خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دنیای اون روزای من.

یادمه اون موقعها، همون وقتا که خیلی کوچیک بودم، عید نوروز که میشد، همون روز اول عید اول بعد از سال تحویل همه با هم دیده بوسی میکردیم و عید رو تبریک میگفتیم. سفره ی هفت سینمون رو خودمون درست میکردیم. سبزه ی گندم خودمون که درستش کرده بودیم، سمنوی خونگی، سکه های پول خورد که اون موقعها خیلی ارزش داشتن. بعد از همه ی اینها بچه ها می افتادیم به جون مامان بابامون که عیدی ما رو بدین. اون بیچاره ها هم از قبل پولهای نو و تا نخوردشون آماده بود. خلاصه همه با هم خوب بودیم. بعد همه با هم سوار پیکان زرد مدل پنجاه و ششمون