخیره ای از دیده هامون توی ذهنمون باشه واسه اینکه از دیدنی ها تصور داشته باشیم که خیلی توی موارد لزوم با دیدنی ها و توصیفشون بیگانه نباشیم. و من خودم، راستش نمی دونم. الان در این لحظه دلم می خواست از اولش بینا بودم و الان هم بینا باشم و هیچ چشمی گرفتار تاریکی نباشه.

من اگه بینا بودم همین الان و دقیقا همین الان و درست همین الان می رفتم و ظاهر سایت را درست می کردم خخخخ خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاا

من فکر میکنم اگه اول ببینی بعد نبینی راحتت تره چون بعضی چیزها تو زندگی هست که احتیاج به دیدن داره و اگه قبلا دیه باشی بهتر میتونی با جامعه کنار بیای
بعضیها هم میگن اگه از اول نبینی راحتتری چون عادت میکنی به ندیدن

از دوستانی که جواب سلام دادند ممنون
خوبم پریسیما جان
ولی خیلی نمی‌تونم این جا بمونم زود خسته می‌شم
خوش بگذره

من اگر بینا بودم با نابیناها رابط برقرار میکردم چون با هر قشری راحت تماس برقرار میکنم ولی نمیتونستم مثل رهگذر خوب درکشون کنم شاید اولش با مشکل برخورد میکردم.

آقا وحید مدیر که نبودین, پس بنابرین نمیتونستین ظاهر سایت رو تغییر بدین, دیگه چی خواستم بگم؟؟ غلط گیر بستگی به شخص نظرات هم تغییر میکنه, من میگم آدم از اول نبینه راحتره,

درسته پریسیما خانم. من که اولش بینا بودم تقریبا خیلی در ارتباطاتم با بیناها راحت ترم تا کسی که از بچگی نابینا بوده. مثلا خیلی چیزایی که من قبلا دیدم را راحت تر از طرف یک فرد بینا درک می کنم

تصورات و خاطره های دیروز های من که کاملا تاریک نبودم بهم۱کمی آگاهی میدن ولی زمان های دلتنگیم عجیب اذیتم می کنن. اون لحظه ها با خودم میگم کاش هرگز نور رو نشناخته بودم که الان اینهمه دلتنگش باشم. خدایا باز هم شکرت! آخرش سعی می کنم این رو بگم. چیز دیگه ای نیست واسه گفتن.

سلام بر همه دوستان گرافیک سایت را چرا خراب کردید
امروز دوتا از دوستان عزیز به من زنگ زدن گفتن از امشب باید کامنت شاد بنویسم من هم ارادت خاستی
به این دو بزرگ وار دارم گفتم چشم راستی تهدید به مرگ هم شدم خخخخ

اصلا میخواستم اینو بگم, امروز با یه خانمی دوست شدم, بعد به من میگه ناراحت نشیها ولی ندیدن خیلی سخته, منم گفتم خب آره خیلی, آخه جالب بود, هیچ وقتی یه بینا به این راحتی و با این لحن بهم نگفته بود,

زهره جونم ندیدن به مرور زمان باعث می شه آدم تصویر های قبلی ذهنشم پاک بشه.اون وقت زیاد تفاوتی بین این دو گروه نمی تونه باشه.

سلام آقا وهید شرمندم بخدا من صبح که بیدار میشم درگیر خونتکونی میشم آخر شب یه سر میام اینجا انتخخاب واحدم هم دیگه هیچی.من اون شب براتون نوشتم براتون میل کردم ولی نیومد نمیدونم من با عجله فرستادم یا آدرس ایمیلتون درست نبود.دروغ چرا دیگه هم نفرستادم.من آدرسه ایمیلم را میزارم اینجا هرکس از دوستان میخواد یه میل به من بزنه من براشون بفرستم.اون روز میخواستم بزارم محله دیدم فایل زیلا میخواد که من ندارم.باز شرمنده آقا وحید.

ی زنم نداریم توهوای سرد وبارونی بریم بیرون باهاش قدم بزنیم ولذت ببریم،یهویی خانمم لرزش بگیره بگه عزیزم هوا چقدسرده منم عینهو این مردای عاشق پیشه کتمو دربیارم بگم قربونت برم بیابپوشش

آسمان را مرخص میکنم, دیگر به هوا هم نیازی ندارم , تو خودت را مثل آسمان , مثل هوا , مثل نور پهن کرده ای روی همه لحظه هایم , بعدازتو هیچ دلی دلم را نمی لرزاند ….دلت قرص

کمک کن جاده های مه گرفته من مسافرو از تو نگیرن
کمک کن تا کبوتر های خسته روی یخ بستگی شاخه نمیرن
کمک کن از مسافرهای عاشق سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم کمک تا برای هم بمیریم

وای پریسیما ..تو که میئونی با کی میخوام برقصم ..
اسم عشق قبلیم که یادت نرفته ….
اون که منشیم بود .خانم طاهرپور …اسم اصلیشو میشه بگی ؟؟؟؟
هعی من ک میدونی کلا فرشته ام دیگه.
کی نیاز ب کمک من داره پریسیما .بگو بینم

به نظرم خوبه که یادمه. اگه یادم نباشه که خیلی از حرفهای بیناها را که نمی فهمم. مثلا یک بینا به من می گوید فلان آدم تقریبا شبیه شهاب حسینی است. خب من قیافه شهاب حسینی را دقیقا یادمه.

من میگم از اول ندیدن بهتره چون اینجوری سخته با شرایط کنار بیای.البته شاید هم اینقدر غصه ی گذشته را میخوردم که از بین میرفتم.

امروز زنگ زد بهم گفت به اون پسره بگید بسه دیگه تا کی باید منتظرش بمونم؟
گفتم حتما بهش میگم
خب زود باش دیگه فرشته خان برو فرشته ی نجات سمیرا خانم باش

نگاه میکنم نمی بینم
چشم مرا هوای تو پر کرده
گوش می کنم نمی شنوم
گوش مرا صدای تو پر کرده
ای چشم من بدون تو نابینا
ای گوش من بدون تو ناشنوا
با من بمان همیشه بمان بامن

سلام پریسا .الهی پریسیما پیش مرگت بشه به حق همین شب عزیییییز ..ببین بی ادب چطو با آبروی جوون مردم بازی میکنه ..
هعی

عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن …

بچه ها شهروز بعد از این برنامهه نیومد اینجا احتمالا پرواز وسط راه زد چیزش کرد یعنی اینش کرد خوب چیکار کنم گناه داره زبونم نمیره بگم! مهربونیم کشته خودم رو!

ساقه ی تاک ، گره خورده به گیسوی شراب
باز هم حال من مست ، خراب است ، خراب
این طرف خوشه ی انگور شده تسبیحم
ان طرف معجزه ای نیست ، کویر است و سراب
بر لب چشمه غزلهای زلالی گفتم
دفترم دسته گلی بود که شد نقش بر آب
دختری کوزه به دوش آمده دریا ببرد
دامن آبی او موج گرفته است در آب…
چشم بد دور از این باغ ، از این ساقه ی تاک
نشود لحظه ای ، آرامش میخانه خراب ؟

بهم گفت عاشقتم پرسیدم یعنی چقدر؟؟ گفت یکی!!!!!تعجب کردم وناراحت سرموانداختم پایین
دستامو گرفت تودستشو وگفت خدا یکی یاریکی عاشق ودلداریکی!!!به اندازه ی همون خدایی که یه دونس دوستت دارم!!!!

پریسیما خانم ممنون غلط گیر کسی که بینایی داشته همانند این است که شما مکانی را در مغزتان داشته باشید میتوانید تی مدتهای مدید در ذهنتان تصویر سازی کنید با پوزش نمیدانم تا چه مقدار توانستم پاسختان را دادم

راستی آقا طاها سلام شعرهاتون لایک دارن حسابی من دیشب دیر اومدم ولی کامنتها را خوندم دیشب هم خیلی زیبا کامنت گذاشتید.

شما عاشق چی هستین که اسمتونا گذاشتن مرغ عشق؟!
عاشق دنیا یا عاشق خدا…
ولی عاشق هرچی هستین درد وبلاتون بخوره به جون کسایی که چیزی ازعشق نمیفهمن…

زیاده خواه نیستم !
جاده‌ ی شمال…
یک کلبه ی جنگلی‌…
یک میز کوچکِ چوبی با دو تا صندلی…
کمی‌ هیزم…
کمی‌ آتش…
مه‌ِ جنگلی‌…
کمی‌ تاریکی ِ محض…
کمی‌ مهتاب…
و بوی یـار.. و بوی یـار… و بوی یـار …!
تـو باشی
مـن باشم
و …هــیچ !
دنــیـا هم ارزانی خودشان …

شکلک۱لیوان آب دستمه دارم این وسط قدم رو میرم هر کسی توی چرت باشه به جان خودم آب توی این لیوانه رو۱ضرب تا قطره آخرش۱نفس می خورم چون خیلی تشنمه. چیه این طوری نگاه می کنید الان؟ مگه آدم تشنه ندیدین تا حالا؟ به من چه که ذهن های شما به سمت و سوی مردم آزاری انحرافی میره؟

فاطمه جان ببین وارد راهنما که شدی با i برو به شماره ی ۲۲ برس اونجا لینک دانلود هست دانلود که کردی فایل زیلا رو میتونی ببینی

ترسم از این است که بعد از تو
تمام شهر راه بیفتد دنبال من
و سراغ ِ نُت هایی را بگیرند
که از رقصِ انگشتانِ تو بر تنم
پخش میشد روی کاغذ!
و من نمیتوانم حالی شان کنم
تمام موسیقی دانان
آهنگ هایشان را باید بگذارند در کوزه و آبش را بخورند
وقتی حرکت دستانت بر تنم ترانه میشود
مگر نه اینکه دور تسلسلِ بازوانت بر اندامم را
هیچ فیلسوفی نمیتواند باطل کند
و فالگیرها همه بیکار میشوند
وقتی بودنت گردش ستارگان را به هم می ریزد؟
مگر نه اینکه
آهنگِ نفس های تو قافیه ی شاه بیتِ غزلِ زندگی من ا

پریسا جان…این پرواز رو خدا نصفش کرده عزیز… این که پرواز خالی نبوده که یه عالمه پس و پیشش اسم بوده… آسد پرواز خان ملک الشعرای ایلخانی الاصل بوده….ایل و طایفه ش نفرینش کردن خدا زده شصت قسمتش کرده…خدا میدونه بقیه ش کجا کارگاه جنازه سازی و جنازه دوزی و جنازه بافی و جنازه کِشی و جنازه فروشی و جنازه کوبی میکنن…الله اععلم…

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ

ﺍﻣﺎ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺮ ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ

ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ

ﺑﺎﻝ ﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﯾﺪﻧﺖ

ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ

ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺗﻮﺳﺖ

ﺩﻝ ﺯﻣﯿﻨﯿﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺩﻝ ﺁﺳﻤﺎﻧﯿﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯﺕ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﮔﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﺩ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻨﮓ

ﺍﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﺣﺮﯾﻒ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ

ﻭ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ

ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ

ﺭﻫﺎ از بندهای ساخته ی این
مکان و زمان

از تو که حرف میزنم به یاد تو هرچی میگم ترانه میشه
باغ بی برگی ما گل میکنه دریایی از جوانه میشه
همه دریچه ها رو به سپیده شعر آفتابی میخونن
بی هراس گزمه های شهر جادو شبا مهتابی میخونن

نه دو نفر که طاها بهشون ارادت داره و یکی از اونا هم شدیدا بهش ارادت داره, بهش گفتن که دیگه غمگین بنویس و یکیشون تهدیدش کرده که اگه بخوای غمگین بنویسی میکشمت
این شده که طاها تصمیم گرفته که دیگه مثبت بنویسه و به پیشنهاد دوستش عاشقانه خخخ

اوکی…پریسیما…افتاد… خدا خیر اون دو نفر بده…
سلام طاها…
بعید میدونم ببینه…این امشب تو آسموناس…

اگه کســـیو دوس داشتـــه باشی
همیشه یه بهـــونه واسه دیدنـــش پیدا مـــی کنی….
حتـــی اگه حرفـــی هم واسه گفتـــن نداشته باشـــی….

هرگاه عاشق باشی احساس عجز کامل میکنی، درد عشق همین است زیرا تو می خواهی هرکاری برای معشوقت انجام دهی اما درمیابی که کاری از عهده ات بر نمیاد انا عشق همین است، تمام فکرت خدمت به معشوق باشد حتی اگر از عهده انجام ان برنمی ایی

چرا میشه ببین اگه قفسه از شهروز گرفته باشی توضیحاتشو اونجا برات مینویسه و اگر نگرفته باشی حتما باید اول قفسه بگیری تا حتی با فایل زیلا هم کار کنی

هعی امروز چه قشنگِ/
خورشید چه میخندِ.
از ابر سفید .آسمون .مرواری رنگِ.
انگار که هوا مستِ بهارِ.
صدایِ پایِ گل میاد دوباره.
کلاغِ دم سیاه قار قارُ سر کن.
مسافرم میاد شهرُ خبر کن.
میرم باغ بچینم سبد سبد گل .
سرِ راش رو با نیم راه بزنم پل …

خاک عالم تو سرم…طاها بمن میگه رهگذر کوتاه….یا خدااااااااااااااااااااا….
پرواااااز….پریساااااااااااااا….آماده باش باشید…بزودی یک عملیات خواهیم داشت…

می‌خواهم برای تو نامه بنویسم

می‌ترسم…

پست‌چی عاشقت شود

کبوتر برگردد

دق کند و دوری ات را بمیرد

می‌خواهم برای تو نامه بنویسم

می‌ترسم…

شهر رفتنت را بفهمد

رود نبودنت را مرداب شود و

خواب،شب را کابوس کند

می‌ترسم در راه به‌ باد برود

بعد به‌ دست چوپانی برسد و

هوای گوسفندانش را رها کند و

به هوایِ تو ،گوسفند شود

می‌ترسم جاده راه نرود

بن بست شود

خانه خر شود و

در،به لنگه بچرخد و لج کند و تو نیستی را

زنگ بزند..!!

می‌خواهم برای تو نامه بنویسم

می‌ترسم….

می‌ترسم باز عاشقت شوم . . .!!
لایک بزن

سلام شفیعی جان بپرس عزیزم؟
اگه سؤال فنیت طاها باشه باید بگم که همه رو میخونه و ترجیح میده بنویسه تا ما از شعرهایی که مینویسه لذت ببریم
هرکس یه روشی داره دیگه روش طاها هم اینه

پرواااااز…من خیلی این آهنگا دوس دارم…. خخخخخخخخخخخ… بخاطر کلاغشه فک کنم… هععععی…من در زندگی بعدی فک کنم کلاغ شم آخرش….

سلام وحید ..
واای عمه رهگذر ..در خدمتم استاد …
میخواین طاها تیکه تیکه بشه یا جنازش سالم به دستتون برسه ..
امر امر مطاعه عمه جان ..
هر چی صلاح شماس

حسینی گفت اول برو راهنما را بخون بعد درخواست بده.من از امروز سرم خلوت شده همین فردا درخواست میدم.آقا وحید باز امشب تلاش میکنم تا براتون بفرستم.نمیدونم چرا من وقتی کار دارم عجله هم دارم همه چیز باهام لج میکنن.اگر مشکل داشتم برات پیام میزارم پریسیما.

کجرویهای دلم این نکته را معلوم کرد :
عشق حتی بار کج راهم به
منزل میکشد
موج های بیقرار و گوش ماهیها که هیچ
عشق گهگاهی نهنگی رابه ساحل میکشد

صدای پاشو میشناسم .یار وفادار اومد .نامهربونا رفتنو یار گرفتار اومد .آره یار گرفتار اومد ..
هعی هی صبر و هی تحمل.
کلاغ میخوند میگفتیم .یه روز میخونه بلبل .یه روز میخونه بلبل.
حالا دوباره خونده بلبل ….
خب عزیزانم من اینو دارمش .ولی اینجا بذارم که مجی میره هوا نمیاد زمین دیگه
فیل تر تر تر میشه کهههه خخخ

پرواز همین کلاغه رو دیگه! بیکاری هواییم کردی نصفه شبی؟ خدا خفهت نکنه من الان حال ندارم بلند شم توی اینترنت دنبالش بچرخم. به خدا از خستگی دارم دراز کش می نویسم. بچه ها باور کنید ولو شدم اینجا چشم هام نیمه بسته هستن دست هام داره کار می کنه روی کیبوردم.

گروهاااان…به صف….از جلو نظام….
سرهنگ پریسااااا
سربااااز پروااااز….
ستواااان وحییییید….
قطعه قطعه شدش رو میخوام…. گوشت کوبیده … کباب بناب تبریز ازش بسازید…

بی تو باز پرنده ها به زیر بارون میشینن
کبوترا خسته میشن میان تو ایوون میشینن
آینه ها چشم منو یه حوض پر آب میبینن
گل های قالی همه بهارو تو خواب میبینن
میدونم یه روز میای همین روزا دیر نمیشه
دل عاشق تا هزار سال دیگه پیر نمیشه

میگم .کلاغه تو آرشیومه .ولی ممنوعیت پخش داره که خخخخخخ…
میخواین من واستون اجراش کنم بذارم اینجا ..چطوره

طاها ..محض رصای خدا خو ای کامنتا رو بخون .نیگا شاید یکی شیرهه ی حیاتش دست تو باشه مثلا تو جواب کامنتشا ندی بمیره بدبخ ..
عمه جان ..چشم …حتما .خمیرش میکنیم عمه ..

باشه پریسیما برات میفرستم.مرسی از کمکت.راستش حافظ توی اینجور چیزها کمکم میکنه که الان رفته سر کارش تا دو هفته ی دیگه هم فکر نکنم بیاد.