خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

اینجا شب نشینی ششم محله هست که امشب از کامنت 1692 ادامه داره

درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
بالاخره تسلیم شدم خخخ.
از امشب شب نشینی ششم محله شروع میشه.
همون طور که میدونید، شب نشینیها ساعت نُه شروع میشه و ساعت یازده شب تموم میشه.
البته شبهایی که فرداش تعطیله تا ساعت یک شب ادامه میدیم.
اما موضوع امشب شب نشینی.
امشب بیایید در مورد نه گفتن حرف بزنیم.
شما چه قدر جرأت نه گفتن دارید؟ اگر واقعاً نتونید کاری رو انجام بدید، تو دوراهی نه گفتن و رودربایستی کدومو انتخاب میکنید؟ مهمتر از همه این که اگر خاطره ی جالبی از نه نگفتن در مقابل درخواستی که براتون دردسر بوده و روتون نشده نه بگید دارید برامون تعریف کنید.
اینم تکراریه ولی قشنگه:

از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب،
شاید تو میخواهی مرا، در کوچه ها امشب.
پشت ستون سایه ها، روی درخت شب،
میجویم اما نیستی، در هیچجا امشب.
میدانم آری نیستی، اما نمیدانم،
بیهوده میگردم، به دنبالت چرا امشب.
هر شب تو را بی جستجو، مییافتم اما،
نگذاشت بیخوابی، به دستانم تو را امشب.
هر شب صدای پای تو، می آمد از هر چیز،
حتی ز برگی هم، نمی آید صدا امشب.
تا سایه ای دیدم، شبیهت نیست اما حیف،
ای کاش میدیدند، دو چشمانم خطا امشب.
امشب ز پشت ابرها، بیرون نیامد ماه،
بشکن قرق را ماه من، بیرون بیا امشب.
گشتم تمام کوچه ها را، یک نفس هم نیست،
شاید که بخشیدند، دنیا را به ما امشب.
طاقت نمی آرَم، تو که می دانی از دیشب،
باید چه رنجی برده باشم، بی تو تا امشب.
ای ماجرای شعرو شبهای جنون من،
آخر چگونه سَر کنم، بیماجرا امشب.

اون پایین منتظرم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

۱,۹۲۷ دیدگاه دربارهٔ «اینجا شب نشینی ششم محله هست که امشب از کامنت 1692 ادامه داره»

رهگذر چی شد الان به کدومش خخخ کردی چیز یعنی خندیدی ای بابا منظورم اینه که چی بود منظورم یادم رفت ول کن بزن بزن رو عشقه بجنبید بزنید تا زمان تموم نشده من۱گرد خاک حساااابی این وسط تماشا کنم چندتا هم سر و ته و گور و گره بیفتن اینجا بخندم

به خدایی که با تو .قبله شو باور دارم .
تو رو همقدِ خدا .مثل خدا دوست دارم !!
همه شب تا دمِ صبح به یادِ تو بیدارم .
میتونی حدس بزنی .چقدر تو رو دوست دارم ..
باور بکن تنها تویی بودُ نبودم .
به خاطر تو میزنه نبضِ وجودم
عشقِ منی .ای بهترین.هرجا که باشی .
نیاره اون روزو خدا .از من جدا شی …!
با من بگو .عطرِ تنِ کدوم نسیمی !
که سایه بونِ لحظه هایِ بیکسیمی /
تو از کدوم .حکایتی .که قابلِ روایتی
تو صاحب اختیار من /از اینجا تا .قیامتی !
تو از کدوم بی راهِ راه /
به دادِ من رسیده ای ؟
از نفسِ کدوم نگاه .به عشقِ من .پریده ای ؟؟؟؟
باور بکن …

من چون قبلا بینا بودم چندان مشکلی در انتخاب لباسهایم ندارم. مثلا خیلی راحت به حرفهای فروشنده را در مورد اینکه رنگ لباس و شلوار چه جوری است را متوجه میشم. نوع لباسها را هم خوب تشخیص می دهم.

من اگه خودم تنها برم، که خب اون فاکتورایی که خودم برام مهمه رو به فروشنده میگم اونم یه چیزی با سلیقه ی خودش و به همون رنگی که خودش میپسنده یه چیزی بهم قالب میکنه.
اگه هم که همراه بینا یا کمبینا داشته باشم که دیگه فقط اندازشو خودم نظر میدم.
بقیه تماماً به عهده ی اونه که چی قالب بشه انشا الله.

من خوبم ، من آرامم ، من قول داده ام ، فقط کمی بی حوصله ام ، آسمان روی سرم سنگینی میکند ، روزهایم کش آمده ، هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم ، باز سراز کوچه دلتنگی در می آورم ، روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی ، نمی بارند چون من خوبم ، من آرامم ، من قول داده ام ، تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد ، اما شبها ….

::

تو برام در حد یک پرستشی

که منو به هر طرف تو می کشی

هنوزم افتاده در راه توام

نکنه یه روزی تو پر بکشی

وقتی که دلم پر از غصه میشه

دلم از نبودنت خسته میشه

انگار عادت ندارم تنها باشم

همه درها باز به روم بسته میشه

تو حماسه سازی عشقی به خدا

تو حدیث سرنوشتی به خدا

تو برای این دل عاشق همیشه

معنی عشق و نوشتی به خدا

چی بگم از این همه دلواپسی

اسم تو داد میزنم همه کسی

میگم از مهربونی کم نداری

تو عزیزی تو برایم هم نفسی

چی بگم از این همه دلواپسی

اسم تو داد میزنم همه کسی

میگم از مهربونی کم نداری

تو عزیزی تو برام مقدسی

کاشکی لحظه ها به من فرصت بدن

منو از دیدن تو دور نکنن

به منم امون بدن تا ببینم

راه عشقو واسه من کور نکنن

آنکه مست آمدو دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودی زدو رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد

طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت

قدمی چند به آهنگ تماشا زدو رفت 

گنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم  شب یلدا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش میخورد

که چو برق آمدو درخشک و تر ما زدو رفت 

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی 

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی

آه باران من سراپای وجودم آتش است          

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

من تقریبا بیشتر لباسهایم را از یک مغازه می خرم. چون جنسهای آن مغازه واقعا خوبند و اینکه فروشنده اش نیز سلیقه منو خوب می شناسه و باهاش دیگه آشنا شدم. واسه همین برای خریدن لباس زیاد توی مغازه اش معطل نمیشم

پریساااااااااا… بزن این دو تا چولمنگا یا بکششون یا گره شون بزن بهم… خخخخخخخخخ….بهمم بکوبیشون خوبه… خخخخخخخخخ

سلام پریسیما و رععععد بزرگ و نازنین و آقا مسعود.
میگم پریسا سرشار از انرژی هستی همینه ها کلا زدی موضوع امشب را ترکوندی ها….

گاهی دلتنگ میشوم…
دلتنگ تر ازهمه ی دلتنگی ها..
گوشه ای می نشینم وحسرت ها رامیشمارم
٬صدای شکستنها وخنده ها را٬
و وجدانم را محاکمه میکنم:
کدام قلب را شکستم به کدامین دلتنگی خندیدم که اینگونه دلتنگم?!!!

گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .

کی این؟ یعنی طاها؟ یعنی قهره آیا؟ به جان خودم اگر بشه که بشه! طاها بجنب منو ببین یالا ببین زود باش ببین الان ببین من اینجام اینجام ببین منو ببین. آآآییی مامااااان سقوط زندانی چیز یعنی ببخشید آزاد کردم پایییییین

کی میاد با هم بریم ؟زیر بارون بمونیم/ خیس بشیم آی خیس بشیم، واسه ابرا بخونیم/ کوچه ها خیابونا، عابرای خیس ِ آب/ گره ِ کور ِ عبور، افسرای خیس ِ آب/ غزل
و ترانه خیس، حرف ِ عاشقانه خیس/ گونه ی ستاره خیس، قصه ی شبانه خیس/ خیسه این جا همه چی، همیشه ابره هوا/ عصای پدربزرگ، حتی مشق ِ بچه ها/ خیلی ساله می باره،
این بارون بند نمی آد/ روزای آفتابی رو، هیشکی یادش نمی آد/ آخر ِ خبر شبا، تو هوا شناسیا/ همیشه جمله اینه: فردا ابره همه جا/ بغض ِ این ابر سیاه، آخ اگه تموم
بشه/ آخ اگه خورشید خانوم، دوباره قد بکشه/ غزل و ترانه خیس، حرف عاشقانه خیس/ گونه ی ستاره خیس، قصه ی شبانه خیس/ کی می آد با هم بریم؟ زیر ِ بارون بمونیم/
خیس بشیم آی خیس بشیم، واسه ابرا بِخونیم/ مطربای دوره گرد، پنجه های بارونی/ باز از آفتاب می خونن، با صدای بارونی/ غزل و ترانه خیس، حرف ِ عاشقانه خیس/ گونه
ی ستاره خیس، قصه ی شبانه خیس

آخ! وای! آخ سرم! من کجام! من کیم! تو کی هستی! آخ اینجا کجاست! من چی شدم! تو چی شدی! چرا می چرخه همه جا! چرا می چرخه سرم! چیز ببخشید این ترانه بود یعنی نبود یعنی نمی دونم. الان حافظم پرید در رفت یکی بگیردش بیاره تحویلم بده توش کلی اطلاعات بود

سلام آقا وحید و تاها راستی من دیشب اینترنتم بازیش گرفت رفتم ولی صبح کامنتهای شما را خوندم شعرهای زیبایی نوشت بودید یه دنیا ممنون آقا تاها.
راست میگی پریسیما میشه کهنگی لباس را با لمث کردن فهمید.من حس میکنم توی تن هم خوب نمیایسته با عجله نوشتم خدا به خیر کنه

طاها عمرا اگر بشه با من قهر بمونی. به جان خودم آی سرم تو دور همه دنیا چیز یعنی همه جهان دور سرت خواهد چرخید اون هم سر و ته الان اینجا هم نشه پشت صحنه هوااار می زنی از دستم.

یهو .رفتی .نفهمیدی …
یکی .جا .موند.
نفهمیدی ..
نفهمیدی دلم پژمرد /
یهو رفتی.دلم.جا خورد.
دلی که با تو خوش بود و …
واسه چشمایِ تو میمرد ..
از وقتی رفتی !
این خونه .زندونه.
این روزا.بیتو.داغونِ .ویرونِ.
از وقتی رفتی.دلگیرم.هر شب.با عکسات.آروم میگیرم //…!!! هرشب….
کجا رو .اشتباه رفتیم !
که مجبوریم .برگردیم ؟
هنوزم.باورش.سخته !
این از بدشانسیِ بخته …!
دلی که سهمِ من بوده
.یه جایِ دیگه .خوشبخته …

نه پریسا منظورم این نبود بخدا چرا اینجوری میگی؟؟؟
راستی تو چه جوری هم کامنتها را میخونی هم با این سرعت جواب میدی؟؟؟
من جا میمونم.

اون بالا از لباس حرف زده بود. احتمالا اومده و داره کامنتهای ما را نظارت می کنه. حواستون باشه چرت و پرت تعریف نکنید که می زنه نصفمون می کنه هااااا خخخخ خخخخ

دمِ همه ی بر و بچه های باحال و دوست داشتنی و جیگر میگر محله ی خودمون،
بدجوووووررر گررررررم.
شبتون به خیر بچه ها.
ما رفتیم.
میدونید که دوستون دارم.

چشمامُ میبندم و .تویِ خیال .
صدایِ قلب تو رو گوش میکنم …
یه شیشه ی خالی عطرت اینجاست .
دلم که تنگ میشه ..بوش میکنم ..
به جایِ تو.حرف میزنم .با خودم !!!
تنهایی .این راهُ. پیاده میرم ..!!!
من به تو .یه حسِ عجیب و بی نظیری دارم .
احساسِ واقعیمو .با تو در میون میذارم .من این روزا .شبیهِ هیچ کسی نیستم .
وقتی خیالت با منه ..!!!

وای چرا شمارش از دستم در رفته نکنه چیزی این وسط جا مونده از دستم شاید۱موضوع بوده باشه واسه شلوغ کردنم خدایا نمی تونم برم اون بالا بگردم خودت بندازش پایین

یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او …
ما بقــی را هم نقــدا” بــا خود بــه گور می بـــرم
ما بقــی همــان ” آرزوی بــا تــو بودن ” است
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم …

گفتی که امشب اومدم .
بهت بگم .باید برم .
گفتی .میخوام. بهت بگم.
همین روزا .مسافرم.
باید برم .برایِ تو.
فقط.یه حرفِ ساده بود !!!کاشکی میدیدی قلبِ من .
به زیرِ پات افتاده بود .
شاید گناهِ تو نبود.
شاید که تقصیرِ منِ.
شاید که این عاقبتِ.
اینجوری عاشق بودنِ .

کاش من هم از این توانایها داشتم من جا میمونم امشب که سرعت اینترنتم خوبه شب اول چندتا از کامنتها را ندیده بودم فرداش دیدم شاخ درآوردم.

شبتون خوش دوستان عزیزم.
پریسا این قدر شیطونی نکن. یه لگد می زنم تو کیفت هاااا خخخخ خخخخ
یکی نیست که اینو به من بگه خخخ خخخ

استاد پرواز
گاهی نمیدانم چه پیامی را بهانه کنم،تا از حال آنکه دلم با اوست آگاه شوم…

این بار دلتنگی را بهانه کردم…

فردا را چه کنم ؟!

یه جایی .تو تبِ دستات .
واسه اشگام .محیا کن.
تو گوشم .قصه ی عشقُ.مثلِ لالایی. نجوا کن.
به قلبِ خسته و تنهام.
نه دوری .تو نه نزدیکی .میخوام گریه کنم پیشت.رویِ شونت.تو تاریکی.
بیا امشب .به خوابِ من.تویی شیرین ترین رویام.
میخوام با تو.کنارِ تو.رها شم از غمِ دنیام.
چقدر هر شب.به یادِ تو.با این.دلتنگی.درگیرم.
تمومِ.دلخوشیم اینه.یه روز دستاتو میگیرم //…
نمیدونی /چه با من کرد.
شبایِ تلخِ بیداری.
هنوز منتظرت هستم.تو این شبهای تکراری.
بگو کی میشه وقتی که تو پاک میکنی اشکامو .
یه جایِ زندگی آخر.
میسازم با تو.فردامو ..!

بچه ها من به ساعت سیستمم زیاد مطمئن نیستم می ترسم بسته بشه من شب به خیر به دل بمونم. پس اگر بسته شد شب همگی به خیر ایام همگی به کام خوب گفتم دیگه حالا برم باز شیطونی کنم

سلام سلام دیر رسیدم از شلوغ کردن جا موندم. ه.ه.ه.ه.ه.ه.ه.ه.ه.ه.ه. خوب چیکار کنم نفسم گرفته از بس دویدم دیگه. جدی وسط راه که می اومدم یادم اومد دیشب کسی یادش نبود موضوع بده با خودم گفتم عمرا اگر بگم این شهروز به هر کسی حرف موضوع رو بزنه میگه باید موضوع بدی ترسیدم گفتم کاش یکی دیگه بگه چون من می ترکم از فضولی حرف نگفته.

بچه هاااا پاشید نه ولش کن پا نشید بخوابید من هرچی آجیل اینجاست بخورم این رو هم ولش کن زمان نیست بذار پسته بادوم های توش رو بخورم تخمه هاش مال شما

پری سیما جان خوبی عزیز؟ راستی رفتم طاها رو گیرش آوردم این قدر بهش گیر دادم که باهام آشتی کرد. خداییش من اصلا نفهمیده بودم ازم دلگیر شده بود. به خودش هم گفتم. کاش دیگه از دلش پاک شده باشه!

من توسط بابا و مامانم تنبیه نشدم اما یه بار تو مدرسه معلمم خودکار گذاشت لای انگشتام خخخ
یعنی الآن بگم چی کار کرده بودیم؟
ما یعنی من و خواهرم و یکی از دوستام که هر سه نابیناییم رفتیم تو دفتر معاون بلندگو رو روشن کردیم و سه تایی آواز خوندیم
نگو صدای آواز ما داشته تو محله پخش میشده جالب اینجاست که آبجیم میزد روی میز و همراه با آواز دست هم میزدیم.
معاون اومد و گفت شما دارید چه کار میکنید ولی ما در رفتیم یعنی هر کدوم رفتیم یه طرف خخخ
بعدش وسط زنگ ما رو خوسات دفتر ما رفتیم و خب طبق اصول باید معذرت خواهی میکردیم
ما عذر خواهی کردیم ولی اون خودکار گذاشت لای انگشتای ما خخخ
دردش خیلی زیاد بود ولی من به قدری مغرور بودم که حتی آخ هم نگفتم ولی دوستم گریه میکرد آبجیمم ازشون میخواست که به من کاری نداشته باشن و به جای من اونو تنبیه کنن خخخ. خخخ

ببین من ذهن سیالی دارم… موضوع میخای؟
۱-هی امشب قراره آرزوت برآورده شه… یه آرزو بکن…
۲- هی گه امشب قرار باشه یه چی از یکی بخای و اون یه نفرم رو حرفت حرف نزنه، از کی چی میخای؟
۳-چه جور آدمی هستی؟
۴- آخرین بار کی گریه کردی؟ واس چی؟ کی تو رو گریه میندازه؟ تا حالا کسیو گریه انداختی؟
۵- فک کن گوشیت گم میشه و خاک بر سر میشی… نگران چی چیش هستی؟ عکساش؟ اسمساش؟ شماره هاش؟ یا اصلاً نگران نیستی…
۶-چه وقتایی اعتماد بنفستون خیلی بالاس؟ کجا اعتماد بنفستون می افته؟
۷-وقتی عصبانی میشید چطوری میشید؟
۸- قوانین زندگیتون چی چیه؟
۹-چی چی تو بچه گی خیلی خوب بود؟
۱۰-فک کن یکی مزاحمت میشه… مثلاً تلفنی… چطوری کله ش میکنی؟
تو زندگی دلتون به چی خوشه؟ چی خوشحالتون میکنه؟
۱۱-حاضری زندگیتو فرمت کنی؟ بعد دوباره از اول شروع کنی؟
۱۲-هععععععییییی… خسته شدم خب… خخخخخخخ
۱۳- دیگه کله م کار نیمیده…
۱۴- از چه درسی خیلی خوشتون میومد… از چه درسی خیلی بدتون میومد و چرا؟
۱۵- خاطرات شیطونیای مدرسه…
۱۶- دیگه واقعاً نیمیکشم…خخخخخخخ… آهان… تجربه ی سیگار و قلیون و مواد داشتید آیا؟ خخخخخخخخ

پری سیماااا خخخخ بلندگوی دفترررر خخخ آوااااز خخخ خخخ خخخخ! ولی کاش معذرت رو می پذیرفتن و خودکار رو بیخیال می شدن. دلم گرفت ازشون. جدی میگم این طوری هیبت معذرت رو در نگاه معصوم چندتا بچه شکستن و همچنین به شونه های۱خواهر بزرگ تر با تنبیه خواهر کوچیک تر فشار آوردن اون هم بعد از معذرت خواهی بچه ها. خوشم نیومد از کاری که کردن.

یا خدااا!
شما پسر میشدید چی میشدید خخخ.
پریساااا سرعت مجااااز.
منم یه بار کلاس سوم ابتدایی خطکش چوبی کف دستم زدن. دلیل خاصی نداشت. درس نخونده بودم سؤالا رو جواب ندادم معلم هم از خجالتم در اومد خخخ.

من کلا چون خیلی درسخون و ساکت بودم کتکی نخورده بیدم. اما به عنوان یک معلم اون جووون مووونیام رفتم سر ی کلاس که بچه هاش پسر و سرتخ بودن . آی میزدمشون که نگو خخخ
ی بار یکیشون بهم گفت آآآآخیش خاکامو تکوندی خخخ

دیگه تنبیه نشدم خدا رو شکر
میدونید من اگه تنبیه بشم دیگه با اون طرف حرف نمیزنم با اون معاونمون هم تا آخر مدرسه قهر بودم
با همه خداحافظی کردم به جز اون اما فوت کرد
وقتی فوت کرد رفتم مراسمش همه ی معلمها میدونستن که من باهاش قهر بودم همه شون گفتن خوب کردی اومدی سر خاکشم رفتم الآن هم هر روز براش فاتحه میخونم.
آخه واقعا اون کار ما مستحق تنبیه بود اونم تنبیه نوجوون ۱۵ ساله که کلی غرور داره؟
خودش به ما اجازه میداد همیشه بریم دفترش بشینیم درس بخونیم دیگه خخخ
شکلک مظلوم شدن پریسیما.
خدا رحمتش کنه

وااااااااااای پریسیمااااااااا… چه با حال بوده با هم خوندین پخش شده صدااا…خخخخخخخخ…
سلام بچا…
منم یه بار یه چیزی پا تابلو نوشته بودن بچا… من معنیشو نمیدونستم… بچا پاکش کردن…من دوباره رفتم نوشتمش ناظممون دید زد شل و پلم کرد با خط کش فلزی…خخخخخخخخ… چن سال بعد فهمیدم اونروز چرا کتک خوردم… یعنی همچین بچه ی مثبتی بودما….خخخخخخخ

رهاااایی ی موضوع نبینی بده . مرده شور موضوعات رو ببرن یا نه ؟ خودت بگو خخخخخ
. این همه موضوع . خخخ
همش به خودم میگم این دختر این همه نبین دورو برش هستن ، چرا نمیاد پست بزنه در مورد کارا و رفتارای نبین ها .
همش از شون تعریف میکنی خخخ

آخجون رهگذر آرزوووو آخجون چیز بخواممم آخجون! ببینم آخرین بار چی گریهم انداخت! آهان به جان خودم این شهروز گریهم رو درآورد خداییش این خطرناکه باهاش وارد بحث نشید که آخرش مغزتون افلیج میشه این هم که ول کن نیست یا باید این طرف باشی یا باز هم باید همین طرف باشی در نتیجه مخ آدم درد می گیره گریه آدم هم در میاد. من گفتم بعد ها نگید نگفتی.

سلام فاطمه ایول پس تو هم دیدی اینجا رو؟ هی من نمیگم ببینم کی می بینه می بینم که نمی بینم چیز یعنی ببخشید می بینم که هیچ کسی ندید داشتم می ترکیدم که بگم

رهااا مطمئنی الان معنی اون واژه رو میدونی خخخ
چون یادمه توی این چند ماهه چند بار بهت اس دادم و گفتم فلان اصطلاحت معنی جالبی نداره خخخ
بعد تو رفتی سرچ کردی هاهاهاها

آق دادا چرا مرده شورما میبری خب؟ خخخخخخخ…. من مرده شورا ببرم چطوره؟خخخخخخخ
خوبی پریسا؟ من فک کنم تو خیلی تنبیه شدی… یالله اعتراف کن…

آره دیگه آق داداش واقعاً میدونم… خخخخخخخخ… معنی نداره آخه… خخخخخخخ… یه بار داستانشا تو کلاس خوندم استاد گیر داد بگو کلمه ش چی بوده؟ وااااااااااااااای… خخخخخخخخ…
آره دیدی چن بار جونما نجات دادی…خخخخخخ… خیلی گیجم خب…

رها میبینی که ی فردی بنام سیب زمینی هی کامن میده میره توی صف بررسی . ای کاش جوابشو یکی بده به نظرم ی دانش آموز کم سنو سال باشه . درو براش باز کنید که بیاد توی سالن .

چه موضوعی دارید امشب ها.
ولی من یادم نمیاد تنبیه شده باشم.یعنی به این باحالی نبوده آخرش یه داد بوده.
وای پریسیما چه کار بابا.

شهروز اگر می شد التماس این صفحه رو می کردم خودم با دست نامبارک می چرخوندمش تا بره صفحه بعدی خون پاش می ریختم متقاعدش می کردم که جونم رو نجات بده و عوض بشه. واااییی خدا اصلا تصورش هم ترسناکه اگر توی این فاصله یکی می اومد درستش می کرددددد… بچه ها من کجا برم بمیرم؟

آره میبینمش… این سیب زمینی کیه طفلی؟ گنا داره که… آخه این چه اسمیه واس خودت گذاشتی بچه؟ سیب زمینی چیه؟ خخخخخخخخخ…
یه بار تو مدرسه با دس آب خوردم شترق… یه سیلی از مدیرمون خوردم…خخخخخخخخ
یه بارم از روی یه درس باید چن روز پشت سر هم مینوشتیم… من یه بار نوشته بودم همون یه دونه رو هر روز نشون میدادم که خانوممون فهمید، گوشمو گرف برد اول کلاس و منو به همه معرفی کرد بعنوان یک کلاهبردار شیاد… و بعدشم با خط کش زد کف دسم چندین و چند بااااار… خیر ندیده…

اصولا من چون تمام موجودیتم مثبته موجود مثبت بینی هم هستم از توی این هم۱مثبت در میارم به نفع خودم. یعنی آخجااان پرواز ها به صفحات بعدی امشب سریع تر اتفاق می افتن و من دوست دارم این پرواز ها رو خیلی زیااااد

رهااایی دوست دارم ی پست خوب با ی موضوع خوب بزنم ، به نظرت وقت داری که بهم کمک کنی . چون احتیاج به نظر تو دارم.
راستی رها تو که خیر سرت هنرمند و خوش سلیقه ای ، پست سالن فشن رعععدو ادامه بده . اسمشو بذار سالن فشن رعععد به رها تغییر اسم داد . خداییش بیا در مورد رنگ ها و تناسبشون با هم توضیح بده .
راستی من متوجه شدم که کم ببینیایی که رنگو تا حدودی تشخیص میدن ، اگه مشورت نکن خیلی بد انتخاب میکنن. مثلا مانتوی آبی نفتیو با شال سبز تیره و خلاصه رنگهای خیلی تند که در کنار هم وحشتناک میشه میپوشن.
چون دیدشون محدوده و رنگهای تندو میبینن میخرن اون جنسو. خب بیا بگو و ی پست بزن . مفت مفت و علاف و سر خوش توی محله قدم نزن. خخخ

بچه ها یه بار کوچیک که بودم سر ظهر مامانم خوابید کلی هم تأکید کرد که شلوغ نکنم. منم از دستم در رفت خلاصه کلی با سر و صدا ماشین بازی کردم. خلاصه یه کتک توپ اون روز خوردم خخخ.

من۱دفعه دیدم اولش کلی تعجب کردم بعدش اطلاع دادم بعدش خندیدم بعدش هم دست به دعا برداشتم که تا شهروز برسه کسی درستش نکنه چون تهدید کرده بود اگر خبرم صحت نداشته باشه رسما اعدامم می کنه.

هاااااااااااااای… تو دبیرستانم همیشه بیرون از کلاس بودم خب… اصلاً نمیذاشتنم تو کلاس…خخخخخخخ…
معلم قرآنمون از دستم عصبانی شد تا آخر ترم رام نداد سر کلاس… امتحانم ازم نمیگرف آکله… رفتم التماسش کردم ازم امتحان بیگیره… آخرش گرف… نمیدونم ده شدم یا دوازده…خخخخخخخ… بیچاره اسمشا گذاشته بودیم لپ گلی… بسکی لپاش سرخ بود همیشه ….خخخخخخخ

سلام بچها
میگم حسینی من از خیر ویلات گذشتم این بازیها چیه در میاری آخه
من از حساب کاربریم نمی تونم بیام شب نشینی

وای پری سیما چه بهت نمیاد تو اینهمه مثبت و اینهمه آروم و جدی اینهمه ساکت و متفاوت با من شر و بچه منفی محله هم نظر باشی! بچه ها این پری سیما گناه داره ها! گفته باشم.

راست میگه رهگذر یه همچین پستی بزن
ما به راهنماییهای شما احتیاج داریم
مخصوصا رنگ بندیها خیلی مهم هستن
شما بیناها میتونید کمکمون بکنید من قبلا از رعد خواسته بودم.

واااااااای منم از این دعواهای ظهری خوردم حسینی…خخخخخخخ… بیچاره مامانا میخابیدن و ما آتیش میسوزوندیم…خخخخخخ… ولی منو نمیزدن… مامانم یه چش غره میرف من میرفتم میمردم دیگه… مامانم خیلی جذبه داره آخه…خخخخخخخ…
نه رعد… نععععععععععع… حوصله پست ندارم… خخخخخخخخ… من خیلی تنبلم خره… ول کون… مگه دو سه تایی با هم بزنیم بقیه بیان جواب کامنت بدن… خخخخخخخخ
راستی ام پرواز نیس… پریسیما پرواز کوشش؟ تو کشتیش؟ پریسا… تو زدیش؟ برادر زاده من کوووووووووووووووش؟

باشه پریسیما حالا که شوما دستور میفرمایید چشم… پستش رو میزنیم…
خب کتکایی که خوردیم تو مدرسه…
یه سری امتحان داشتیم ساعت بعد… ساعت قبلش گفتن بشینید بخونید واسه زنگ بعدتون… من و یکی از دوستام هی از این کله حیاط میدویدیم اون کله و هوااااااااار میزدیم… بعد از اون کله میدویدیم این کله و جییییییغ میزدیم… مدیرمون اومد زد پس کله مون انداختمون تو حیاط پشتی مدرسه… گف حالا اینقد جیییییغ بزنید تا بیمیرید…خخخخخخخخ

بچه ها میشه من برم اون هایی که روی کاناپه های سالن خوابشون برده رو بجورم پر توی گوش و دماغ هاشون کنم بپرن بخورن به همدیگه ولو شن روی این میز وسطیه که خامه روشه کثیف بشن بعدش بخوان در برن بیفتن روی سر همدیگه هم رو کثیف کنن بعدش بپرن به جون همدیگه بزنن میز رو داقون کنن میزه برگرده روی سرشون کیک و آجیل و قند و چایی بره آسمون پرواااز کنه بریزه روی سر همه بعدش همه دادشون در بیاد عصبانی بشن بریزن سر همدیگه هم رو بزنن بعدش برن۲طرف سالن به هم میز صندلی پرتاب کنن بعدش هر کی هر کی بشه همه هم رو بزنن داقون کنن بعدش ای واااااییییی، مامااااااان! این چیهههههه!؟ رفتم بالا خوردم به لوستر اومدم پایین بذار جهتم رو انتخاب کنم روی سر کی فرود بیام طرف رو صاااافش کنم پودر بشه برههههههههه!

فهمیدی پریساااااااااا؟ شرمنده ام بچه ها… واقعاً مجبور بودم این پسره رو بکشمش… دیشب بعد از شب نشینی اونقد زدمش تا مُرد… امشب شب اول قبرشه… واسش نماز وحشت بخونید طفلی اذیت نشه… اگه بلد نیستید بگید تا براتون بذارم آداب نماز رو…خخخخخخخخ

آخجون هنوز درست و حسابی فرود نیومده باید آماده بشیم واسه پروااااز به صفحه بعدی. وایی خوشم میاد خیلی حقیقی احساسش می کنم. نخندید بابا چیکار کنم جدی به نظرم میاد صدای اون ویییژ با شکوهش رو هم با طنین مخصوصش می شنوم اون لحظه. اصلا بخندید چیکار کنم دیوونگی های خودمه

پری سیما اگر رفتنی بشم از فردا بعد از ظهر تا پس فردا عصره. هرچی میگم شرایط جسمیم کمی بیشتر از خیلی به درد این گردشه نمی خوره هنوز کسی گوش نکرده. ببینم صبح فردا با شنونده ها چه می کنم

رها یک سوال تو خطت هم مثل نقاشیت خوبه ؟؟
با قلم درشت بلدی بنویسی . رهایی من کارای طراحیم مثل کامپیوترمه . زیر صفر .
اونقدر دوست داشتم کنارم بودی تا روی یونولیت میادم برام طرح بکشی که نگو

شهروز من از شفا گذشته ام! شکلک نگاه قدر شناس و متأثر از اون هایی که توی این فیلم ایرانی ها طرف محو رو به رو میشه آهنگ گوش خراش هم می زنه۱ساعت از فیلم میره روی این نگاهه دوربین از زوایای مختلف چهره طرف رو نشون میده انگار بیننده ها فردا امتحان تجزیه چهره دارن اون هم روی مژک های این صاحب نگاهه. یکی بیاد توضیح بده من الان چی گفتم خودم نفهمیدم چی شد. خلاصه اینکه من رو خدا جزو تولیدات غیر قابل بازیافت از لحاظ روان پذیرفته تقصیر خودته که اعلامیه خدا رو نگرفتی.

بچه ها دوم ابتدایی بودیم که معلم علوم جریممون کرد گفت باید یه درس رو ده بار از روش بنویسیم.
ما هم دیدیم با لوح قلم یه درس دو صفحه ای نوشتن خیلی نامردیه. این شد که سه تا سه تا کاغذ لای لوح گذاشتیم و نوشتیم.
بیناها بخوان تصور کنن فرض کنید با کاربن بنویسید.
منتها ما سه تا همزمان مینوشتیم خخخ.

واااااااااااااااای رعد بیچاره… من خطم خوبه… تازه یه عالمه ام رو یونولیت کار کردم… واسه مدرسه نابینایان پیارسال رفتم کلی با معلم پرورشی کارای قشنگ کردیم واس بچا… در و دیوار مدرسه رم نقاشی کردم واسشون… کاش اونجا بودم خره… ببینبلدی یونولیت ببری؟ باید چاقو داغ بکنی و ببری… یه سری طرح بکش روی یونولیت بعد ببرشون و بچسبونشون به برد مدرسه… برای رنگشم از رنگ پلاستیک استفاده کن… گواش نگیریا خیلی گرونه… رنگ پلاستیکم حلالش آبه… سه تا رنگ اصلی رو بگیر به اضافه سفید… سیا نگیر… سعی کن تو برد از همین سه تا رنگ اصلی استفاده کنی خیلی جذابه واسه بچه ها…

من با لوح و قلم کار کردم… اینطوری که خیلی سخ میشه حسینی… خب دیگه قلم تو کاغذ نمیره…خخخخخخخ … دیگه کاغذ نیس که مقواس…خخخخخخخ…

ببین کی اینجاست.
چه طوری عمووووووووو!
بچه ها من هم با آبرنگ هم با گواش کار کردمااا!
هم رو یونولیت چیز میز کشیدم و رنگ کردم و هم یادمه سر کلاس هنر کاج میآوردیم سر کلاس و با آبرنگ و گواش رنگشون میکردیم.
هعی یادش به خیر.

سللام دوستان به در خاست رهگذر

نماز شب اول قبر (وحشت) :

آسمونی : و سید بن طاوس از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: نمی گذرد بر میّت ساعتی سخت تر از شب اول قبر، پس رحم نمایید مردگان خود را به صدقه، و اگر نیافتی چیزی که صدقه بدهی، پس یکی از شما دو رکعت نماز بخواند و در رکعت اول حمد یک مرتبه و سوره ی توحید دو مرتبه، و در رکعت دوم حمد یک مرتبه و سوره ی تکاثر ده مرتبه، و سلام دهد و بگوید: « اللهم صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبر ذلک المیت فلان بن فلان ».

پس حق تعالی می فرستد همان ساعت هزار ملک به سوی قبر آن میت با هر ملکی جامه ای و حلّه ای ، و تنگی قبر او را وسعت دهد تا روز نفع صور عطا کند به نماز کننده به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع می کند حسنات، و بالا برده می شود برای او چهل درجه.

مستحب است در شب اوّل دفن ، دو رکعت نماز وحشت براى میّت بخوانند :

به این صورت :

در رکعت اول ، بعد از حمد یک مرتبه (آیت الکرسى)

و در رکعت دوّم ، بعد از حمد ده مرتبه سورهٴ قدر (إنّا أنزلنا)

و بعد از سلام نماز بگویند : (اللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها إلىٰ قَبْرِ فُلانٍ)

نکته : به جاى کلمهٴ (فُلان) اسم میّت را بگویند

۱- نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر می‏شود خواند، ولی بهتر است در اول شب بعداز نماز عشا خوانده شود.

۲- اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او تاخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اول قبر او تاخیر بیندازند.

امام صادق ـ علیه السّلام هر شب برای فرزندش و در هر روز برای پدر و مادر خود دو رکعت نماز می گزارد، در رکعت اول سوره ی قدر و در رکعت دوم سوره ی کوثر می خواندند.

نماز وحشت هدیه ای است از شما به کسی که از دنیا رفته است، این نماز را برای آشنایان بخوانید تا دیگرا ن هم برای شما بخوانند.

رهگذر یه کم سفت شده بود. ولی ارزششو داشت که کمتر بنویسیم.
رعدشم من یادمه قلمهامون رو نوکشو میکشیدیم روی شیار بین کاشیهای دیوار تا تیز بشه. انصافاً جواب هم میداد.

آهان موضوع فردا : حس ششم رعععد میگه شما نبین ها ته دلتون ببین های محله رو دوست ندارید خخخ چرا ؟ آیا ؟ برای اینکه؟
خب من که کم فهم نیستم وقتی زهره میاد میگه لایک تقلبی و بازدید تقلبی ، منظورش اگه شهروز و مجتبی نباشه ، حتما رعععده خخخ
من نمیدونم آیا نبین ها متوجه نشدن وقتی کامنت بالا بره بازدید هم بالا میره .
در ضمن وقتی افراد برای هر کامنتی به پست سرک میکشن که فلانی چی گفته و صاحب پست چی جواب داده ، مسلما بازدید میره بالا .
شبو شور در پست بعدی من لایک دونیو بردار . خخخخ بازدیدها هم نشون نده .
الان میگید رعععد تو به خودت شک داری ؟؟؟
نخیر اصلا قضاوت مجازی ها برام اهمیت نداره . ولی خیلیا هم بهم میگن رعععد منظورش تو بودی .
ای کاش قبل از زدن پست کمی بیشتر فک کنیم. تاپ لایک ها مشخص بود کیا هستن . یا شهروز یا رععد یا مجتبی . و بعد محمد میر قاسمی . که البته الان تغییر کرده . من رفتم لایک خودمو در پستم پس گرفتم.
من لایک برام خیلی مهم بود . ی جایی زهره گفته بود من که عقده ای نیستم خخخ ولی باید بگم عقده ی لایک منم ندارم. ولی دوست دارم بدونم چن نفر از پستای من خوششون اومده .
من در کلاس درس هم همیشه آخر سال میگم به من نمره بدید . اسمتونو ننویسید ولی بگید چرا و به چه علت این نمره رو به من دادید . لایک هم یعنی شما خوشتون اومده خخخخ

پریسیما انصافاً با لوح سه تایی نوشتم.
خب با ماشین مینوشتم که میفهمید.
ماشین چهل و دو خونه داره لوح بیست و هشت خونه.
بعدشم ماشین ما نداشتیم.
ماشین رو از اول راهنمایی اجازه ی استفاده ازش رو بهمون دادن.
طاها لطفاً خارج چارچوب سایت نرو.
حتی اگر شوخی باشه.

رعد اصلا اینطوری نیست
منظور زهره کس خاصی نیست
منظورش کل گوش کنیها هستن
ولش کن مهم نیست عزیزم
یعنی چی که ما از ته دلمون شما رو دوست نداریم آخه؟
برا چی حساس هستی؟
لطفا یه کم خوشبین باش.

بچه ها سیستمم۱دفعه پکید. باتری خالی کرد خاموش شد بعدش هم که روشنش کردم اومدم دیدم از محله شوت شدم بیرون باید می رفتم دوباره نام کاربری می دادم طول کشید که بیام. تقصیر شهروزه.

در ضمن خیلیها هم بیخود گفتن منظور زهره تو بودی
مگه اونا تو دل زهره هستن آخه؟
ببین بازم میگم نباید با قضاوتهای بیخود باعث اتفاقهای بد برای خودمون و دیگرون بشیم.

هعیییی…. آق داداش یعنی میگی ما رو دوسمون ندارن؟ خخخخخخخخخخ… خب تا چن رفته بودیم؟
۱۶- چرا از ما خوشتون نیمیاد؟
۱۷- پس از کی خوشتون میاد؟
۱۸- بزنم نصف شین؟
۱۹-رعد تو رو که همه خییییییییییییلی دوسِت دارن… دلیل خنگ شدن رعد چیست؟
۲۰- واحد مرکزی خبر…. گوشکن… سطل زباله…خخخخخخخ

بچه ها جدی این ب اضافی نمی دونم از کجا اومدش. میگم روشنک گفته بود میره ولی فاطمه الان اینجا بود یعنی کوشش آیا؟ نکنه رهگذر این رو هم زده نیستش کرده

پریسیرت ، من دست خودم نیست . هر چی توی دلم باشه میگم خخخ
خب اگه تو جای من بودی ، انصافاً چه تصوری میکردی . حتی به شهروز گفت منظورم تو نبودی .
من که بچه نیستم . من به قدری روی واژه ها دقیقم که از روی کامنتها به شخصیت طرف تا حدودی پی میبرم.
اینجا شب نشینیه . من حرفامو گفتم و راحت شدم. خخخ دیگه غده مده نمیگیرم.
پریسیرت منظور من همه ی افراد مسلما نیست .

رهگذر نه من نمیدیدم.
رنگآمیزی ولی میکردم.
قوطی آب رنگو حفظ میکردم کدوم دایره مال کدوم رنگه. قوطیهای گواش رو هم حفظ میکردم کدوم چه رنگیه.
خلاصه بیشتر کاج رنگ میکردم.
با لوح قلم هم یه سری نقاشی که میشد با لوح کشید میکشیدم و با آب رنگ رنگش میکردم.
رعد نگران چیزی نباش.
این مسائل تو این مدت کم برامون پیش نیومده و از این به بعد هم پیش خواهد اومد.
فقط باید بیتفاوت بود.
ما هم امروز پول ایشون رو بهشون برگردوندیم و مشکلی هم برامون پیش نیومد.
پایه های این سایت خیلی محکمتر از سیصد و پنجاه هزار تومنه.
فقط ده نفر با ایمیل و واتساپ و تلفنی بهم گفتن که حاضرن این پول رو بریزن به حساب سایت تا جبران بشه.
من معتقدم تقدیر خودش جواب همه چیز رو به همه خواهد داد.
اگر خوب باشی تقدیر هم به وقتش باهات راه میاد و اگر بد باشی تقدیر شاید یه مدت باهات راه بیاد ولی به وقتش زهرش رو بهت میریزه.

بیخیال رعد… خوش باش… بزن بریم تو کار پست فشن… فردا چطوره آیا؟ پنجشنبه جمعه بریم سالن فشن رعد… متن از من پست از تو…خخخخخخخخ… خره نیمیتونم با این سیستم درب و داغون هی بیام محله… میسوزه بدبخ میشم… جواب کامنتم آزاد بذار هر کی دلش خاس بیاد جواب بقیه رو بده…دموکراسیش کن… همه با هم جواب کامنت میدیم…خخخخخخخ
حسینی… طاها رو دعواش نکن… تقصیر من بود…

بچه ها آروم باشید. به من ربطی نداره ولی چیزی که به نظرم درست میاد رو نمی تونم نگم. البته من سایت داری و قوانین آماری وردپرس رو بلد نیستم ولی دارم می بینم که آمار گیر ها گاهی به شدت اشتباه می کنن و تقصیر کسی هم نیست. خود من فقط چند روز بیشتر از۱ماه میشه که وبلاگم رو کردم۱سایت و در این مدت کم چنان شگفتی هایی از آمار گیر این سایته می بینم که از فرق سرم۲تا چشم زده بیرون. مثلا اینکه توی تقریبا۱ساعت۱دفعه دیدم آمار بازدید روزم رسید به۲۲۰۰تا. منی که بازدید دیروزم۱۰۴تا بود۱دفعه در۱ساعت از صبح خیلی زود۲۲۰۰تا بازدید داشتم؟ خوب نداشتم. یا من تقلب کردم یا آمارگیر قاتی کرده. از اونجایی که من هنوز دست بردن توی آمارگیر رو بلد نشدم اگر هم بلد بشم این کار از نظرم خیلی بی محتواست پس این اشتباه آمارگیره. حالا یکی بیاد بگه پریسا آمارش رو خودش برده بالا که بگه من زیاد بازدیدی دارم. خوب من که نمی تونم برم بیفتم عقب طرف خودم رو ریز کنم که متقاعد بشه. اون بنده خدا در مورد من این مدلی خیال می کنه؟ بذار خیال کنه. طوری نیست. ول کنید. وایی جا موندم از کامنت هااا! تقصی شهروزه.

وای میگن شهروز و پریسیما و رهگذر و رعد تو یه بمب گذاری انتحاری کشته شدن ؟؟؟؟
اوهههههههههههه میگن ینی جنازه هاشون تیکه تیکه شده بدبختای فلک زده …
وااااااااااااااااااااااااااای میگن یکی از قصد این کارو کرده ..هععععععععععععععی میگن با شهروز دشمنی شخصی داشته این ۳ تا فلک زده هم قربانی اون شدن ….
هعععععععععععععی طاهام بوده ظاهرا …واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ..عالیه ..امشب در ضیافت جنازه ها .همراه من هسین شما …خدافظ

بچه ها بحث امروز رو دیگه ادامه ندید لطفاً.
بچه ها یه بار با یکی از مسئولای خوابگاه محبی دعوا کردم. بعد مامان بابام اومده بودن دنبالم فهمیدن و منو حسابی دعوا کردن که چرا احترام بزرگترو نگه نداشتم.
این مال زمانیه که سوم راهنمایی بودم.
خلاصه منم رو صندلی عقب ماشین قهر کردم که چرا جلوی اون آدم تنبیهم کردن. واسه همین خودمو زدم به خواب که جواب سؤالا و بازخواستاشون رو ندم.
اونها هم باورشون شد که من خوابم ونامردی نکردن یه جا زدن بغل و دوتا بستنی قیفی گرفتن و حالا نخور کِی بخور.
یعنی اگر زورم میرسید خودم رو خفه میکردم خخخ.

در ضمن من واقعا آدم خوشبینی هستتم. افرادی که با من در ارتباط هستن اینو میگن .
رهایی اگه بدونی چقدر دیشب خندیدم وقتی گفتی من بوی سطل زباله گرفتم و یا اینکه میگفتی من و رعععد در سطل زباله تردد میکنیم خخخ
اینم به همه نبین ها بگم خیال همه راحت بشه . هیچ
کسی و هیچ حرفی منو دلسرد نمیکنه . مگر اینکه دل خودم بهم بگه برو .
هزار بار هم بهم بگن لایکات تقلبیه ، بازدیدت خیالیه ؛ برام مهم نیست .
من هر کاری دلم بخواد میکنم . خوبه که بخاطر لایک و بازدید پول نمیگیریم.
البته من در محل کارم توسط رقبا خیلی تخریب میشم. ولی مهم دانش آموزا هستن که شدید منو دوست دارن.
خب زیاده حرفی نیست . همینجا تمومش میکنم خخخخ
دلم برای خیلیا تنگ شده . ملیس ، زینب ؛ زهرا جهت یاب ؛ و مهربان خانوم کجایید . هادی عباسی چرا ی خط در میون میاد راستی . مهدی ترخانه چرا کم رنگه . عمو حسین سلاااام خوبی پسرم .

پری جان من وظایف هیشکس رو انجام نمیدم… روشنک در دایره وظایف من نیس… وظیفه کشتن دخترا با منه… پسرا با پرواز… خخخخخخخ… ولی روشنک که دختره… پس حتمی یه جنایتکار دیگه پیدا کرده محله…خخخخخخ… شاید خودتی که داری ملتا از پشت میزنی میکشی…خخخخخخخ
چه جالب حسینی… نمیدونستم با بچه های نابینام نقاشی و رنگ آمیزی کار میشه… آره کاج رنگ بشه قشنگ میشه… بوی گواش هم خیلی حس خوبی داره… من که خیلی بوشا دوس دارم…

وای پرواز اومد بگیریدش در نره آخجون شکلک گرفتم پرتش کردم اون وسط افتاد روی این میز بلنده با تمام محتویاتش خورد توی سر رهگذر بعدش هم قل خوردن روی سر پری سیما وای پری سیما این پرواز عمدا زده وای پرواز پری سیما می خواد بکشدت وای رهگذر پاشو که کشتنت این۲تاااا آخجون طرفدار های هر کدوم بریزید وسط که این۳تا هم رو کشتن! وایی جانمی آخجااان بزنید بزنید شکلک خودم هم از این بالا پریدم پایین با۱شیرجه بی نقص نابینایی شهروز رو هدف گرفتم رفتم که نیستش کنم از صفحه فلزی روی این میزه که زیرش پناه گرفته و وااایییی پدرم در اومد این میزه چه سفت بود آخ شهرووووز بگم چی بشی تموم شدم اآآآخخخ رفتم به عدم

رهگذررر! چرا به ماهیت پلیدم پی بردی؟ دیگه هیچ چاره ای برام نذاشتی جز اینکه خلاصت کنم! شکلک نقابم رفت کنار از اون نگاه دیوونه ها مال قاتل های آخر فیلم. طرف تمام فیلم کلی مظلوم بوده حالا آخر کاری شده اژدها من الان از اون شکلک ها! رهگذر وایستا اومدم خاموشت کنم! تو نباید این رو می فهمیدی! شکلک نعره ابلیسیییی

هاهاهاههاهاهاهاهاهاهاهاها….خدا نکشتت پریساااا… چه خوب تصویرسازی میکنی… خخخخخخخخ… مردم از خنده…
سلام عمه… رفتی؟ خدافز…
رعد… بعضیا مث عمو حسین دائماً در گشت و گذارن ظاهراً… ترخانه یه کم از دس من ناراحت شد فک کنم تو پست اون فیلم مستند خادمی از چار برج… ولی من واقعاً منظور بدی نداشتم… فقط نظرمو گفتم… ایشالله بزودی از دلش درمیاریم…. خخخخخخ… بیخیال بابا…
سلام کنت…
سلام وحید…

موضوع این باشه : البته من نمیدونم که بتونم باشم یا نه .
در مورد شخصیت خودتتون صحبت کنید و کمی از خودتون و علایقتون بگید . بذارید من رعععد بیشتر شماها رو بشناسم .

بچه ها یه بار موهای یه سریمون تو مدرسه بلند بود.
بعد ما رو از صف صبحگاه کشیدن بیرون و بردن که با ماشین سرمونو بتراشن.
بعد هر کاری کردن ماشین اصلاحی که میخواستن باهاش این کارو بکنن روشن نشد که نشد خخخ.
ولمون کردن رفتیم سر کلاس به شرطی که برای فرداش موهامون کوتاه شده باشه.

وحید محکم بشین می خواییم این دفعه به جای نصف کردن کیف ها بریم توی کار پایه های میز. میز های خالی رو بیخیال میریم سراغ میز های پر. پایه هاشون که بره دیدنی میشن. اول اونی که قلیون ها روش ردیفن شهروز هم کنارشه. برو که رفتییییییم.

طاها من در مورد شفاناپذیر بودن خودم۱توضیحکی اون بالاها دادم. شکلک نگاه متأثر که دیگه توضیحش تکراریه. شکلک آه! شکلک محو نگاه در افق و موزیک متن و این دوربین صدادار ها.

موافقم پریسا.
بچه ها من توی مدرسه فقط یک بار تنبیه شدم. من توی دستشویی یک سنگ انداختم و دستشویی مدرسه هم گیر کرده بود. مدیر مدرسه هم از هر کسی پرسیده بود نتونست بفهمه کار کی بود. آخر به خاطر کار من همه بچه ها را توی سرمای زمستون بشین و پاشو داد. خخخ خخخ خخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاها
آخر هم هیچکس نفهمید کار منه خخخ خخخ هاهاهاهاهاها

خوش به حالت مسعود . اونجا همیشه بارونیه . مسعود و وحید کمی از خودشون صحبت کنن . مسعود زیاد نمیشناسمت . منظورم رفتاراته . شوخی یا جدی ؟؟

چه طوری مسعوووود.
میدونستی به خاطر پیچوندنهات در مورد گذاشتن پست دستم بهت برسه تبخیرت میکنم آیا؟
خب این دکی ظاهراً دوباره رفت به ملکوت.
پس موضوع فردا شب به خاطر رعد میشه این.
اگر بخواید شخصیت خودتون رو برای یه نفر ترسیم کنید چه طوری این کارو میکنیدد؟
چه قدر توی معرفی درست خودتون موفقید؟

خخخخخخخخ… حسینی منم همیشه ناخونام بلند بود بابتش تنبیه بودم… هنوزم همینطوری ام آدم نشدم… اون دفعه خانوم کاظمیان میگف تو دیگه از قاشق استفاده نکن… ناخونات هستن که…خخخخخخ…
تو دبیرستان سر کلاس ریاضی شیطونی کردم دبیرمون گف تا هفته دیگه از رو کل کتاب ریاضی دو دور بنویس بیار… بی انصااااااف… منم گفتم مینویسم… رفتم دو تا دفتر دیویس برگم گرفتم… شروع کردم به نوشتن… ده صفحه نشده خسته شدم پرتش کردم اون طرف…خخخخخخ… رفتم آویزون دبیره شدم و ازش عذرخواهی کردم آخرش…خخخخخخخ…

سلام بر کنت کرد تبار محله . کنت تو هم اگه میتونی ی خورده از خودت بگو . مجردی یا متاهل ؟
آیا بعد از نبین شدنت از عصا استفاده کردی یا نه ؟ اصلا تونستی با نبین شدنت اخت بشی ؟
چقدر طول کشید تا خودتو وقف دادی ؟؟

آخجون پریدیم! بچه ها من هر بار که می پریم صفحه بعدی میگم اگر۱زمانی نبودم اینجا خداییش سر این پریدن ها به یادم باشید۱فاتحه به روان پریشانم بدید

خووووووبم شهروزی. باورت میشه کار با فایرفاکس اندروید رو هم نصفه ضبط کردم و هنوز کاملش نکردم که بذارمش تو محله؟؟
تبخیییییییرررر؟؟؟ یا حرضت طوطی همسایهههههه!!!

مسعود اینکه خوبی عالیه. باور کن وسط همه پراکنده های امشبم این رو کاملا جدی میگم اینکه حس کنیم خوبیم یکی از عالی ترین احساس های دنیاست. بچه ها از من یادگاری داشته باشید. هیچ نعمتی توی تمام زندگی اندازه این حس خوب بودن و آرامش حاصل از این احساس نمی ارزه. امیدوارم خدا از امشب تا همیشه این احساس بهشتی رو به تک تک افراد این محله بده.

وااااااااااااای وحید… خخخخخخخخخ… یه پسر همسایه ام ما داشتیم… مامانش آلمانی بود باباش ایرونی.. اسم شناسنامه ایش ابوالقاسم بود… اسمی که صداش میزدن اندی…خخخخخخخخ… این خیلی شیطون بود… یه سری اومده بود کله سحر در مدرسه رو با زنجیر و قفل پلمپ کرده بود و دخترا تا در باز شه همه تو خیابون وک و ویلون بودیم… خخخخخخخخ… اینم هی با دوستاش قاطی دخترا بود تا بالاخره مدیر پدیرا با اره مره درا وا کردن…خخخخخخخ… بعدها گفتن کار این اندی بوده… حالا وحید تو منو یاد ندی انداختی…خخخخخخخخ
عرض ادب کنت… شما باید کلاه از سر برمیداشتیا… خخخخخخخ… یادتون رفت…خخخخخخخ…

پری سیما پرواز رو که خودم چیز یعنی میگم که اهم اهم وای هوا چه سنگینه من برم۱هوایی بخورم الان میام. وای نزدیک بود خودم رو لو بدم بگم این پروازه رو ترکوندمش

خداییش آن قضیه سنگ انداختن توی دستشویی خعععععلی بهم حال داد. آخه با این کار روی مدیرمون را کم کردم. چون توی هر کاری دخالت می کرد. هر روز باید قبل از شروع کلاس برامون سخنرانی می کرد. این مدیر واسه خودش هم مدیر بود، هم ناظم، هم سرایدار، هم آبدارچی، هم معلم و … وای وای دیوونه می شدیم از دستش. وقتی هم توی دستشویی سنگ انداختم آخرش خودش رفت درستش کرد. خخخ خخخخ خخخ هاهاهاهاهاهاهاها

آره پریسا. جدی من اکثر وقتا احساس میکنم خوبم.
یعنی توی همه ی دور و بریام کمترین انرژی منفی رو به دور و اطرافم میدم. این حرف خودم نیستااا. اتفاقا حرف بر و بچه هاست.

بچه ها پرواز دود شد الان توی هوای اینجا پراکنده هست. شکلک نگاه پشیمان و مات و گیج. خودم کردمش توی لوله قلیون شهروز این هم دید ولی نامردی کرد و قلیونه رو دودش کرد تا تهش. شکلک خنده پلید زیر جلدی به شهروز.

کشتیش یعنی؟
واااا مصیبتااااا
پرواز مرحوم شد اصلا فکر نمیکردم اون کسی که همه رو جنازه میکنه یه روز به خیل جنازه شدگان بپیونده
وااای پرواز هعععععععی آخه چرا؟

بچه ها من دیگه برم در و پیکر محله رو ببندم.
فردا شبم خداییش باشید.
چهار ساعتیم و خلوت باشه خسته کننده میشه.
به موضوع هم فکر کنید.
شبتون به خیر.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

بچه ها تا بسته نشده شب به خیر بگم. میگم اگر حالش رو داشتید آخر شب پیش از خوابیدن ذهنتون رو۱تکونی بدید و محکم بتکونیدش. قشنگ صافش کنید و سبک بخوابید. شب و خواب و لحظه هاتون طلایی.

خیلی میخخخخخخخخامت شهروزیییی! مسخره معلمه با هزاااار امید و آرزو بیرونش کرده رفته با بر و بچ به امر شریف فوتبال داخل سالن پرداااخته. بدمت تحویل نظمیه تا بفهمی یه معلم به چند من مردک؟؟؟

هعععی…. منم دلم میخاد مث اینا یه جمله بنویسم خب…
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد….
وااااااااای رهگذر… دمت گرم… چه قشنگ بود جمله ت… دمت گرم فمنیست… بابا شاعر… بابا خود مختار…
هاهاهاههاهاهاها… از خودم نبود که… خخخخخخخخخخخ… شب خوش بچا…

اتـــوبـــان هـــا چـــی مـــیـــفــهــمـــن از انــدوه آدمــــی تـــنـــهــا
در حـــجـــم یـــک مـــاشـــیـــن
کـــه فـــشــار انـــگــشـــت هـــای پـــای راســـتـــش رو پـــدال
بـــســتـــگی بـــه شـــدت “بـــغـــض” تـــو گـــلـــوش داره . . .

رععععد بزرگ لنگ لنگان همراه با یک عصا وارد میشه . خودش میره بالای مجلس روی ی مبل سلطنتی میشینه .
و داد میزنه دخترا پسرا من اومدم . کسی نیست که از من پذیرایی کنه ؟؟؟

سلام آق داداشم… چی میخوری؟ اب انار دوس داری؟خخخخخخ
وااااااااااااااای رعد… از صب مامانم داش انار دونه میکرد رب انار درست کنه… هی رفتم و اومدم خوردم… هی خوردم… هی خوردم… بعد از ظهر بابام رف آب اینا را گرف آورد… بعدش من چن تا لیوان آب انار خوردم و افتادم… خخخخخخخخ… حالا پاشدم چن تا خرما خوردم تا فشارم اومده بالا…خخخخخخخ… خیلی برام عزیز بودید که خودما کشیدم تا اینجااااااا…. بیارم برات یه لیوان؟خخخخخخخخ

چیطوری فاطمه؟ خبی؟ ظرفا رو شستی یا نه؟ با دسکش پارچه ای…خخخخخخخخ… چقد این مردا شوتن.. بیاید امشب موضوعمون باشه غیبت پش سر مردا…خخخخخخخخ
اما نه موضوع معرفی خودمون بود… خب فاطمه زود باش بگو کی هستی؟

سلام بر فاطمه جون عزیز.
رهای ردددی تو هنوز متوجه نشدی که طبعت سرده و نباید در خوردن ترشیجات و غذاهای سرد احتیاط کنی ؟؟؟

میدونی چیه دیشب بهم خبر دادن که پسر سه ساله ی دوستم فوت شده خیلی خرابم خیلی امروز هر کاری کردم یادم بره نشد,بس که توی پست حسینی چرت و پرت نوشتم فکر کنم بهم کلی بد و بیرا گفته.

رهاااای در به دری این روشنک جون خوش زبونو من نمیشناسم. خخخ
ازش خوشم میاد . بهش بگو بیاد جلوتر بهتر ببینمش . خودتم ازش خجالت میکشم . امروز این دومین دخمریه که چشمو گرفته خخخ

روشنک بپر تو بغل این آق داداش ما خودتا بش معرفی کن… نگران نباش خیلی پیره دیگه محرمه به دخترا…خخخخخخخخخ…
سلااااااااااام پرواز… دیشب نبودی چرا؟ جات خالی بود عمه…

روشنای عزیز تو رعععد بابابزرگیو میشناسی آیا ؟ ازم نمیترسی خخخ
آخه من چشام شوره و دخملایی مثل تو رو چشم میزنم .
همین فاطمه رو چشم زدم حسابی . فک کنم مریض شده باشه خخخ

آخیییییییی. فاطمه جان… چرا بچه ش فوت کرده؟ عزیزم… خدا بداد دل مامانش برسه… تو غصه نخور عزیزم تا ما رو داری… برات جوک بگم بخندی؟ آخه جوکم بلد نیسم…خخخخخخخخ

من کلی از خودم توی پست حسینی نوشتم دیگه.بد نیستم دارم تلاش میکنم فکر نکنم به دوستم.راستش من خیلی زود رنجم,احساساتی هم هستم که میخوام ترکش کنم,از کسی بدی ببینم هیچوقت یادم نمیره طلافی نمیکنم ولی بهش دیگه اعتماد نمیکنم,خوبی هم از یادم نمیره چند برابرش را تلافی نمیکنم,از مسخره شدن و سر کار گذاشته شدن هم بدم میاد اگر کسی این کار را باهام بکنه دورش را خط میکشم,دیگه چی بگم؟؟

روشنایی تو از خودت بگو .
۱- ببینی یا نبین ؟ کم ببینی یا کم نبین ؟
۲- چن سالته ؟؟
۳- کجایی هستی ؟
۴- علایقتو در سه سطر بنویس

پریسا کوشش آیا؟ امروز اردو بوده به گمونم خسته باشه… پریسیمام ساعت یازده میاد… حسینی ام که داره ظرف میشوره… طاهام زنگ زده وانت تلفنی تا شعراشو بیاره واسش تا محله… پروازم که ظاهراً دل و دماغ نداره… خب میمونیم ما چن تا… بریم سر موضوع آیا؟ دقیقاً بگو ازمون چی میخوای رعد؟

من رعد را نمی شناسم ولی محبت و شعورش را درک میکنم
چش شور را باور ندارم ولی با این حال چشم زخم رعد از روی محبت را با کمال میل قبول دارم

سلام نازنین جان…
فاطمه صبر کن عزیزم یواش یواش… خخخخخخخخخ… تموم شدی که… حالا تا یک بیکاری…خخخخخ… یکی یکی بوگو ….خخخخخخخخ

توی شکم بچهش یه غده بود دکترها نتونستند کار بکنن,به مامانش که فکر میکنم حالم بد میشه,امروز زدم پست حسینی و تو را ترکوندم رهایی,از زمان ابتدایی میشناسمش,خیلی خانومه مثل شما,سلام روشنک و پرواز.

نه فاطمه جان… بیخیال عزیزم… حسینی رو نمیدونم… ولی من احساس ترکیدگی نمیکنم… کلاً با من راحت باش… راحت راحت… دیدی که خودم چه راحتم…خخخخخخخ… بش فک نکن دیگه…

یک مهندس به دلیل نیافتن شغل یک کلینیک باز می کند با یک تابلو به این مضمون: درمان بیماری شما با ۵۰ دلار. در صورت عدم موفقیت ۱۰۰ دلار برگشت داده می شود.”
یک دکتر برای مسخره کردن او و کسب ۱۰۰ دلار به آنجا می رود و می گوید: من حس ذائقهء خود را از دست داده ام.
مهندس به دستیار خود می گوید: از داروی شماره ۲۲ سه قطره. دکتر دارو را می چشد اما آن را تف می کند و می گوید این دارو نیست که گازوییل است!
مهندس می گوید شما درمان شدید! و ۵۰ دلار می گیرد.
چند روز بعد دکتر برای انتقام بر می گردد و می گوید که حافظه اش را از دست داده است. مهندس به دستیار خود می گوید: از داروی شماره ۲۲ سه قطره. دکتراعتراض می کند که این داروی مربوط به ذائقه است و مهندس می گوید شما درمان شدید و ۵۰ دلار می گیرد.
به عنوان آخرین تلاش دکترچند روز بعد مراجعه می کند و می گوید که بینایی خود را از دست داده است.
مهندس می گوید متاسفانه نمی توانم شما را درمان کنم، این ۱۰۰ دلاری را بگیرید! اما دکتر اعتراض می کند که این یک ۵۰ دلاری است. مهندس می گوید شما درمان شدید و ۵۰ دلار دیگر می گیرد .
تقدیم به تمام مهندسان باهوش

سلام …پرواز هستم /۱۲ ساله از کرمان //فرزند کوچک رععععععععععععععععععععععععععععععععععععد بزررررررررررررررررررررگ /.دو تا داداش دارم ب نوم های مارکز و شمشیر .
داداش بزرگم ادبی میباشه .!!امان از داداش وسطی .معتاد انگل اجتماع هس .مایه ننگ خاندان بارانی میباشه …هعی چاقو میزنه تو قلب مردم آمیکشتشون جلاد …
هعععی یه عمه هم دارم .اسمش رها باران زاده میباشه ….
دیگه همین .
از سال ها پیش با محله آشنا شدم …نابینا هستم …خدافظ

سلام نازنین.راستی توی اون کامنت اشتباهی نوشتم خوبی را تلافی نمیکنم با عجله نوشتم.نترس من تموم نمیشم,اون بار که پای تلفن حرف زدیم یادت رفته؟؟

من کم بینم. اهل نصف جهان. به مطالعه به ویژه رمان های فاخر علاقه دارم… یه دوره کوتاه هم اهل سیاسی بازی بودم الان آدم شدم

خب روشنایی سایت خیلی به شب نشینی خوش اومدی . فاطممه جون خودتو سر گرم کن و برای مادر داغدیده دعا کن .
رهاایی هر موضوعی که روشنایی میگه همونو ادامه بدید . به یمن قدومش باید موضوعو ایشون انتخاب کنه

سلااااااااام زینب جان… روشنک ببینم تو منو میشناسی؟ یعنی د رعالم واقعی منو دیدی؟ آخه من بچه های اصفانا میشناسم تقریباً…
پروااااااااااااااز… مجیییییییید دلبندم این طوری که نع… قراره شخصیت حقیقیمون رو لو بدیم عمه… مثلاً تو باید بگی که در عالم واقعی چطور آدمی هستی… شیرفهم شد؟ خدافظ…خخخخخخ

راستی پریسا گفت شاید نیاد و پریسیما هم گفت اگر بیاد بعد از یازده میاد,این حسینی کجاست از دست من کفریه ها فکر کنم.

عمه .من تو دنیای حقیقی اصن شخصیت ندارم که …یََََک بیشخصیتیم ک نگوووووووووووووووووووو.
اصن دوستام ترکم کردن رفتن دیگه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ.
….واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عمه …

دوستان عزیز توجه فرمایید که من دیگه دارم عصبانی میشم, خب چرا همه میتونن لایک بزنن من نمیتووووووووونَََََم

سلااام بر زینب و سلام بر نعمت سیاه خودمون
روشنایی تو تاج سر مایی . اصلا آب انار هم مال تو من نمیخورم. ولی حالا که دخترمی باید بری برای مهمونا چاااایی با گز آردی بیاری خخخ

خب من شروع میکنم…
به نام خدا بسم الله… مشکل گشا بسم الله…خخخخخ
من آدم بسیار اخلاق گرایی هستم… مذهبی هستم ولی نه به نوعی که عرف امروز مذهب رو تعریف میکنه… مذهب را در اخلاق پسندیده میدونم نه در نماز و روزه و اینا… البته خودم بشدت اهل نماز و روزه هستم ولی اخلاق برام اهمیتش بیشتره… بالاترین لذت زندگی را در سجده پیدا کردم… و بهترین کتابی که خوندم نهج البلاغه بوده… آدم شوخ و شنگی ام و هر جا میرم همین طوری مشنگم… بقیه شو بعد میگم…خسته شدم…

زینب جون دخملم خیلی از ببین های گروه عاشقت شدناااا .
بعدشم نعمتی بدو بیا وسط برامون کمی بخون . البته نوحه خخخ دل دخترا کبابه .

اوووووو… پروااااااز من حدس میزنم که تو آدم متفاوتی هستی… زود باش خودتا لو بده تا نزدم بیمیری… زووووووووووود… بگو ببینم تو همین جوری مشنگی؟ صبر کن ببینم… تو خیلی موسیقی گوش میکنی… خیییییلی روحیه ی حساسی داری و زود رنجی… آره؟

من کلا به اخلاق اهمیت می دهم. کلا با همه راحت و صمیمی هستم. تقریبا ارتباط خوبی با دیگران برقرار می کنم. با هر کسی که دوست می شوم سعی می کنم دوست خوبی برایش باشم. از کلک زدن بدم میاد. از خیانت کردن بدم میاد. زود به طرف مقابلم اعتماد می کنم اما متأسفانه خیلی وقتها از این اعتمادم ضربه خوردم.

درد و بلااای روشنایی بخوره توی سر هر چی پسره مفت خور و تنبله .
فاطمه !!!
پرواز در نظر من ی دختر فلج و نبینه که صورتش هم جای آبله مونده خخخ

شهروووووووووووووز .الهی جنازتو فردا کفن پیچ ببینم ..این چی وضعیه برا این کامنتا درس کردی خو …
مرض داری آخههههههههههههههههههه .
من دیگه با این وضع کامنت نمیدم …حوصله ندارم هی برم صفحه قبل /…
همون ۲۰۰ تایی چش بود مگه ؟؟؟
عجب .!

پرواز یک بار مثل بچه آدم بیا از خودت حرف بزن و الا عاقت میکنم و ما تَرَکمو میدم به شبو شور که گویا قصد زن گرفتن هم داره

آره روشنک… من بعضی وقتا کتابم خوندم واس بچا… خخخخخخخ… نه منظورم حضوری بود… چن وق پیش تو مدرسه شهید سامانی بودم… یکی از معلمهای نابیناشون منو میشناخ به اسم رهگذر… گوشکنی بود، ولی اهل کامنت نبود… اسمشا بهم گفتا… هر چی فک میکنم یادم نمیاد… گفتم شاید اونی…خخخخخخخخ

پرواز صلوات بفرس عمه…خخخخخخخ… خب نرو صفحه قبل… تو که مدیر کامنت دونی یی… برو از اون بالا نظارت کن… چه خنگی پسرم… منم که هی نمیرم صفحه قبل… همش تو کامنت دونی ام…خخخخخخخ

زینب جونم هم بیاد از خودش بگه . بدو دختر خوش سلیقم.
رهااایی اونقدر شیک و هنری شالشو سرش میکنه که نگو . مثل هنرپیشه های معروف .
دوستام همه گفتن این دختر چه ملیحه .

من اگه بخوام از خودم بگم.
خب بذارید ببینم از کجا شروع کنم.
اتفاقا من هم اخلاق برام مهمه. از غرور کاذب و تکبر هیچ خوشم نمیاد. کمی زودرنجم. اهل قهر کردن طولانی مدت نیستم. خیلی طول بکشه ۲۴ ساعت. کلا از قهر کردن خوشم نمیاد.

هوش و حافظه نسبتا خوبی دارم ولی اونطور که باید ازش استفاده نمیکنم متأسفانه. یه جورایی تنبلم.

بعضی وقتا مرغم یه پا داره. از خر شیطون هم به این زودیا پیاده نمیشم. البته گفتم بعضی وقتا.
فعلا همین.

من توی زندگی واقعی ساده و زود باور و در عین حال جدی و تلخ هستم.
اهل نماز و اینا هستم ولی به همه افکار و اندیشه ها احترام میذارم. قبلا خیلی زندگیو به خودم سخت می گرفتم ولی فهمیدم خودش سخته دیگه لازم به زحمت من نیست. عیب بزرگم اینه که زیادی حساسم ولی خوب کینه ایی نیستم

منم از قهر کردن زیاد خوشم نمیاد. کلا آدم آرومی هستم اما بعضی وقتها که هوس می کنم شیطونی کنم دیگه بیا و ببین خخخ خخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاا

ای پدر فلک زده ..تو منو عاق کنی ک خودت بدبخ فلک زده میشی ….
هععععععععی من ک حاج حسن له له میزنه ک بابای مجازیم بشه ..ولی چه کنم ک نیستم اهل نمک خوردن و نمک دون شکستن ..
فاطمه دکتر چیه ؟؟؟
من صبحا میرم سر گذر عملگی ..هعععععععععععععی …با پول فعلگی و حمالی برا مردم زندگیما میگذرونم ..
عمه رها ..خیلی زود رنجم ..خیلی حساسم ؟؟//…
بقیشم ب سن تو نیمیخوره ..
دیگه کسی با من کار نداش ؟؟خخخخخخ

آق داداااااااااااااااش… قراره از خودمون بگیم نه از رهگذر شلخته پلخته ی شندره پندره…خخخخخخخخخ… تو خودت کی هستی؟

عه عه… لوسم هستی پرواااااااااااز… بارها به خانوم کاظمیان گفتم فک میکنم این پرواز خیلی لوسه… مگه نه خانوم کاظیان؟….برو بچه ننه ی لوس…
هی بچه ها من قهر میکنم در حد لالیگااااااااااااااااا… یعنی فقط کافیه از دس کسی ناراحت شم… دیگه کات… دیگه تموم… میزنم ریشه ی رفاقتمو کامل آتیش میزنم میره پی کارش… کلاً باهاش بهم میزنم… خودشم بکشه دیگه نمیبینمش…خخخخخخخخخ

رهااایی من رعععد بزرگم ؛ آمده از آسمان ها ؛ تنهای بی نشان ، پر از اندوه ؛ و شاید لبریز از ناگفته ها ، شاید مرا در همهمه ها بیابی .

نمی دونم یکی از خوبی ها یا بدی های من اینه که احساسی ام. شاید احساسی بودن برای مردها کمی عجیبه. نمی دونم شاید هم عجیب نباشه. دوست دارم نظر شما دوستان را هم بدونم. آیا احساسی بودن برای مردها بده یا خوب؟

احساسی بودن برای مردها خوبه یا نه؟ نمیدونم، ولی به نظرم بستگی به میزان احساسی بودن داره. در برخی یعنی خیلی موارد لازمه عقل و منطق بر احساس غلبه کنه. البته این فقط نظر شخصی منه.

هعی… یه خاطره بگم باز… یکی بود که من بش جواب مثبت دادم و قرار شد که دیگه ازدواج کنیم تقریباً…خخخخخخ… یه شب رو گوشیش پیام دادم، جواب نداد… باز پیام دادم دیدم اص نرف پیامم براش… بعدش زنگش زدم دیدم کلاً خاموش کرده… فرداش پرسیدم چی بود قضیه؟ گف: حوصله تا نداشتم…خخخخخخخ….واااااااااااااااااااااااای… زدم پکوندمش… چنان نه یی بش گفتم که هنوزم داره خودشا خفه میکنه که برگرده و من دیگه نبخشیدمش… تقریباً هشت ماهی میشه بدبخ شده رفته پی کارش…خخخخخخخ…….جنازه ش کردم… حقش بووووووووووووود…….

بچا من برم و برگردم… خیلی دارم خودمو لو میدم… من ساده ام هستم…خخخخخخخخخ… همه چیا به همه میگم همیشه…خخخخخخخ…..واااااااااای…

لوس خود-تی عمه سیاه ..
خاک …ینی خااااااااااااااااااااااااااااااک
خو همین کارا میکنی دیگه …چرا با اون دعوا کردی خو …
عجججججججججججججججججججججججب عمه ای هسی تو …

از چی بگم نعمتی ؟؟
۳۶ سالمه . اصلا حوصله ی حرف های خانومای متاهل که همش از دیگرون حرف میزنن یا از لباس و طلا و یا از این مقوله ها ندارم .
افکارم با زمان ۲۰ سالگی تغییر چندانی نکرده ولی رفتارم چرا . ی ذره بی خیال شدم.

من اعتماد به نفس ندارم یعنی اعتماد به نفسم پایینه.

بعضی وقتا خودم رو زیاد اذیت میکنم. کافیه احساس کنم یا متوجه بشم جایی کارم اشتباه بوده یا اینکه کسی از من رنجیده شده. خودم رو خیلی سرزنش میکنم.

ریسک پذیر نیستم.

من یه کم مثل دریام, گاهی وقتا خییلی آرومم, گاهی وقتا واقعا خروشانم, بعضی وقتا با افراد با احساسات حرف میزنم, بعضی وقتا با شوخی, عاشق افرادیم که شوخن, حالا میخوام اعترافم کنم, من دست خودم نیست, دوست دارم خودم رو نشون بدم, اما, نه به ظاهر, یعنی نه جوری که بخوام به یه چیز تظاهر کنم تا دیده بشم, فقط از ویژگیهام به صورت برجسته تری استفاده میکنم, حسادت ندارم نسبت به کسی ولی به حال خیلیها غبطه میخورم, رمان زیاد میخونم و تازگیا خییییلی درس خون شدم خخخ, کتابای روان شناسی زیااااااد میخونم, شعرم خییییلی دوست دارم,

بچه ها من کلا از کسی که نسبت به کاری بی تفاوت و بی خیاله خیلی بدم میاد. یعنی دلم می خواهد مثل این پرواز جنازه اش را به سر در محله آویزون کنم و یک کارد بردارم و گردنش را از بیییییییییخ بزنم. وای که چقدر بدم میاد اععععه اععععه عهههه عععععههه

نازنین منم اعتماد به نفسم خیلی پایینه .
ولی همه فک میکنن که من خیلی ریلکس و اعتماد به نفس بالا هستم. ولی همیشه خودم از خودم ناراضیم.

هی پرواز دیونه که نیستم با ملت دعوا کنم…خخخخخخخخ… رفتم پیش مشاور… با کمک مشاور با هم زدیم یارو رو پکوندیمش… مشاور بهم گف: بدبخ میشی… این آدم بدرد تو نمیخوره… تو پر از احساسی این آدم آهنیه…خخخخخخخخ… خب اگر این تلفنش رو خاموش نمیکرد من هرگز پیش مشاور نمیرفتم و الان تو یه شوهر عمه داشتی… ببخش که داغ شوهر عمه داشتنا بدلت گذاشتم…خخخخخخخخخ…چندین ساعت با مشاور حرف زدم خب… خخخخخخخخ…

هی بچه ها من تنها چیزی که خییییییییییییییلی دارم اعتماد بنفسه….خخخخخخخخ… بقیه چیزا رو ندارم تقریباً… اما اینا زیاد دارم ازش…خخخخخخخخخ

راستی من خیییلی بیش از حد دیگه واقعا زود رنجم, اگه از یه چیز ناراحت بشم دست خودم نیست گریه رو باید به سمتش برم اما همیشه تنهایی گریه میکنم

زینبی خب تو هم مثل بقیه رفتارهای منو میبینی خخخ
مثلا ی روز توی گروه داشتم پیام میدادم و ههههه و هاهاها مینوشتم و سر به سر پنجعلی و چنگولی و تینایی میذاشتم ولی داشتم همون موقع گریه میکردم خخخ بین خودمون بمونه و لو ندی . راستی پنجعلی ی دختر نبین خوبه ولی من اسمشو گذاشتم پنجعلی هاهاها

آق دادااااااااااااش… من میخاستم یه موش بخرم دیروز… زدن کشتنم اینا…خخخخخخخخخ… من حیوونارم خیییییلی دوس دارم… حالا بزودی میخرم یه دونه شا… از این موش آزمایشگاهی سفیدا که دم ندارن… خییییییییلی نازن…

خب جدیی میخوام خودما معرفی کنم …
هعی ..پرواز هسم .. . متولد ۲۱ فروردین ۱۳۶۸ در تهران هستم و از همون بدو تولد دیدم که نمیبینم. تحصیلاتم رو تا پیشدانشگاهی در مدرسه ی شهید محبی
گذروندم و پیشدانشگاهی رو تلفیقی خوندم. فارغ التحصیل رشته ی فلسفه ی غرب در مقطع کارشناسی از دانشگاه آزاد واحد تهران شمال هستم. من صنایع دستی معرقکاری و
سفالگری و قالیبافی رو تا حدود زیادی یاد گرفتم. پیانو هم میزنم. سال نود یکی از پایه گذاران کانون نابینایان حس اول در فرهنگسرای معرفت در تهران بودم که به
دلیل عدم حمایت لازم از طرف شهرداری منحل شد. یه پرسپلیسی ۲ آتیشه هستم و غذای مورد علاقه ی من هم فسنجونه. کسایی هم که میخوان از طریق اسکایپ با من در تماس
باشن آیدی من اینه. hosseinishahrooz25 ایمیلم هم هست: hosseinishahrooz@gmail.com امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم. مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
میدونین ک رهگذر عممه .و اگه مورد عنایت قرارش بدین نصفتون میکنه ..از ما گفتن ..

رهاااایی من حتی نمیتونم ی مرغ عشقو توی دستم بگیرم چون از اینکه تپش قلبشو حس میکنم چندشم میشه . موشو گربه و سگ که از نگاه کردن بهشون هم حالم بد میشه .
اه اه گربه که از نگاهش هم میترسم خخخ

آخ رهگذر گفتی موش.. یادم رفته بود بگم. یه بار تو دبیرستان من و همکلاسی ام یه موش گرفته بودیم و سر کلاس ریاضی اونو توی کلاس ولش کردیم. وای چه روزی بود. کل کلاس جیغ جیغ جیغ جیغ. فکرشو بکن صندلی ته کلاس جایش با صندلی جلوی کلاس عوض شده بود. بعضی بچه ها هم به هوای پرت کردن کفش به موش، کفشهایشان را به شیشه پرت می کردند و شیشه کلاس هم شکست. خخخخ خخخ هاهاهاهاههاهاهاهاهاههاااهههاااههاا

خخخخ. پرواز خدا خفت کنه. خخخ.
خب اگه نمیخوایی درباره خودت ننویس.
چرا شناسنامه مردمو کپی میکنی. خخخ.

بابا بزرگ رعد میگم چرا از صبت احوال براش شناسنامه نگرفتی؟ خخخخ.

والاه پرواز بارانی ؛ متولد سال سیصدو سیاه . صادره از سنگاله .
معمولا اهل سوسه و فس فسه . سوسول و سیاست مداره

در مورد حیوونا من پرنده ها رو خیلی دوست دارم. دست کشیدن رو پراشونو دوست دارم و بهم حس خوبی میده.

از سگ و گربه و موش و سوسک و اینا هم میترسم. خخخ.

رهگذر ..لال شی ..چرا نفرین میکنی ؟؟
خره میگن نفرین عمه میگیره خخخخخخخخخخخخخخخ
وااااای نازنین بذار مجهول باشم ..مثل الی در فیلم درباره الی ..منم میشم درباره ی پری خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا پدر .چرا پسرتا جلو مردم خورد میکنی خو …
نمیگی تو شخصیتم تاثیر منفی بذاره برم مث اون پسر وسطیت معتاد شم ؟؟؟؟؟؟

البته ک تو باعث شدی داداش شهروزم معتاد شه .
بذارین بگم بچا …
این شهروزه از همون اول یک پسر تنبل درس نخونی بود .
همه نمره هاش زیر ۱۰ بود …
واااای بچا .هر روز پدرمون ینی آقای بارانی رو میخواسن مدرسه ..
آقا این پدر ..همین رععععععععععععععععععد ک الان ب قول خودش شیکو پیکه و انقد مدافع حقوق بشره .از مدرسه شهروز برمیگش .میومد این بچه رو میبست به صندلی .میزدش .وااااای با کمربند و ترکه میزد سیااااااااااااااااااااهش میکرد ..
یه بار شهروز رو انقد زد ک ۷ ماه تو کما بود ..
اصلا نابیناییشم به همین دلیل بود شهروز .
خلاصه انقد اینو زد و جلو ما تحقیرش کرد ک اول قلیونی شد .بعد سیگاری .و الانم که دیگه .نمیتونم بگم چی میکشه ..
بچا .فک میکنین چرا من با وجود این ک هیییییییییییچ علاقه ای ب درس نداشتم الان دکی شدم ؟؟؟؟
بسکی از این میترسیدم ..از این بابا ..
بچا باباهه با این خواهرش ما رو مینداختن تو زیرزمین ..
هییییییییییییییییییی دستت بشکنه عمه رها ک چقد منا زدی تو ……
…!!ببخشید بچا اشک تو چشام جمع شده ..دیگه نمیتونم ادامه بدم

چه باحال من کامنتهایی که جا مونده بودم خوندم.من خیلی سخت گریه میکنم ولی اگر گریه هم بکنم نباید کسی ببینه,از یه اخلاق ببدی که دارم و ازش فراری هستم اینه که همش نگرانم کسی ازم برنجه یعنی دوست ندارم کسی ازم دلخور باشه خیلی برام مهم هست که دوستانم ازم دلخور نباشن,خیلی دوست دارم یه سگ پاکوتاه داشته باشم,ببین دکتر به نظر من تو دکترای پیچوندن داری ها

سلام.
خب من برام کار پیش اومد دیر رسیدم.
از چندتا رستوران سفارش ظرفشویی داشتم خخخ.
خلاصه خیلی سرم شلوغ شده اخیراً.
آقا قدم ما سبک بود ملت دارن میرن.
روشنک کجااااا خخخ.
خب درباره ی خودم که دیگه میتونید برین شناسناممو بخونید.
چه کاریه دو بار بنویسمش.
این پروازم خودم به زودی تو وان حموم غرقش میکنم که دیگه هویت دزدی نکنه خخخ.

خخخخخ خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاها خانم جوادیان ترسیدیم
سلام شهروز. خوش اومدی.
امشب باید ظرفهای نیمرو منم بشوری هاهااا خخخ خخخ

سلام آقا شهروز
در مورد پرواز که حتما این کارو بکنید. خخخ. فعلا هستیم.
ولی هرچی فکر میکنم دیگه چیزی یادم نمیاد درباره خودم بنویسم.

فاطمه .کلا مرسی خخخخ .
جناب شهروز حسینی .ما نه همسنیم .و نه شما در جایگاهی هسی ک بخوای منو با نام این پرواز خطاب کنی .تو یه کارگر رستورران میباشی و باید منو دکتر صدا کنی .زود بیا دست سرورتو ببوس و پاشونا همچنین ..بعدش !برو //….

راستی من هم از امروز خیلی راحت وارد محله میشم گفتم سرعت اینترنت من درست شده,نگو کار مدیره,راستی حسینی این کامنتها را بکن صدتایی اینجوری خیلی راحتتر میشه ها,باز خودتون مدیرید.

تقدیم به همتون . شاید بالای سر این گوشی خوابم ببره خخخ پس اگه نیومدم بدونید خوابیدم خخخ

ساده ام مثل کبوتر
که به دیوار تو عادت دارم
تو مرا دانه دهی یا ندهی
آب دهی یا ندهی
چون به دیوار تو عادت دارم…
هر کجا بال بگیرم به تو بر میگردم.
هر کجا آب ببینم.هر کجا دانه ببینم
هر کجا کوچ کنم
آشیانم سر این دیوار است
من به دیوار تو عادت دارم
من به این سایه دیوار ارادت دارم
تو به من سنگ زنی یا نزنی من هستم.
تو مرا آب نده
تو مرا دانه نده
به خدا هیچ نخواهم.
تو فقط سنگ نزن……………..میرنجم.


خانوم جوادیاااااااااااااااااااااااااااااااان… سلااااااااااااااااااام… شما دیگه منو دوس ندارین؟ من شما را هنوزم خییییییییلی دوستون دارم… خب شما تنها دوست من بودید در نجف آباد… این جماعت که اص محل بمن نذاش… خانوم جوادیااااااااااااااان… منو بیبین… خیلی دلم برادون تنگه… کاش بیاید اصفان خب… ای بابا…

وای .رعععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععد .خییییییییلی بدیییییییییییییییییی .این متنت منو یاد کسی انداخت ک خییییییییییییییییییلی وقته دیگه نییییییییییییییییییییییییییست …هعععععععععععععععععععععععی .شبتون ب خععععععععععععععععععععر .من رفتم