سلام دوستانه همیشگیه من. شب و روزتون به خیر و شادی. شماها خوبید یا نه. من نمی دونم خوب باشم یا نه. نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت. راستش فاطمه ی من کسی که از کل خانواده بیشتر باهاش راحت بودم باهاش بودم از همه چیزه هم باخبریم کسی که واسه هر کاری هر خریدی باهام بود نظرش برام مهم بود کسی که هم بازیه بچگیم بود. فاطمه خواهرزادم. اولین نوه خانواده رازداره هممون پس از جلسات خواستگاری جواب بله رو داد و دیروز محرمه مرد زندگیش شد روزه عید غدیر عقد موقت بینشون خونده شد شبش نشونش کردن و مراسم شیرینی خرونش برگزار شد. من که بهش وابسته
Day: شهریور ۱۹, ۱۳۹۶
سلاااااااااااام! یه بازی اوردم تووووپ و داااغ! چند روزیه که ساخته شده. Blinded Guide! جدیدترین بازی شرکت L-Works! تو این بازی همینجور که از اسمش پیداست, شما یه فرد نابینایید که میرید پیاده روی. سمت چپ خیابونه که اگه برید با ماشین برخورد می کنید. سمت راست یه جایی مثل مزرعست که سگ و درخت و اینا داره. برید اونور هم میمیرید. تو پیاده رو هم فاضلاب شیر آب دوچرخه و ایناست. که نباید به اینا بخورید. راست و چپ شما یه کم می تونید برید و باید با چپ و راست خودتونو کنترل کنید. صدای پا هم عوض میشه وقتی چپ یا راست میرید. کلیدا, چپ راست بالا.
موسسه اجتماعی سارا با همکاری کمیسیون حقوق بشر اسلامی برگزار می نماید. نشست تخصصی: حقوق افراد دارای معلولیت سخنرانان: دکتر آزاده السادات طاهری پژوهش گر و عضو هیات علمی دانشگاه سمنان بایسته های حقوقی اشتغال آقای محمد صابری وکیل دادگستری و فعال حقوق افراد دارای معلولیت حق دسترسی به مثابه زیربنای حقوقی آقای ناصر سرگران دانشجوی دکتری حقوق بین الملل دانشگاه تهران ارزیابی روند آموزش فراگیر در ایران زمان: شنبه 25 شهریور ماه 1396 از ساعت 16 تا 18 مکان: تهران- سید خندان- ابتدای سهروردی شمالی- کوچه آتش نشان شهید حسین سلطانی ( قرقاول سابق)- پلاک 2- سالن اجتماعات کمیسیون حقوق بشر اسلامی. موسسه اجتماعی سارا حضور کلیه علاقه
دسته‌ها
یک دستخط: بخش چهارم
هشدار:
تمامی اسامی، شخصیت‌ها، و رخدادهایی که در این داستان آورده شده‌اند، ساخته‌ی ذهن نویسنده هستند و واقعیت ندارند. هرگونه تشابه عناصر این داستان با عناصر موجود در دنیای واقعی، کاملاً ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. شما با ادامه دادن به خواندن این داستان، می‌پذیرید که خواندن این داستان برای شما طبق قوانین محلی که در آن ساکنید مجاز است و نیز می‌پذیرید که این داستان صرفاً یک داستان تخیلی می‌باشد. در غیر این صورت، لطفاً این صفحه یا این سایت را ترک کنید.
خوش به حال ابر کاش منم ابر بودم تموم خستگیهام, تموم دردام, تموم غصه هام رو می باریدم. ای کاش من یه آدم بودم تو یه جزیره ی دور افتاده یه آدم تنها به دور از تمام نا آرامیها به دور از تمام استرس و اضطرابها خیلی وقته آرامش رو حس نکردم, خیلی وقته خیلی وقته نگاهم پر از بغضه و قلبم پر از درد خیلی وقته یه بار سنگین از درد و غم روی شونه هام سنگینی می کنه نمی دونم چی شد, نمی دونم, نمی دونم کجا رفت دل خوشی برای زندگی کردن, نمی دونم چی شد امید به هر لحظه از زندگی, نمی دونم چی شد
