خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آقا پرواز اومده ….با ششمین قهوه خونه ی گوش کن ….بفرمایین داخل …صبر کنیییییین, پذیرایی مجونی نی …کارت خوان دم در میباشه !!!!

سلوم بر بچ محله …حال – تون چطوره آیاااااااااااااااااااااا ؟؟؟
خوبین خوشین سلامتین ؟؟؟
متعلقین و متعلقات …المومنین والمومنات ….خوبن همهههههههههه ؟؟؟؟؟؟؟
خب قهوه خونه ی امروز …در سواحل نیلگون خلیج تا ابد فاااااااااااااااااارس!!! روی عرشه ی یه کشتی تفریحی !!!!!بر پا میباشه …
فقط …باید از کشور پهناورمون .ایران خارج شیم …چون کشتی اون ور آب پهلو گرفته .و در شهر دوست و برادر دبی میباشه !!!
کسی از شما که مشکل خروج نداره انشا الله ؟؟؟
دوستان لطفا چشماتونو ببندین و تصور کنین که الان اومدین فرودگاه و …
ولی نهههههههه چشماتون رو نبستینم نبستین.
اینجا که غریبه نیست خو .ما با چشم بازم میتونیم تصور کنیم .چون باز و بسته بودن چشم نقش مهمی ایفا نمیکنه …
مسافرین محترم ورود شما را به پرواز شماره ی 234 خوشآمد میفرمایم ..
کاپیتان پرواز آقای پرواز پر پر زاده و سر مهماندار خانم گلپر پر پر شده آرزوی سفری خوش را برای شما دارند.
لطفا توجه داشته باشید که مقصد ما شهر دوست و برادر !!!دبی میباشه و مدت زمان این پرواز نیم ساعت تخمین زده شده….
کاپیتان نابینا مطلق از نوع congenital میباشن …
ایشون از 100 پروازی که در طول عمر شریف و با افتخارشون انجام دادن تنها 2 پرواز را به سلامت بر زمین نشانده و اون 98 تای دیگه متاسفانه به دلیل نقص فنی هواپیما !میفهمی ! هواپیمااااااااااااا !!! ساقط گشته و تمامی مسافرین ناپدید میباشن اما خود ایشون به طرز معجزه آسایی زنده موندن خوشبختانه …
هواپیما از نوع ایران 140 میباشه.
شما مختارید در طول این پرواز هر کار دوست دارید انجوم بدین …هعی خو ممکنه زبونش لال !!!آخرین پروااااااااااااااز عمر شریفمون باشه …هععععی …
خب دیگه نیم ساعت بعد …دوستان گرامی ظاهرا چون میگن تا 3 نشه بازی نشه و جناب پر پر زاده قراره که برگی دیگر در جریده ی افتخاراتشون ثبت فرماین تا دقایقی دیگر در فرودگاه شهر دبی به زمین خواهیم نشست.
لطفا تا توقف کامل هواپیما از سر جاتون پا نشین خو …
عه …
همه چی رو که من نباس بهتون بگم دیگهههههه
خخخخخخخخخخخخخخخ//.
خب الان تصور کنین رو عرشه ی کشتی تفریحی هستین ///…لطفا شئونات و موازین رو رعایت کنین /…فکر نکنین از کشور ایران کنام شیران ایران مهد دلیران .ایران همیشه جاویدااااااااااااان !!!خارج شدین خبریه …خخخخخخخخ نعععععععععععععععععععع ..همه چیز باید به روال قهوه خانه های گذشته برقرار بشه.ضمنا پذیرایی مجانی نیست و هر چی مصرف فرمایین باس پولشو قبلش با وجه رایج مملکت بپردازین ..هروقتم از قیل و قال اینجا خسته شدین و خواستین استراحت کنین مدیر قهوه خونه لطف فرمودن و داخل کشتی رو به این امر اختصاص دادند ..
اون رایگانه دیگه …هزینشو با ورودی قهوه خونه پرداخت کردین /….هعععععی
راسی آیا میدونین چند روز دیگه چه خبره ؟؟؟؟
…..
نمیدونین ؟؟؟ نچ نچ نچ //…..هععععععی /…
7 بهمن نمیدونین چه خبره ؟؟؟
بابا تولد یکیه دیگه ؟؟؟؟
کادو هم نیاوردین لابد ؟؟؟؟!!!!
حعععععععععععععععف که تا اینجاا آوردمتون وگرنه اجازه نمیدادم تا کادو ندین پا تون به قهوه خونه برسه ..هععععععی
بعله دوستان 7 بهمن تولد مجتبی میباشه …من بدون اطلاع خودش میخوام تو قهوه خونه امروز جشن بگیریم براش .برا همینم از تنی چند از d j های معروف دعوت کردم که تا پایان قهوه خونه اینجا باشن و بساط بزم برپا باشه …
یه کیک 23 طبقه هم سفارش دادیم تو راهه .هزینه کیکهم جدا میباشه که مسئول صندوق از هر نفر میگیره //…کادو هاتونم پا تون رسید به ایران باس بیارین به شخص شخیص بنده تحویل بدین تا بدم به مجی ….
میدونین که هر کی کیک تولد بخوره و کادو نده از مسلمانان نیست و سزای عملش رو تو همین دنیا خواهد دید .
ضمنا کلیه منو های این قهوه خونه بریل میباشه و هرچی سفارش بدین ظرف طولانی ترین مدت زمااااااااان !!!!!!!!!براتون میاد …پس توصیه میکنم چیزی سفارش ندین …
بزن و بکوب هم در حد معمول باشه /کاری نکنین که فردا که پاتون رسید به مملکت پهناور مون مجبور شم وثیقه بیارم نجاتتون بدم …خخخخخخخخخخ.
خب دوستان از شوخی گذشته 24 ساعت پر از خوشی و شادی رو براتون آرزو می کنم.اینجا هر چی دل تنگتون خواست بفرمایین و لذت ببرین. d j شروع کن جشن تولد رو !!!!
مجتبی پیشاپیش تولدت مبارک /امیدوارم که موفق باشی و به هر آرزویی که داری برسی …راستش دوست نداشتم سوالی رو تو قهوه خونه مطرح کنم ولی بهتره بحث حول یه محوری باشه …میگم اگه یه روز خدا خواست و بیناییتونو به دست آوردین دوست دارین اولین تصویری رو که میبینین چی باشه ؟؟؟من خیلی دوست دارم زود تر از هر چیز صورت ماه خودمو خخخخخخخخ ببینم ..برام جالبه خو /…
هر کس دوست داشت به این سوال جواب بده اجباری نیست …ولی خو محض رضای خدا یکی دو نفرتون جواب بدین دلم نشکنه دیگه به قول یکی الهی گناهی میشم خو خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ .
خب دیگه بستونه از سخنان ارزنده ام مستفیض شدین دیگه !!!تو کامنتا منتظرم. /….
خوش باشین …

۲,۵۱۶ دیدگاه دربارهٔ «آقا پرواز اومده ….با ششمین قهوه خونه ی گوش کن ….بفرمایین داخل …صبر کنیییییین, پذیرایی مجونی نی …کارت خوان دم در میباشه !!!!»

غم سنگینی گلوی گوش کنی ها را می فشرد همه بغضها در گلو مانده و امانشان نمی دهد ببارند از این حذف غافلگیر کننده

همینو بگو
اصن نهایتش چی به ما میرسهههههههههههه آیااااااااااا
پری ملی اصی خخخخخخخخ کجاییین

هادی بیخی خواهش میکنمممممممممم
ای باباااااااااااااااااااااااااا
///…..عجب ….شهروز بیا اینجا ….بیا ببین …شهروز
اصن این مجی کجاس …عه ..اصن منم میرم

پری سیما خوش آمدی .
پرواز من دلم یمخواد نبینم ؟! اما تو یکی رو با تمام توانائی هات بشناسم .واقعا درگیر شدم و دارم به یاس افسردگی می رسم تا تو رو نشناسم و دیگه همین پری را دچار شکست افسردگی می شم به خدا خخخ چی نوشتم .بیا با من رو راست شو پرپرپروازی .

سلام بر پری چهره من .کجایی خوب من ؟؟ کجایی زیباترین دلیل برای بودن من در این حوالی
پررری سیما سلااااام

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا!
ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم
کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را
از عشق خوب رویان من دست شسته بودم
پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را
در دور خوبی تو بی‌قیمتند خوبان
گل در رسید و لابد رونق بشد گیا را
ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت
باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را
تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن
در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را
ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی
مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را
مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد
این است وجه درمان آن درد بی‌دوا را
من بنده‌ام تو شاهی با من هر آنچه خواهی
می‌کن، که بر رعیت حکم است پادشا را
گر کرده‌ام گناهی در ملک چون تو شاهی
حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را
از دهشت رقیبت دور است سیف از تو
در کویت ای توانگر سگ می‌گزد گدا را
سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت
«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»

تقدیم به سلطان دلها مهدی

سلاااام به همگی.
من پاسپورتم تا فکر کنم دیماه ۹۵ یک سال دیگه وقت داره!
کامپیوترم قات که میزنه نمیذاره بیام.
میگم به نظرم کافه رو بکنیمش دو هفته یک بار.
خعلی بهتر‌تر میشه!
میخواهیم بزنیم تو کار کنفرانس مث قدیما! پست امشبو حتمی بخونید. دوازده شب منتشر میشه!
به هر حال مرسی از همه و پروااااااز که ایول تولدمو پیشاپیش تربییییک گفت!
ممنون.
ایشالا همینجوری که منو سورپریز کردید من سورپریز‌تون کنم!
هی بازم از لج دنیام که شده لذت ببرید از زندگی!

کامنتم به رعد کامل منعقد نشد ..داشتم میفرمودم که وقتی میبینی یه هیجان عجیب کل خونه رو فرا میگیری خود به خود هیجانی میشی خو

ملیسا و پریسیما جون ، بیایید پروازو پر بدیم بره خودمون ۳ تایی با هم خوش باشیم.
این آوای بی احساسه منه. دوست داره تمام عشقا نصیب خودش بشه . ننش لوسش کرده من بیتقصیرم.
خیلی نازنازی بار اومده ، چشم نداره باباش با ۲ نفر خوش بش کنه ، فوراََ میگه حالم بد شد چه عشقولانه.
پرواز برو دیگه ..و الا حالت بدتر میشه

سلام مجتبی و طاهای عزیز
خواهش میکنم مجی …کاری نبود کهههه
هعییییی در مورد قهوه خونه ها هم حالا شاید درست نباشه من نظر بدم چون از هفته دیگه /؟؟؟؟
ولی دو هفته یه باااااااااااارم اگه باشه خوبه فکر کنم …..جذابیتش بیشترهههههه

اگه برم اونوخ آخر شب کی برتون میگردونه ایرون رعدی ؟؟؟؟
هععععععی …نکنه خعلی بت تو بلاد اجنبی خوش میگذره دوس نداری برگردیییی

سلام خانم کمالی
..چشم
رعد جا این که لاو پارتی داشته باشی یه چایی بیار خدمت سرکار خانم …بدو

سلام اعظم کمالی .خوبی ؟؟ جواب سلامه منو بده نترس من خانوم هستم.
عزیزم شما هم نابینا هستی ؟
هر چی میخوای سفارش بده خانومی . من ۳۵ سالمه اهل تهران . احیانا شما تهرونی نیستید ؟؟؟

نه اعظم جون ۳۶ ساله هستم و دربه در به دنبال نشانی یک ونوسی نابینا که ساکن تهران باشه می گردم

وای چه خوب میشه که به جای این قهوه خونه یک کافی شاپ با موزیک ملایم و فضای آروم داشته باشیم و بتونیم کمی بهتر همدیگه رو بشناسیم.

پریسیمااااااااا من ترجیح میدم اول عکسشونو ک جوون تر بودن ببینم چه شکلی بودن خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخ

رعد بزرگ …امر دیگه ای نداریییییییییی ؟؟؟کافیشااااااااااااااااپم کجا بود خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخ

اردکان توی استان یزد است؟؟؟اعظم جوون خیلی از هم صحبتی با شما خوشحالم . شکلک چرا تهرانی در این ساییت نیست ؟؟؟

اوههههههه شاهزاده ام اخراجم کن …برا من کاااااااار ریختهههه ..خودت نگفدی مادر اردشیر ازم تعریف میکنهههههههههههههههههههه ……خیالت راحت باشه

جدی راس میگه چرا یه خانم تهرانی اینجا نی این فلک زده یه بار بره ببینش خو ….آرزو بهه دلش موند که

درود! بچه ها دیدید گفتم مجتبی مردس،‏ مجتبی جون خوشم اومد که خبر دو هفته یکبارو دادی!‏

این نرم افزار “محافظ باتری” باعث افزایش عمر باتری گوشی یا تبلت شما خواهد شد زیرا اجازه نمی دهد، باتری بیشتر از حد مجاز شارژ شود.

آیا می دانستید شارژ شدن باتری گوشی و تبلت بیش از حد مجاز موجب خراب شدن
و کاهش عمر آن می شود؟ این نرم افزار “محافظ باتری” دقیقا برای جلوگیری
از این اتفاق طراحی شده است، وقتی باتری گوشی یا تبلت شما به صورت کامل
شارژ شد؛ به وسیله یک هشدار صوتی که خودتان آن را انتخاب می کنید، شما را
آگاه می کند که باتری گوشی یا تبلت شما شارژ شده است. این عمل سبب می
شود، باتری بیشتر از حد مجاز شارژ نشود و وقتی شارژ باتری به ۱۰۰% رسید
به شما به وسیله یک صدا اطلاع می دهد. از ویژگی های نرم افزار می توان به
مواردی چون: حجم فوق العاده کم برنامه، امکان تعیین هشدار مورد نظر، رابط
کاربری آسان و … اشاره کرد

با تاکبک سازگاری دارد
batri-yjc.ir.apk
File ID: 447210
File size: 24.3 KB
Time to live: 1 day
http://wikisend.com/download/447210/batri-yjc.ir.apk

بچهها من میخوام عدد بدم حالا یکی بیاد بگه که با این چند تا کامنتی که از زیر لینک پاسخ دهید گذاشته شده چه کنییییم خخخخخ

سلام برهمگی.
و درود به ثاحب قهوه خونه اگه سر کارش هست.منم تو محفل تون جا بدید تا یکم مرور کنم برگردم.

خداااایاااا افراد آنلاین ۳۰ اما بقیه ۲۹ نفر دیگه کجاااان آیاااا،بیاییید دیگههههه که من باید برم که مامانیم داره صدااام میزنه که خخخخ

خوب منو مهدی دو نفر شدیم،۲۸ نفر دیگهههه بیایید وگرنه که جنای عموووو قنبر رو میگم بیان اذیتتون کنن کهههههخخخخ

وااااای خدای من یعنی این همه سرعت ….. فکر کنم از مرز پنج هزار بگذرید امروز ……
اینترنت من امروز قاراش میراش هستش ….. “خداااای من…..

نه طبق مُد دوستت دارم ، نه به حکم سنت !
همه چیز بنا بر فطرت است …
“خوب”ها دوست داشتنی اند خوب من …
سلام بر همه ِ افراد خاموشی که با سکوت خویش به این همهمه مینگرند و در حیرتند ههههه
سلام بر خانم کاظمیان ، نازنین ، تبسم ، محدثه ، مرضیه. بچه ها من خیلی دوست دارم بدونم محدثه جووون چرا خیلی وقته غایبه. کسی ازش خبر داره؟؟؟

سلااااااااآآآآااااآآآآاااآآآااااآآآآااااآآآآاااآآآآااااآآآآااااآآآآاااااااااام بر شما. کی هست؟ کی نیست؟ کلاً چه خبر؟
من که داشتم از استرس میمردم رفتم یه ریکاوری کردم برگشتم. خُب: هرچی بود تموم شد. آینده رو بچسب.

راستی دکتر خان چرا یاد چوپان ها افتادید آیا؟
یکی بیاد بگه دوباره از هفتصد به این طرفش چه خبرا غیر باخت ایران علیه عراق ….

خوب دیگه بچهها شما اومدین من داارم میرم،ناهار بخورم،بعدشم بخوابم که سر حال بااااشم،،فعلا باااااای ااااااایییییی

بچه ها انتظار دارم امروز یه رکورد افسانه ای بزنید . یه رکورد دست نیافتنی. علتش هم اینه که پرواز تو این محله خیلی رکورد زده. پس پیش به سوی سه هزار به بالا

من تا اونجایی که میدونم ، محدثه جوون با مرضیه دوست بود . فعلاََ که هر دو تاشون نیستن ، اما غیبت محدثه خیلی طول کشیده

پرواز لطفاً یه ناهار کامل با نوشیدنیهای مجاز بدون گاز برام بیار. گشنهمه . زوووود
راستی خود پرواز کجاااست

سلام بر تمام دوستان غایب و حاضر بعد از این شکست ناباورانه به ریکاوری روحی نیاز داشتم که کمی از ملالم بخاطر حذف ایران کاسته بشه پروااااااز باز هم آمدم حضورم در قهوه خانه ات را اعلام کنم

هیچوقت آرزوی “افتادن” چیزی را نداشته ام …
حالا برای اولین بار میخواهم : “لطفا بیفت” …
ای زیباترین اتفاق زندگی من !

آرزوی من تا آخر سال ۹۲ ، شفای یک بیمار است . تو دلتون از خدا بخواید که من به آرزوم برسم.

هادی جون ، من تا چند سال پیش تو سال ۷۷ متوفق شده بودم ، حالا خوبه که باز نگفتم ۷۷.
هیچ موقع نمیدونم چند شنبس . و صبا باید کلی فکر کنم ،

رعد جان یعنی تو ۲۰ سال از من بزرگ تری؟
اصلا بهت نمی آد.
هخییییییلی خوب موندی.
تو پارکینگ چند سال خوابیدی؟

آره پری سیما ، چون من توی ۳ تا مدرسه میرم و باید بدونم چند شنبس که سرویسو اشتباهی نرم .خخخخخخ
پریسیما یک مدل خنده جدید مخصوص ۹۴ هست که زودتر اومد به بازار گوش بده خز خز خز

ترخانه جون ، فک نکنی چون بچه محلی هواتو دارم هههه
من ۱ سال از تو بزرگترم . ولی میبینی که در سال ۷۷ یعنی ۲۰ سالگی خودم متوقف شدم. یعنی اگه بدونید چقدر دوست دارم به دهه ۷۰ برگردم که نگو ….
آریا عزیزم خوش اومدی

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه‌هاشو سیر کنه, گوشت بدن خودشو می‌کند و می‌داد به جوجه‌هاش می‌خوردند. زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما بچه‌هاش نجات پیدا کردند و گفتند: آخی، خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری! این است واقعیت تلخ روزگار ما.

خب یه مدرسه غیر انتفاعی میرم و ۲ تا دولتی .
برای اینکه مدیر ۱ مدرسه خواهرم هست و دوست داشت ادبیات مدرسشو به من بده .اون یکی مدیر هم بقدری اصرار کرد که مجبور بودم برم دیگه.

ممنون از این همه توجهتون ب کامنتم خخخخخخخ رعد و آری ممنون از لطفتووووووون خععععععععلی زیبا بودن

ممنون هادیییی مرسیییییییییییی ووووااااااااااای رعد انجام میده ..رعد دس بجنبون دیگه عهههههههههه

قربونت
پرواز جان.
کاش یه رادیو دو موج حداقل می آوردیم. بچه ها همین جا فوتبال رو دنبال میکردن.
راستی حیف شد. ولی فقط رو کاغذ باختند.
ده نفره, ۱۲۰ دقیقه جنگیدن آخرشم با پنالتی.
فک وفامیل صدام هستند,دیگه.

رعد بزرگ از جاش تکون نمی خوره . من تو قهوه خونه فعلاََ باروون جون هستم و با کسی هم شوخی ندارم و در نتیجه کاری نمی کنم. چه معنی میده که یک خانوم بلند شه برای آقایون چایی بیاره ؟؟؟
مگه خودتون دست و پا ندارید. مگه شما جنس برتر نیستید ؟؟/ مگه شما قدرتمند نیستید ؟؟ پس چرا باید ضعیفه ها برای شما که هزارالله اکبر دارید کار کنند؟؟

رععععععععد جیغ جیغ نکن تو پدری و خودت گفدی مردا باس کار انجوم بدن …..در نتیجه پاشو یالا یالا یالا ههههههه

راستی کسی خبری از شهروز نداره من می ترسم خودش رو حلق آویز کرده باشه بعد از باخت.خخخخخخخخخ

پری روی سایت ببخشید صدامو بالا بردم ، شما بشین اینجا ، برم برات دفتر اشعارمو بیارم بخونم. من فکر کردم شما نیستی .
پرواز تند ، سریع ، زود به ما دوتا سرویس بده . راستی پیشبند سفیدت کو .
یادت نره اول سینی چایی رو خانوما تعارف کنی . دستتم نلرزه.

آری نگفتم با اردشیر هست بیلیاقت بی کفایت …این پدر رعدم به جای ادب کردن این ناخلف هعی زورش ب من میرسهههه

مرسی ، آریا قربونه دستت. واقعاََ با این پدر خوب پسری شدی . بی زحمت اول به پری و فرشته سیرت تعارف کن.
پروازی من هر جا به نفعم باشه تبدیل به خانوم میشم.

خودش با خودش باید بازی کنه عجب افسردگی غریبی
ولی من هنوز راجع به پروژه حلق آویز کردنش شک دارم

سلام.
وای جونم در اومد تا هشتصدتا کامنت بخونم.
خب باختیم ولی باید قبول کنیم که واقعیت فوتبال ما بیشتر از این نیست.
خیلی با اونی که دوست داریم باشیم فاصله داریم.
دیگه وقتی یه باشگاه کویتی بازیکن ما رو میذاره توی لیست فروشش، از اون طرف میلان بازیکن ژاپنی میگیره باید فهمید که فاصله ها زیادن.
عراق با این وضع به هم ریخته ی کشورش اصلً نباید فوتبال داشته باشه ولی میره تو چهارتا،
اون وقت فوتبال ما با این همه استعداد و امکاناتی که لا اقل از عراق بیشتره، باید جون بِکَنه و اخرش هم اینطوری بشه.
اتفاقً اونها تلاششون رو کردن.
ولی بازنده ی واقعی تیم تو زمین نبود.
بازنده ی واقعی کسانی هستن که هیچ ربطی به فوتبال ندارن و مثل انگل چسبیدن به این فوتبال.
من جای کفاشیان بودم یه روز دیگه هم نمیموندم.
ولی این آدم انقدر روش زیاده که با دوتا لبخند کریه همه چیزو ماستمالی میکنه.
فدراسیونی که فوتبال رو به جایی رسونده که فلسطین از بازی دوستانه با ایران انصراف میده رو باید آتیشش زد.

خسته ام، خسته از این زن بودن
وینهمه سخت چو آهن بودن
++++
چون چایی برای پریسیماست میرم ، فقط برای تو

شهروز دیگری قبول زحمت نمی کنه فعلا بیاد جای این شهروز رو پر کنه تا ما جنازه آن جوان ناکام را پیدا کنیم و به خاک سرد بسپریم.خخخخخ

اوهههههههه قیااااااااااااااااااااام کنید …استااااااااااااااااااد حسینی مفسر فوتبال تشریف ف فرما میشن ….استاد !!!!

شبوروز سلام . راستی برای شما دو تا اسم انتخاب کردم شیما و شیلا . شیلا اسم کلاغ سند باد بود ، پس اسم پرواز میشه شیلا اسم شما هم بشه شیما . خوبه ؟؟؟ امروزیتر از گل رخ و ماهرخه

دکتر گل گلی تو دوباره چشم منو دور دیدی؟
میگم این همه درس خوندی دکتر بشی کنیز شدی؟
هعیییی.
اونم گل گلی.
راستی با پسر باغبون ملیسا اینا چی به هم میگفتین؟

رعععععد ببین بیخود مظلوم نمایی نکن …تو همیشه دوس داشتی به چشم مرد نیگات کنیم ماهم اطاعت امر کردیم …حالا هم باس کار کنیییییی خودت گفدی مردا باس کار کنننن
واسه اصغر پیتزا لطفا

راست گفتی هادی جان.
ولی راستش از بازی لذت بردم ولی پنالتی ها رو اونقدر جیغ و داد بود که فقط استرسش برام موند.

سلاااام شهروز من فکر کردم تو بعد از باخت پروژه حلق آویز کردنت رو کلید زدی ولیییییی حیفففف که اشتپ می کردمممم

ماهی جون من هر کاری کردم جلو شاهزاده ام و پدرم بود
تو چی ک معلوم نی با اون اردشیر گور به گور شده از صب کجاییییی
خو من ک همین کنیزی رو پیدا کردم تو چی بدبخت …خخخخخخخخخخخخخ از صب تا شوم با اون ..عععععععی
بعدم دیدم با دکی کار گیرم نمیاد شاهزاده ام هم خوب پول میدهههههههه

من کارتونه سند بادو دیدم . شیلا درسته کلاغ بود ولی بعد از اینکه از سحر جادوگران رها میشه به یک دختر زیبا تبدیل میشه. تازه بزرگتر منم و من تصمیم میگیرم چی صدا کنم تورو.
شیلا هموون پروازه و شیما جون هم شبروزه ،

ببین شب و روز هههههههههههه من کاااااااار میکنم تا پول در بیارم با اون باغبونه آینده ی خوشی رو رقم بزنییییییییییییییم

درود! به نظر بنده وضعیت فوتبالیستها و مسابقه دهندگان کشور ما مانند وضعیت نابینایان است و همیشه حق کشی میشود و نمیتوانند حقشون را بگیرند!

سلام دوباره, بچه ها من جسته گریخته کامنتها رو خوندم, این فایند رو هم زدم ببینم کی اسم منو اورده کار نداد, , به هرحال که اگه یه موقع کسی لطفی به من داشته شرمندهه, من باید یه ریدینگ بزرگ رو میخوندم, تقریبا خوندمش, دیگه چه خبرااآآآ

گاهی اوقات هست که تنهایی و این گاهی را اکثر تجربه کرده ایم
گاهی اوقات دلت میگیرد شاید از زمین و زمان شاید هم از خودت
گاهی اوقات گریه میکنی یا به خاطر چیزی که داریم یا از چیزی که نداریم
گاهی اوقات حسرت هم می خوریم یا به خاطر چیزی که از دست داده ایم یا از آن گذشتیم
گاهی اوقات دوست داریم گوشه ای بنشینیم و فقط زل بزنی و فکر کنی تا بی نهایت
گاهی اوقات حتی دوست داری کز کنی گوشه ای و زار و زار گریه کنی
گاهی اوقات دوست داری تنهای تنها باشی حتی عزیزترین کسانت هم دورت نباشند
گاهی اوقات هیچ چیز را دوست نداری
و این گاهی اوقات ها گاهی بد می گذرند و گاهی خوب… …
اما بدان دیگر این لحظه ها تکرار نمی شوند

بهبهبهبهبهبهبه سلاااااااآآآاااام خانم مهندس. این فایند رو زدی مهندس رو هم باید جستجو میکردی خخخخ.

سلام بر زهره من ، خوبی دخترم . تو همووون دختر ورزشکار هستی ؟؟؟ همون که یه بار اومدی تو پست رعد حاشیه چی و اونجا گفتی خسته ای و حوصله نداری؟ فکر کنم اصفهوونی بودی درست میگم؟/

ماهرخ منو سر کار نذاااااااار …مگه اردشیر باباش پارسال نرفت زیر هجده چرخ جناز شد ؟؟؟؟؟؟توهم نزن هعععععی

سلاام به همتون, ببخشید میترسم اسم یه نفر رو از قلم بندازم, واسه همین اسم نمیارم, آره رعد همونم خخخ, آرههه پرواااز فکر کردییی فقط خودت خارجکی بلدییی
مرسی از لطف همه

آقا یکی بیاد این بچه ها رو به ما معرفی کنه ماهرخ، شاهرخ، اردشیر، باغبون، و احتمالاً یکی دوتای دیگه خخخ

سلام مهدیییییییی …خوشامدی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ …اینم خودکار به خودش خوشامد میگهههههههههههههههههههههههههههههههه

حالا که این جور شد منم داد میزنم ، زهرا جهت یاب ، فاطمه غلط یاب نه زریاب ، الهام زهره خواجه ، مادر بزرگمهر ، نازنین ، مرضیه و افرادی که در کامنت بالا صدا کردم بیایید که من خسته شدم.
یه فاطمه هم داشتیم. در ضمن محمد جواد همایون هم فکر کنم غایبه

درود! تا دست بکارید یه اسم خشگل و زیبا و تودل برو هم برای من انتخاب کنید، پروین مینا مرجانمار…

بچه ها یه خاطره بگم البته تلخ هستا, ولی خب به نظرم کار درستی کرد, من ۴ شنبه داشتم میرفتم باشگاه, بعد یه آقایی به یه خانمی گفت دست این خانم بگیرین از خیابون ردش کنید, بعد اون خانمه با یه لحنی گفت کار دارم و زود رد شد خخخ, من راستش ناراحت شدم ولی خب فکر کنم کار خوبی هم کرد, بهتر ازین بود که به زور و با اکراه میبردم میزدم تو ماشینو اینا, نظرتون چیههه

رعدی خو شاید ملت دوس ندارن بیان بکامنتن تو این پست …بذار راحت باشن خوووووووووووووووووووووو …

راستی کی حواسش به بازی جوانمردانه عراقی ها بود؟
درست دقیقه ۱۲۰ حقیقی رو زدند در حالی که اگه به بازی برنمی گشت, ایران سه تا تعویض خودش رو انجام داده بود و باید برا پنالتی ها یکی از بازیکنان دست کش می کرد دستش و دیگه از باختمون مطمین بودند.
عیبی نداره کره, دیگه بگیر نگیر عین ما نیست ولی حداقل رفتن برا چهار تیم.

واااااااااای زهرههههههه //باهات موافقم …به نظرم بهتره با میل باشه هر کارییییی شاید اگه با عجله میبردت خدای نکرده اتفاق بدی میفتاد

عزیزم قبل از مرگش این کارخونه رو بهم داد.
تازه اردشیر تکفرزند بود کلی ارث به اردشیر رسید.
اگه ملیسا بهت خوب نمیرسه میخوای بیایی کنیز ما بشی عسیسم؟

بابا شهرووووووز بابا تاپ لاااااااااااااایک …آیا میشه یه پستو بیش از یه بار لایک کردد …مدیونید فک کنید من این پستو لایک کردم …نه ولی خدایی خودم لایک نکردم ……

برو بابا ماهرخ …..اردشیر با شیشصد تا خواهرش ک همش گیساتو میکشن یادم نرفتههههههه ///شیطونا چی خوردین فجیح توهم میزنی خخخخخخخخخخخخخخخخخ

شما و ۹ نفر دیگر این پست رو پسندیدید!
این پست رو می پسندم!
این پست رو دیگه نمی پسندم!

شما و ۱۰ نفر دیگر این پست رو پسندیدید!
این پست رو دیگه نمی پسندم!

شما و ۱۱ نفر دیگر این پست رو پسندیدید!
این پست رو دیگه نمی پسندم!

تازه پشت چراغ قرمز بوود, من حس حقارت بهم دست داد راستش, خخخ, بعد اون مرده خودش عصامو گرفت بردم ولی اینقدر زدم به آینه های ماشینا, تازه مرده خودش معذرت میخاست از راننده های ماشینا, حالم اونوقت از خودم و نابیناییم بهم خووورد

زهره واقعا خبر نداریییییییییییی نتیجه چی شد ؟؟؟؟؟؟؟بابا تو دیگه کی هسیییییییییییییییییییییییییییی

زهره من از هر کی انتظار شنیدن حالم از نابینایی به هم خوردو داشتم جز تو …دختر مستقلی هسیییییییی من پست شیرینی خریدنت یادم هسسسسسسسسسسست /..دیگه از این حرفا نشنوم ازت ..دههههههه

شهروز تو پرانتز نوشتم که خودتو گفتم خخخ, نه پرواز واسم مهم نیست, آدم زورش میاد اینقدر پول میگیرن بعدشم هیچییی به هیییچییی

من هم اولین نفری بودم که دیشب لایک زدم ولی بعدش روی گزینه این پست رو دیگه نمی پسندم هم اینتر کردم لایکم که سر جای خودش می مونه

اگه ۱۰۰ لایکی شدیم من میخام برقصم، ببینم کی میاد باهام برقصه .پرواز دیگه حواستو جمع کون مثل دیشب گول نخورم یه ثیدی بهم بدند از عربی بره تو پاشایی! خخخ

آخه باور کن پرواز یه وقتایی خیلی حس بدی به آدم دست میده, من تو این مورد رو هنوز ریسک نکردم, وگرنه خودمو ازین وابستگی هم نجات میدادم,

فوتبالو دوست داشتم ولی برام اصلاً مهم نیست که باختن فقط این همه بودجه ای که صرفشون میشه دلمو میسوزونه

نه سخت که نه, گفتم نظر شماها رو بدونم, البته خب ناراحتی رو داره آخرش, قبول دارین یه روز که یه چنین اتفاقاتی میفته انگار تا آخر اون روز هی میفته, هی میفته,هی میفته خخخ

سلااام پریسا خانم. خوبی؟ چه خبراآآآااآآاااآآاااآاااآآآآااااآاااااآآآآآآااااآآآااا ؟ خخخخ

بچه ها واقعً حیف باشه.
چه فرصتی رو از دست دادیم.
ژاپن هم تو پنالتی به امارات باخت.
ولی این باختن کجا و باختن ما کجا.
ژاپن فوتبالی باخت.
بازی کرد و باخت.
ولی ما از رئیس تا آبدارچی فدراسیون و باشگاههامون و فوتبالمون باختن.

آره قبول دارم زهره چون ناراحتیم همش تلقین میکنیم که اتفاقات بد برامون می افته و واقعاً هم می افته

بچه ها من گشنمه! گشنمه گشنمه گشنمه! بابا چجوری این کلام رو بنویسم صفحه خوانم درست بخونه؟ گشنهمه می نویسم بد می خونه گشنمه می نویسم بد می خونه عجب گیری کردم!

یعنی در مجموع ۱۳ تا میشیم آیا؟ آره فک کونم دیگه حالا ۱۳ تا هستیم من .پرواز .شهروز .پریسا .زهره .شهروز .هادی .رعد .واااای حال ندارم حساب کنم ولش کن مینیم! اصن یادم رفت تا حالا چند تا شد! خخخ

شهروز من که یک بار تمام حرفهات رو لایک زدم واقعا همینه کلا ورزش ما از بالا مشکل داره وقتی رئیس فدراسیون ما یک دو و میدانی کاره دیگه توقع بیشتری از این فوتبال نمیشه داشت

من یکی ک اصلا ورزشی نیستم …اینم اینا انقد تو خونه و قهوه خ.ونه جو دادن منم پیگیر شدم //ههههههههههه

سلام سلام به همگی سلام. وای زهره میری تو وبلاگ من؟ نازی نمی بینمت که! یادم باشه توی کامنت هایی که مثل این یکی اسم دوست ها رو بردم اسمت رو بگم که روی دلم نمونه!

من واقعا لازم دارم۱سری قواعد نوشتاری محاوره ای رو بدونم. مثل همین گشنهمه و گشنمه. ناهار اینجا رو می خوام بده بیاد پرواااااز!

زهره توی شهر، توی خیابون، باید یه گوشت در باشه اون یکی دروازه.
خیلیها خیلی کارها میکنن و خیلی حرفها میزنن که میتونه ناراحت کننده باشه.
تو شنیدنیهاش رو میشنوی.
ولی خیلی نگاههای خاص و خیلی واکنشهای دیدنی هست که نمیبینیم و همون بهتر که نمیبینیم.
پس همونطور که نگاهها رو نمیبینی، اونهایی هم که میشنوی رو خودت رو بزن به نشنیدن.

سلام بچه ها. من هم اومدم یه سر اینجا بزنم. تا اصغر چاییشو بخوره. خدا کنه خوابش ببره خخخ

بچه ها من یه سیدی دارم یه فایلی داخلش هست فکر کنم دات باشه, ولی میریزم روی فلش و ویس نمیخونه, در صورتی که یادمه قبلن اینجوری نبود, حالا چیکار کنم بخونه

لایک شهروز. زهره هم درست میگه گاهی آدم دردش میاد ولی چاره ای نیست که نیست که نیست که نیست که نیست که نیست که نیست که نیست که نیست که نیست ای بابا یکی بیاد سوزنم رو آزاد کنه!

تقدیم به زهره
مثل همیشه استوار باش و محکم و عاشق. مثل همان روزهایی که می گفتی عاشق بودی و آرام. حتی زیباتر از آن روزها شو. به معجزه ایمانت باور داشته باش.
زمان با شتاب می گذرد و فرصت ما برای زندگی همین یک بار است. دلت را خانه تکانی کن تا خستگی هایت پایان پذیرد. دل تو جای اندوه نیست.
عاشق باش و عاشقانه زندگی کن.
+++
زهره من ، عزیزم وجود تو خیلی زود از ناملایمات خسته میشه ، خب حق هم داری چون تو یک گل زیبای لطیف هستی ، اما اما
نگذار خستگی و ناامیدی در تو لانه کند .
عزیزم زهره من ، اگه میتونی الان برو بیرون ، کمی قدم بزن و به خوشی هایی که در طول ۱ هفته بر تو گذشته فکر کن .
نگو اتفاق خوبی نیفتاده . من میدونم اگه فکر کنی پیدا میکنی

سلام الهام خوش آمدی، .پرواااز منظور از کلاغه خودم بودم، یعنی من حمله میکنم به غذاها .راستی، حمله به میگوهای شهروووووووو،ووووووووووووو،،،وووووووووووووو،فووووووووووووو،،،ووووووووو،،،،وووووووووووووووز!

شهروز ناچارم لایکت کنم متاسفانهه ///میگوتم توش سم میریزم میخوااااای ؟؟؟؟؟؟اون شاهزاده امم بخواد اخراجم کنه سم بهش میدم هلااااااااک شه خخخخخخخخخخ

سلام به خانم زهره,
همچنین مهدی و داش اصغر.
زهره خانم خیلی خوب شد که از این کار ناراحت نشدی,شما دختر حساسی هستی, البته این خوبه که تو خودت نگه نداری,مثل من و بیانش کنی
چند بار از اتفاقاتی که تعریف کردید متاثر شدم.راننده اتوبوس شهری یعنی هر روز با انواع آدم ها از هر قماش, سر و کله زدن و بنظرم یه کلاس تمام عیار دائمی.
به هزاران دلیل تو نباید از اینکه نمی دونند چطوری با ما ها رفتار کنند,نباید ناراحت بشی. با هات همدردی و همفکری دارم ولی میخوام بهت بگم یکم کمتر خودتو اذیت کن.

سلام خانم هاشمی.
این بطری رو بگیرید، یه دارو خوابآور توشه.
دوتا قطره بریزید توی چای اصغر حله.
دیشب ریختم تو غذای مهدی قادری، الآن بعد از دوازده ساعت برگشته.
تازه هنوز سطح هوشیاریش به حد اکثر نرسیده.

اشکال نداره پرواز, مرسیی رعد جونم, نه اونقدر که درگیرش نشدم, به خصوص اینجا که همدردی بچه ها رو دیدم, خیلی قشنگ بود متنت, ولی من کی گفتم عاشققمم, هااان؟!!!,

شهروز من یک پیشنهاد دارم اگه میشه واسه کامنتها هم جا لایکی تهیه کن که ما مجبور نشیم لایکمون رو ببریم به یک کامنت جدید

راستی پریسا مشکل گوشیم اینطوری حل شد که شیفت رو با هریک از اون هرفها بزنم حرف بعدیشو تایپ میکنه مثلاً شیفت رو میزنم بعد د میشه ذ

نععععع
نمیذارم با جون اصغر بازی کنی قاتلللللللللللللل
…چاقو میکنم تو شیکمت شهروووووووووووووووووووز

پریسا دروغ نمیگه
آیا کامنتیدن ما به تماشا گر نیاز ندارههههههه
خدایی سرگرمی از این بالاتر واسه ملت خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
هععععععی تازه مث اون شوتبال استرسم نداره

نه چرا یه هفته در میون؟ اینطوری که خیلی خوش میگذره. تازه شاید بعضیها یه هفته در میون خونه نباشن اون وقت همه ی قهوه خونه ها رو از دست میدن که.

بچه ها دسته جمع این مدل نوشتن هام اشتباهی هستن ببخشیدم. پری سیما معذرت اسمت رو این مدلی با پ اضافی نوشتم فرصت باز خونی نیستش همین طوری کلی عقبم

شما صحیح میفرمایین, آقای ترخانه گرامی, ولی وقتی با بچه ها در میون میذارمش, هرچند شرمننده بعضیها ناراحت میشن, ولی اینکه همدردی و نظرات بچه ها رو میبینم آرومتر میشم, دعا کنید یه کم بی خیالتر بشم

سلام دوستان.
من دوست پرواز هستم.
البته فعلً دوستیم.
پروازجان، میایی بریم رو عرشه قدم بزنیم عزیزم؟

نمی‌دونم باید سلام کنم یا نه ولی خب سلام سلامتی میاره دیگه پس مجدد در مجدد سلام
می‌گم حالا که همه تحلیل کردید بذارید منم نظرم رو در مورد فوتبال صبحی بگم باشد که رستگار شوم خخخ یعنی خب نوشتمش که بکامنتمش ولی هی ارور داد بعدی دیگه حالم هم خسته شد دیگه نکامنتیدمش بعدی الآن گفتم حیف این همه که نوشتم بذار بکامنتم و خب بکامنت دیگه هوم……

وااااای که چه بازی هیجانیی بود ها ….
ولی خداییش به نظر من که حق عراقیها برد بود این بار ….
ایرانی هستیم عِرق ملی هم داریم ولی انصاف هم به همچنین داریم …..
بعدی ببینید این همه امکانات ما برای فوتبالیستهامون فراهم کردیم با اون همه حقوق و مزایا و جایگاه ومرتبه و مقام و عراق با اون همه مشکلات و درگیریها و دردسرها و داعش و …..
من به عنوان یک ایرانی به همه شیعیان عراق این برد رو تبریک می‌گم و براشون آرزوی سربلندی و پیروزی دارم…..
“راستی فاطیما خانمی غلط گیر عِرق رو درست نوشتم آیا؟ تو دیکشنری نوید هم زدم به نتیجه مطلوب اما نرسیدم اونجا”

آره درست میذارم آقای قادری, من موافقم یه هفته در میون
باشه
واییی بابا نمیشه گردنتو بچرخونیی اینجا بذارین برم خخخ, من شاید برم فعلا

راستی زهره جون به نظر من هم کمک نکردن بهتر از ترحم و زوری زوری و به اجبار انجام دادن هست…..
نظر دوستان و صحبت هاشون در این مورد رو هم می‌لایکم و تأیید می کنم….

زهره خوبم
عاشق ، خیلی معنیا داره. ولی عشق با هر هیبتی در قلب انسان ظاهر بشه زیباست.
اصلا من خودم عاشقم ، عاشق . عاشقی که بد نیست عزیزم ، چرا ازش می ترسی. عشق به شادی ، عشق به بارون ، عشق به یک انسان.
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش.
تو مگه همون زهره نبودی که رشتت ادبیات بود ؟؟

لااااایک من که با یه هفته درمیون شدن قهوه خونه موافق نیستم .خو اینجوری که بهتره /.مثلن یکی فکر میکنه هفته ی بعدی قهوه خونه هست در صورتی که این هفته بوده از دست داده .بعدشم همینجوری هر هفته داشته باشیم که خوش میگذره

نخودی جونم سلاام, دیروز خعلی با حال بود, میگم من میرم بازم اگه شد میام, راستی رعد من اون مطلب رو کپی میکنم میذارم تو وبلاگم,

راستی یه سوال قبلاً در مورد چوپان پرسیده بودم آقای دکتر که اگه ممکنه اگه جواب ندادید بگید چرا یاد چوپان افتادید آیا اگه هم که جواب دادید لطفاً دوباره جواب بدید که والا نمی‌دونم کجا دنبال جوابم بگردم تو این همه کااااامنت …..

راستی منم با یه هفته در میون موافقم ….

وووووووووووووی انصافا حرف تو حرف شده …
من کم آئردم …میرم سیانور بیارم بخوریم دور همی بخندیم خخخخخخخخخ

بچه ها من یادم نیست شاید اشتباه می کنم ولی این پیشنهاد۱هفته در میون رو خیلی های دیگه خیلی جا ها مطرحش کردن به نظرم صبر کنیم بقیه هم برسن کامنت ها رو بخونن نظر بدن. واسه من که خیالی نیست محله رو با قهوه خونه یا بی قهوه خونه عشقه ولی اگر از همه جواب می خوایید احتمالا خیلی ها توی کامنت ها سوالت رو شاید ندیده باشن شهروز.

پریسا .اگه میخای بیشتر از یه بار لایک بزنی .۱، با نام کاربریت وارد شو بعد لایک بزن .۲، اگه با فایرفاکس لایکیدی با اکس پلورر لایک بزن، ۳ .فکر نکنم بیشتر بشه!

من دوست دارم ۱ هفته کافی شاپ باشه و مثل اینجا نباشه ، شلوغ و درهم ، ۱ هفته هم قهوه خونه دایر باشه .
ولی در کافی شاپ نهایت ۳۰۰ کامنت باشه. چون باید سنجیده سخن گفت و نیت شناخت احساسات و روح هم

بده پریسا دستتت ///نهههههههههههههههههه بهت اعتمادی نیسسسس ..اول خودت بخور ببینم زنده میمونی بعد

وااای زهره راست می‌گه بچه ها ما دیروز جاتون خالی مهمونی یعنی تولد بودیم و کلی که خعلی بهمون خوش گذشت “جای همگی خالی”
اتل متل هم بازی کردیم خخخخ
راستی پریسا خانمی با هر سیستمی فقط می شه یه پست رو یه بار لایک زدد “البته تا اونجایی که من در جریانم” اگه راه های تقلب کاری هم داشته باشه که واااااای بر ماااا

بچه ها دیدم چند نفر سراغ آقای چشمه رو گرفته بودن … ایشون به دلیل پاره ای مسایل شخصی .. اوه مرسی ادبیاتتتت …داشتم میگفتم .به دلیل پاره ای مسایل شخصی نشد ک تشریف بیارن ….

اتفاقا بهترین کار رو می کنید.با این کار کمترین صدمه روحی رو میخورید.
تا تو این عرصه نیایی و نبینی, بدرستی مشکلات رو درکش نمی کنی.
لایکتون می کنم.

اوه پریسا بطری رو بده لطفا ///چرا میزنی ؟؟؟بچه ک زدن ندارههههههههههه .خب ..الان در بطری باز میشه ……پریسا بگیر ک اومدددددددددد آب زرشکا رو سر پریسا خالی میشههههههه

شهروز من چی گفتم الان ؟؟؟
خو منم ک همینو گفدم.فقط با کلاستر …
جون ب جونت کنن همون ماهرخ دم بریدهه ی بیکلاسی اییییییش

بطری جعلی دادم دستت پرواز. الان گیرت آوردم. شکلک جفت دست هاش رو چسبیدم شکلک دادمش بیخ دیوار شکلک۱بطری مات رو به زور تا بیخ کردم توی حلقش شکلک مجبور شد همه رو بده پایین. شکلک های باقی رو دیگه باقی بقای همگی!

وااااآآآاااایییی سلاام دوباره. نخودی بانو به جون تو نباشه به جون خودم من سه بار با یه سیستم لایک کردم خخخ

پرواز یه طوری رفتار میکنی که انگار من اینجا نیستم.
الآن اینطوری بهم بی اعتنایی میکنی، دو روز دیگه که زندگیمون شروع بشه میخوای چی کار کنی.
فکر نمیکردم انقدر بی احساس باشی.
واقعً که!

تیمور …کی بت گف بیای دوبارههههه
بذار زندگیمون شرو شه اول اون زبونتو از حلقت میکشم بیرون ک دیگه جلو مرد غریبه اسمتو داد نزنیی

وای پرواز بخشیدی؟ خدا خیرت بده! ممنون! تو خیلی با معرفتی! تو خیل مهربونی! تو خیلی، خیلی، خیلی، شکلک مرموز خندیدن خنده رو پشت دست قایم کردن شکلک نجوای شبیه فیلم ایرانی از اون فکر کردن های با صدای اکو دار که حسابت رو دارم باش تا خدمتت برسم.

خخخخخ سلام پریسیما خانم. پریسا خانم اون به سیستم ربطی نداره شما با هر مرورگر میتونید یه بار لایک بزنید. الآ« من با ایکسپلولر با مازیلا و با گوگلکرم یه با هر کدوم یه بار لایک زدم خخخ

می‌گم آقای خیر اندیش “چیزه بقیه بچه ها نشنوید لطفاً” می‌شه منم یه پست زدم سه تا لایک بزنید برام خخخخ
“راه و روشش رو هم اگه بیاموزید بهمون که بهبهایی بهااااا به ….
پرواز خان یعنی پس باید تا کامنت آخر صبور باشیم و خب من که صبور نیستم خب الآن چی کار کنم آیا؟

داداش اصغر یعنی میشه لایک های یه پست رو برداشت؟
آخه تو مطالب قدیمی مثلا میگه شما اولین نفری باشید که لایک میکنه.با اینکه ۵۰ تا کامنت داره.
یعنی با گذشت زمان لایک هاش میپره؟

دکی گل گلی.
اینطوری باهاش حرف میزنی، یه دفه میره مهریه رو میذاره اجرااااا، بعد اردشیر و هفت پشتش هم نمیتونن مهریه ی اینو بدنهاااا!
قاتل احسااااس.
نامرد.
پَست.
دختر مَردم داره مثل ابر بهااااار گریه میکنه.

نه آقای ترخانه . اون پستهای قدیمی هم چون اون زمان سیستم لایک زدن رو سایت نصب نشده بود هیچوقت لایک نخوردند که بخواد کسی برداره

پریسا نظر لطفته …ممنون که اینطوری تجسمم میکنی
خو من که با فرش اتاق یکی شدم الااااااان خخخخخخخخخخخخخخ

آقای ترخانه مرور زمان لایک های یه پست رو نمی‌پرونه هرکی لایک زده فقط خودش می‌تونه بیاد لایکش رو برداره یا فوقش مدیر مدیران ….
اون پست ها هم به این دلیل این مدلی هستند که افزونه لایک در زمان حیات فعال اونها تو محله وجود نداشته…..
“ممنون آقای خیر اندیش خعلی شدیید خخخخ”

پریسیما تو چقد دلرحم شدی خخخخ
یادته اون شب واسه شونیزاااااااااااااااام زاااااااااااااار میزدم بهم نمیدادی ؟؟؟
نمیرم ..چرا میاد هعی اینجا آبرو ریزییییییییییییییییییی
تیمور واستا
اون تازیانه ی منو بدین

ووااای تازه بدتر من این همه نوشتم پای ایسپیک تموم شد شکلک بانویی در حال ترکیدن از خشم و عصبانیت….
پرواز من چوپان بی مزه دوست دارم یعنی فشار خون و قند و اینا باعث شده از تمامی مزه ها دوری گزین باشیم ما

آی داره مهمون میاد من موندم اگر حالا برم کی فرصت می کنم بخونم کامنت ها رو! ای خدا همین الانش تا بنویسم۱عالمه جا می مونم رفتنی بشم۱ساعت دیگه بیام بیچاره میشم که! شکلک درموندگی شکلک گریه شکلک از اون گریه های ناله دار

بابا شونیزا رو که صد بار بیشترشو به دادم برو ازش عذر خواهی کن پرواز توی جمع باید عذر بخوای وگرنه خودم وکیلش میشم مهریشو ازت میگیره

بچه ها همین طوری ادامه بدم بانو با کمربند پرواز می افته به جونم چیکار کنم هرچی می کنم درستش کنم بدتر خراب میشه عصبانی تر میشه من چی بگم الان یا حضرتِ، نه حضرت نه. یا جناب جنگلی ها!

حالا که زندگیتون مشترک نشده خخخ
ببین جار نزد که اون فقط خواست پیش ما مطرح بکنه بلکه یکی ازش طرفداری بکنه

یکی بش بگه //…یکی به مهدی بگه دعوا سر کیههههههههههه
تیمور …صورتتت بیرون نباشه از پوشیه خخخخخخ

شعر فرزند خزان از مرحوم رضا سحبان وجه تسمیه این قطعه آن است که شاعر در شهر زابل و در پاییز و آذرماه به دنیا آمده است.

خارِ مغیلان در چمن جای گل آمد
زاغ و زغن در باغ جای بلبل آمد
در جام و ساغر، خونِ دل جای مُل آمد
بدبختی و نکبت به سوی زابل آمد
همراه خود آورد تاریکی سیاهی
اندوه، حرمان، یأس، ناکامی، تباهی
آرامش یک خانه را ناگه به هم زد
در دیده، جای اشکِ شادی، اشکِ غم زد
نقشِ چو من طفلی به هستی از عدم زد
بر جان مادر آتش رنج و الم زد
آن دم که من پا بر سر دنیا نهادم
بنیاد و اصل خانه ای بر باد دادم
در نیمه های یک شب سرد خزانی
خاموش گشتند اختران آسمانی
پوشاند مَه را تیره ابری ناگهانی
شد آشکارا آن زمان رازی نهانی
در آن شبِ تارِ غمآلودِ غم انگیز
زاییده شد از مادری فرزندِ پاییز
برخاست از جان ها نوای بی نوایی
شادی گرفت از چهره ها راه جدایی
شد کینه اندر سینه ها مِهرِ خدایی
ما را رضا خواندند با صد نارضایی
با مَقدَمِ من عمر خوشبختی سر آمد
با دیدن من آه از دل ها برآمد
بیچاره مادر آرزوی یک پسر کرد
۹ ماه زحمت برد و عمرش را هدر کرد
غم با امیدِ باطلی از دل به در کرد
آخِر نهال آرزو هایش ثمر کرد
آذرمه آمد تا زند آذر به جانش
آذرمه آمد تا بیارد ارمغانش
۹ ماه شب ها تا سحر شب زنده داری
بیداری و بی خوابی و چشم انتظاری
در جنگ با نومیدی و امّیدواری
بر درگه یزدان دعا و آه و زاری
دلسردی و بی مهری و کین حاصلش بود
آن شور و شوق بی کران، این حاصلش بود
گر چهره ام زرد است فرزند خزانم
روحم اگر مرده است طفل مهرگانم
بیزار اگر از هستیم سیر از جهانم
جسمم اگر سرد است امشب نیم جانم
مادر ز من بگذر من از دنیا گذشتم
از عشق و از امّید و از شادی ها گذشتم
گفتی تو را می خواستم تا وقت پیری
همراه و غمخوارم شوی دستم بگیری
اکنون تو ای مادر به دام من اسیری
دانم که خواهی یا بمیرم یا بمیری
مادر مکن زاری که این کار خدا بود
آن آرزو پیش خدا کاری خطا بود
طفل خزانم دور از آغوش بهارم
گل نیستم، گل نیستم، خارم که خارم
نفرین و صد نفرین بر آن شهر و دیارم
جز خاطرات تلخ من زآنجا چه دارم
یک لحظه دنیا را به کام خود ندیدم
مرغ سعادت را به بام خود ندیدم
آن شب که عریان پیکرم روی زمین بود
اندوه و غم با جسم بیمارم قرین بود
از مال دنیا بهر من قلبی حزین بود
می کشت گر مادر مرا بهتر از این بود
اکنون که سالی بیست از آن شب گذشته
بینم به آه و ناله و یا رب گذشته
آن شب مگر او از خدای خویش ترسید
یا کودک خود را به چشم مادری دید
یا از ترحم قلب او ناگاه لرزید
ما را به فرزندی برای خویش بگزید
آخِر من آن فرزند دلخواهش نبودم
هنگام پیری یار و همراهش نبودم
مادر گنه کردی که ما را پروراندی
با مهر یا قهرت به دامانم نشاندی
شب ها کنار بسترم افسانه خواندی
با دست خود ما را بدین محنت کشاندی
گر می فشردی در نخستین شب گلویم
اکنون نمی دیدی که ریزد آبرویم
دیدی دلا دیدی چه خاکی بر سرم شد
چون شمع سر تا پای سوزان پیکرم شد
از عشق رسوایی پریشان خاطرم شد
این ها خدا کرد و مقصر مادرم شد
دنیا شد اکنون چون حصار نای بر من
آتش گرفتم، سوختم، ای وای بر من
من ماندم و آینده ای تاریک و مبهم
آینده ای پیچیده، نامعلوم و در هم
عمری کشیدم بار درد و رنج و ماتم
بس کن خدایا غم که دیگر مُردَم از غم
عمرم به ناکامی و بدنامی تبه شد
کاشانه ام، بختم، شب و روزم سیه شد
دانم که من آینده ای دشوار دارم
آینده ای جانکاه و نکبتبار دارم
تا واپسین دم صبح و شامی تار دارم
تا وقت مردن با گدایی کار دارم
چون خورده ام تیری من از صیاد گردون
کز دیده ام تا روز محشر می چکد خون
فریاد، فریاد، از نیاز و بی نوایی
فریاد از درد و فغان از بی دوایی
فریاد زین سختی و محنت‌آشنایی
هرگز نباشد بهر من راه رهایی
پاییز، ای پاییز، ای فصل غمآلود
فرسوده گردی جسم و جانم از تو فرسود
افسوس، افسوس ای جوانی، ای جوانی
رفتی ولی با حسرت و با ناتوانی
در گور بردی آرزوی شادمانی
یادت به خیر ای نوبهار زندگانی
تا با تو بودم زنده بودم با امیدی
پیری رسید و شد نصیبم نا امیدی
وقت است تا دیگر ز مردم گوشه گیرم
چون قو به دامان غزل هایم بمیرم
در دام عشق آتشین خویی اسیرم
او را ستایش می کنم کز خلق سیرم
شعرِ من است آن گُل که بویش بوی عشق است
من عاشقم، شعرم حکایتگوی عشق است
تنها و سرگردان و از مردم گریزان
در نیمه های شب ز مژگان اشک ریزان
پر می کشم هر سوی چون مرغی شتابان
راهی سپارم من که بهرش نیست پایان
آخِر خدایا راه ما را انتها کو؟
تا کی دورنگی؟ چشمه ی صدق و صفا کو؟
امشب میان بسترم جان می کَنَم من
بر آتشم از دیده آبی می زنم من
آن موج سرگردان بی ساحل منم من
در آرزو، در آرزوی مردنم من
ای زندگی با من چه کردی در جوانی
سوزاندیَم در آتشِ عشقی نهانی
مادر مگو او هم تو را می خواهد از جان
مادر مگو او اشک غم دارد به دامان
با من مگو او چون تو دارد چشم گریان
دانم که آن پیمان شکن دلشاد و خندان
غافل ز من شمع سرای دیگری شد
دانم که عشق من فدای دیگری شد
مادر وفادارش مخوان آن بی وفا را
مادر مخوان این نامه ها بهرم خدا را
دانم که خود بنوشته ای این نامه ها را
تا یک زمان بخشی تسلی جان ما را
دانم که او یک لحظه دیگر یاد من نیست
یک لحظه یاد خاطرِ ناشاد من نیست
از پیشم این گل های رنگارنگ بردار
بر گرد من گلدان گل مگذار، مگذار
من از گل و گلشن شدم بی زار بی زار
بهتر هزاران بار زین گل ها بُوَد خار
دیدم ز گل ها رنگ و بوی بی وفایی
بی مهری و بدخویی و دیرآشنایی
یک سال رفت و آن شبِ پاییز آمد
آن شامِ بی فردای درد انگیز آمد
آن شامِ تارِ دردِ محنتخیز آمد
آن شامِ ظلمت‌بارِ آتشریز آمد
یعنی همان شامی که دنیا آمدم من
بر خرمنِ امّید ها آتش زدم من
امشب چراغ خانه ی ما گشته خاموش
طوفان شکستش، کرد با خاکش همآغوش
غم خیمه زد بر خانه، شادی شد فراموش
گشتند اهل خانه ای امشب سیهپوش
امشب، شب میلاد فرزند خزانیست
امشب، شب مرگ نشاط و شادمانیست
مادر چرا این شمع ها روشن نکردی؟
یاد همه بودی تو یاد من نکردی
رخسار من دیدی و جز شیون نکردی
یک دم ز شادی اشک بر دامن نکردی
خو کرده ام با ظلمت دنیای تارم
این شمع ها آتش بزن گرد مزارم
مادر تو کردی آرزو گردی پسردار
مادر تو بودی باعثِ عشقی شرربار
مادر ببخشایم گرت گفتم گنهکار
بگذر اگر کردم ملامت های بسیار
افکن بر این رخسار بی رنگم نگاهت
آن جا به چشم خویش می بینی گناهت.

سلام ملیسای عزیز دلم! بچه ها من حالم بده! ربطی نداره ها ولی حالم بده. می خوام از وبلاگم برم وردپرس کامنت هام رو نمیشه ببرم. بدون کامنت هام هم نمیرم یکی بیاد بهم بگه چیکار کنم حالم خوب بشه؟

راستی شهروز اول خودت بیا نظرتو برا هفتگی یا یه هفته در میون اعلام کن،چه کاریه که ما اول بگییییم،،وااالاااه

شهروز بیا جواب نخودی بانو رو بده ک تیمور و سمیرا کین ….
میگم بانو نخودی بهتر نیس آیا ؟؟؟؟؟

بچه ها کسی خبر از آقای خسروی داره آیا؟ جاشون جدی خالیه “نکنه دوباره مهمون داشته باشند که میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود….

بانو! باه هاشه! به خدا من فقط خواستم غیر مستقیم اطاعت امر کرده باشم. میشه توضیح ندم؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. میشه؟ میشه بخوانی؟ با این حال به روی چچچشم. بذار زمین بابا معذرت!