خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پزشک رایانه ای

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مسافرکش

مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی می بینه کنار می زنه سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می نشینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه… راننده واسه یه مسافر خانم که دست تکون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه. مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم. راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف