خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من از زندگیم لذت میبرم چون هستم!

همیشه نمیشود از غمهایی که مثل آوار سرت خراب میشوند بنویسی. گاهی وقتها باید از خوش هایی که به تو میگذرند هم بنویسی. باید اگر ازبدی ها و ناراحتی ها و آشفتگی ها مینویسی، از لذت ها و کیف ها و عشق ها و حال ها نیز بنویسی. من نیز مینویسم. از چند روز پیشم که با وجود موبایل خاموشم، با وجود درسهای زیادم، با وجود اینکه به عنوان یک دانشجوی کارمند، بد جور پر مشغله شده ام ولی گردش و تفریح و عشق و حال با دوستانم را هنوز از یاد نبرده ام. هنوز یادم هست چطور میتوانی دستت را در دست دوستت حلقه کنی و در خیابان
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یادمان باشد، یادشان باشیم.

سلام. حالتون چه طوره؟ معلومه که خیلی حالتون خوبه که اصلً یادی از ما نمیکنید. من باهاتون قهر بودم. قرار بود دیگه باهاتون یعنی با هیچ آدمی حرف نزنم. چون شما من رو فراموش کردید. انگار نه انگار من بخشی از فرهنگ و تاریخ شما هستم. لا اقل توی شب یلدا توقع داشتم که یه یادی از من بکنید. ولی این کار رو کسی نکرد. دلم شکست. از دست بیمعرفتی شما آدمها دلم شکست. بذارید براتون تعریف کنم چی شد. ولی خودم رو معرفی نکردم. من یه کُرسی هستم. یه کُرسی قدیمی که گوشه ی زیرزمین یه خونه ی قدیمی افتادم. شنبه شب که شب یلدا بود من و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دانلود آموزش ساخت آژیر ویژه ی نابینایان و کمی گپ و گفت

درود به همگی. خوب. اولش بگم که بالاخره بازم من فرصت کردم ی کمی با شما گپ بزنم اون هم از نوع صوتی. در ادامه تونستم یک آموزش درست و حسابی که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه هم واسه شما بضبطم یعنی ضبط کنم. اولش گفتم فقط توی این پادکست باهم حرف بزنیم. بعدش گفتم که اصلا فقط بذار ی آموزش ضبط کنم. بعد به این نتیجه رسیدم که هم آموزش ضبط میکنم، هم حرف میزنیم. چطوره؟ خوبه؟ جالب اینجاست که من در ابتدای پادکست کلی مث وروره جادو حرفیدم، بعد آموزش دادم، بعد هم که آموزشم تمام شده و خداحافظی کردم، بازم بعد از خداحافظی حرف زدم.