خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
بازی

بازی برای اندروید وحشت از نگاه یک نابینا

سلاااااااااااااام به گوشکنی های عزیز من با اولین آموزشم آمدم البته آموزش که نه معرفی یه بازی که مخصوص نابینایانه این بازی اسمش هست وحشت از نگاه یک نابینا از خانم پریسیماهم تشکر میکنم که ایشون بمن کمک کردن تا این لینک بازی رو براتون بذارم. شما میتونید نسخه 1 این بازی رو با معرفیش از اینجا و نسخه 2 بازی وحشت از نگاه نابینا از اینجا  و نسخه 3 بازی وحشت از نگاه یک نابینا از اینجا  دریاف کنید. در قسمتهای 2 و 3، کیفیت صدا بازی بیشتر و ترس ناک تر شده. امید وارم از این بازی لذت ببرید.
دسته‌ها
کتاب صوتی

کتاب صوتی “سهراب سپهری و بودا”. نوشته حجت عماد. کتابخانه فاطمه زهرای شهرداری اصفهان

نشر فرهنگ یادواره. 1377. 224 صفحه. 135 مگابایت. سلام این کتاب را لنا خانم عزیز برای شرکت در جشنواره تولید کتب گویا که تابستان برگزار شده بود خوانده و الحق خوب خوانده است. داوری جشنواره دست من نیست و لذا نمی توانم تضمین کنم که به حقش برسد. ولی اقلا می توانم حاصل کارش را اینجا منتشر کنم تا هممحلی ها هم قضاوت کنند. خدا کند که لنا از این کار های خوب خوب باز هم انجام بدهد. در این کتاب تاثیر اندیشه‌های بودایی بر شعر سهراب سپهری در دو بخش بررسی و ارزیابی شده است .در بخش اول، مولف مباحثی از اندیشه‌ها و عقایدمذهب بودایی مانند چهار حقیقت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بیست و دومین جلسه غلط ننویسیم

رعععد بزرگ به سان *صاعقه ای سهمگین به سمت کلاس غلط ننویسیم میره و قصد داره با صدای خشن و هولناکش که دست کمی از *صیحه ی فرشتگان شب اول قبر نداره به نبینا بفهمونه که غلط بی غلط خخخ رعععد عصا به دست به سمت کلاس میره . همه جا ساکته و هیچ صدایی از کلاس نمیاد . یعنی چی شده ؟؟ تنها صدای عصاشو میشنوه . سرشو میبره توی کلاس اممما فقط ی نفر نشسته اونم *صد سال تنهایی . رعععد میگه صد سااااله بقیه کجا رفتن ؟ صد ساله میزنه زیر آواز و به رعععد میگه : “صنار بده آش به همین خیال باش “”. ”
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حسین آگاهی و بزرگمهر، با کمی تأخیر تولدتان مبارک

سلااااااااام. یا به قول بچه ها گفتنی شلا،لا،لا،لا،لا،لا،می، که خخخ. بچه ها یکی یه سوراخ موش معرفی کنه شخصاً نوکریشو میکنم خطر مرگ در کمینه خخخ. خب همینطور که مواظبم دست ملیسا بهم نرسه، بگم که شنبه ای که گذشت تولد حسین آگاهی بود که به دلیل مقارنت با ایام سوگواری نشد براش جشن تولد بگیریم. این شد که الآن با چهار روز تأخیر، خلاصه با بچه ها سعی کردیم با امکانات موجود براش یه تولد کوچولو بگیریم. رهگذر تو دیگه بالا چارپایه نمیخواد بری. طاها خودش چارپایه روش نصبه خخخ. طاها برو بادکنکا رو بزن به در و دیوار. رهگذرم میفرستیم پشت میز که کادوها رو اعلام کنه