سلامی صمیمی به تمامی یاران صمیمی و همراهان عزیز محله نابینایان. امید که شبهاتون روشن، روزهاتون درخشان، و خورشید بر پهنه دلهاتون تا همیشه تابان باشه! باز هم تقویم در چرخش بیتوقفش از مسیر روزها و لحظهها گذشت و به پانزده مردادی دیگه رسیدیم، تاریخی که برای محله نابینایان و دوستانش به شدت آشناست. لازم به گفتن نیست که پانزده مرداد سالروز آغاز مجموعه محله نابینایانه. مجموعهای که از یک وبلاگ شخصی کوچیک شروع شد و بزرگ شد تا چهارده سال بعد به همراهی یارانش در مسیر پرفراز و نشیبی که تا اینجا طی کرده و همچنان در حال طی کردنشه افتخار کنه. سالروز تأسیس محله نابینایان یکی
Tag: مهدی اشتری

سلامی به تمام رنگهای شاد هستی، به صمیمیت وجود و به گرمای دلهای صاف شما به تمامی عزیزان محله نابینایان. امید که آغاز این بهار، سرآغاز شادترین کامیابیها برای تکتک شما باشه! بهار 1403 به یاران بهار مبارک! بار دیگه این داستان پرتکرار اما زیبادر تکراره. یک سال دیگه هم گذشت. سال 1402 رفت و تمامی گذشتهرو با تمام تلخ و شیرینش همراه خودش برد. سال کهنه رفت و طبق روال دیرپای همیشه، حالا فقط یک دفتر خاطرات ازش باقی مونده. تمام روزها و لحظههایی که پشت سر گذاشتیم همه در این دفتر جا گرفتن و در قالب کلی تجربههای رنگارنگ در خاطراتمون موندگار شدن، تا از مرور خوبهاش

شاید حدود دو ماه پیش بود که گفتیم: -تولد گوشکن نزدیکه، باید کم کم آماده بشیم. یکی از اون وسط گفت: -کو تا دو ماه دیگه! سعید گفت: -زمان زیادی نیست، چشم به هم بزنی رفته. میرهادی گفت: -از کجا شروع کنیم؟ علی گفت: -نمی دونم، بگید تا بریم. بهنام گفت: -امسال حسابی کار میبره. شهاب گفت: -کمک خواستید، من هستم. سعید گفت: -من هم همین طور. میلاد گفت: -روی تمام زمانهای آزادم حساب کن و هرچی ازم بر میاد بهم بگو، من هستم. فاطمه گفت: -مواد لازم واسه تهیه یک جشن تولد هاتگوشکنیه عالی! زمان به مقدار کافی، باقیش رو شماها بگید، فقط بجنبید که دیر نکنیم. علی