مادر قدیم: گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهان گرفتن آموخت. شبها بر گاهواره ی من، بیدار نشست و خفتن آموخت. دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه ی راه رفتن آموخت. یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت. لبخند نهاد بر لب من، بر غنچه ی گل شکفتن آموخت. پس هستی من ز هستی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست. (ایرج میرزا). مادر جدید: گویند مرا چو زاد مادر، روی کاناپه لمیدن آموخت. شبها بر ماهواره تا صبح، بنشست و کلیپ دیدن آموخت. بر چهره سبوس و ماست مالید، تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت. بنمود تتو دو ابروی خویش،
Day: آبان ۱۷, ۱۳۹۲
دستهها
جشنواره ی آرزوها
شاید تو برنده باشی من با عصا راه میرم ولی آرزو دارم خلبان هواپیما بشم و … سعید دوست داره ویلچرش را به کایت وصل کنه و…. سمیه کارآموز موفق مجتمع رعد می گفت آرزو دارد دوباره سر همان کار اولش برگرده و …. علی دانشجوی روشن دل آرزویش را …. امیر… ، حمید….، ساناز… شما دوست من آرزویت چیست؟ مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد تصمیم دارد به مناسبت روز جهانی ” ما “12 آذر( روز جهانی معلولین) امسال تعدادی از آرزوهای من و شما را برآورده کند. جالبه، خیلی هم جالب! من نمی دونم می تونن یا نه؟ مسئولیتش با خودشونه !!! البته اینطور که بوش میاد یه کارایی
نبودید و ندیدید که ضبطم دیروز چه بی انصاف شد. اصلا مجتبی که به کل و ز کل الاف شد. دیروز وقت کم آمد و به من اجحاف شد. هر کی رفت پشت تریبون کلی حراف شد. نفهمیدم چی شد میکروفون هام قلاف شد. ضبطم آن بود یک دفعه آف شد. همه ی کلاف هام خرده کلاف شد. دیروز باتری سالم بود پرید هیچی ضبط نشد و همه چی افتضاح شد. خوراک من دیشب تا حالا همش حصرت و آه شد. همین دیگه، روزگار، بیجهت دیروز ما را بدخواه شد.