دستهها
برایم دعا کن!
باز، آغاز می کنم، این شرحِ هزاران بار، گفته را. باز، پرواز می کنم، وسعتِ این آهِ در سینه نهفته را. و در شکستِ شفق در نگاهِ دلم، این آغاز را چقدر خسته ام!، و بر ویرانه های این انتهای خاکستری، خاموش، بر شانه ی یلدا شکسته ام!. به راستی، کجاست، پایانِ این آغاز!؟ به راستی، کجاست، بطلانِ این بال های بی پرواز!؟ و باز، آغاز می کنم، در این هوای خاکستری، عشق را، خون را و شفق را، باز، پرواز می کنم. و آیا می توان دوباره آغاز کرد، این دردناک ترین انتها را، تا پایانی سپید!؟ و آیا می