خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تسلیت به شهاب‌الدین فروزش، عضو و همراه آشنای محله و هممحله‌ای‌ها

چه سکوتیست به لب! چه خموش است جهان! چه سیاه است این شب! چه شراریست به جان! آه از آتشِ دل! وای بر گاهِ وداع! آه نفرین به زمین! وای نفرین به زمان! این روزها، تنها اشک است که صفا می‌دهد، هوای گرفته‌ی پاییز دل‌هایمان را. ای اشک! بیا که شاید تو نجاتبخش این سوزِ بی‌پایان باشی! خاطره پاییز امسال در محله ما، در دل‌های ما، بدجوری ماندگار خواهد بود. چرا که دفترش پر از برگ‌های سیاهه. یکی دیگه از دوستان ما امروز سیاهپوش شد. شهاب‌الدین فروزش امروز صبح‌رو بدون حضور مادرش روی خاک خدا شروع کرد! چند ساعت پیش هممحلیمون شهاب فرشته زمینیش‌رو از دست داد. کسی می‌گفت