درود به همه امیدوارم زندگی بر وفق مراد باشه. بیکار بودم گفتم بیام یه خورده با جفنگیاتم سر شما رو درد بیارم. الگو گرفتم از بعضی از دوستان و اگه دیگه چیزی مثل این نوشتم با عنوان «پراکندهگوییهای یک ذهن آشفته) ارائهشون میدم. کلا زیاد از این پستها نمینویسم. به درد هیچ کسی نمیخورن و فقط وقت من و شما رو حدر میدن. تا یکی دو ساعت پیش داشتم خیر سرم یه خورده برنامه نویسی میکردم. اول یه برنامه که برای تغییر نام جمعی فایلها به یه روش خاص برای محل کارم نوشته بودم رو اصلاح میکردم که حسابی با باگها و دردسرهاش ازیتم کرد. بعد هم وقتی داشتم
Day: شهریور ۱۷, ۱۳۹۶
سلام بر یاران همیشه همراه طنز. در شماره دوم ستون، دو طنز از هم محلی های عزیزمان، بانو رضایی و آقای علاء الدین تقدیم حضورتان میگردد. ما را از نظرات و پیشنهاداتتان محروم نگردانید. مهمتر این که، منتظر ارسال متون یا فایلهای صوتی طنزتان به ایمیل خودم kambiz.asadi1366@gmail.com هستم. دوستتان دارم. ترازو، معصومه رضایی (غزل) آنوقتها که مینوشتیم هرچه مینوشتیم میگفتند خط قرمز است، گفتیم: شلغم گفتند: قرمز است گفتیم: میخطویله گفتند: قرمز است؛ خلاصه آنقدر گفتیم و گفتند که تصمیم گرفتیم دیگر با مداد قرمز هم ننویسیم. بعدها که نوشتیم، گفتند: سبز است؛ ما هم تصمیم گرفتیم نهتنها از رنگ سبز در نوشتههایمان استفاده نکنیم، استفاده
سلام. عیدتون مبارک. امیدوارم که دلتون شاد و لبتون خندون باشه. و اما ادامهی ماجرا: واحد پول تایلند بات هست که هر صد بات اونا 12 تا 15 هزار ما میشد. قیمت اجناس به پول ما خیلی گرون در میومد. ما از یکی از فروشگاههای بزرگشون به نام: mbk خرید کردیم برندها و مارکهای خیلی متفاوت از لباس تا کیف و کفش رو به فروش گذاشته بودن. یه نکته ی خیلی جالب این بود که خیلی از مغازه ها، تخفیف داشتن. از دوستی که در کشور دیگه زندگی میکنه شنیدم حتی روزهای خاصی هست که کلا همه ی کالاهای بعضی از فروشگاهها، تخفیف میخوره، تا همه ی اقشار جامعه
سلام دوستان. امیدوارم هرجایی که هستین همیشه سلامت و سرحال باشین. من امین سیف هستم متولد سی ام اردیبهشت 76 زاده ی لرستان شهر دورود, نابینای مطلق. به کامپیوتر و موسیقی علاقه ی زیادی دارم و در حال یادگیری ساز کمانچه و ویولن و نی هستم. توی مدرسه ی شهید محبی درس خوندم, تا کنکور پیش رفتم. راستش من خیلی وقت بود که به اینجا سر می زدم, ولی بی صدا, خخ. یادمه سال نود و دو بود که مسعود اینجارو بهم معرفی کرد دمشم گرم. اون موقع من تازه کار بودم و فکر کنم گوشکن تازه شروع به کار کرده بود. خلاصه از اون موقع نشد یکبار اینترنت
دستهها
یک دستخط: بخش دوم
هشدار:
تمامی اسامی، شخصیتها، و رخدادهایی که در این داستان آورده شدهاند، ساختهی ذهن نویسنده هستند و واقعیت ندارند. هرگونه تشابه عناصر این داستان با عناصر موجود در دنیای واقعی، کاملاً ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. شما با ادامه دادن به خواندن این داستان، میپذیرید که خواندن این داستان برای شما طبق قوانین محلی که در آن ساکنید مجاز است و نیز میپذیرید که این داستان صرفاً یک داستان تخیلی میباشد. در غیر این صورت، لطفاً این صفحه یا این سایت را ترک کنید.
سلام سلاااام اهل دلاش بیاین یه کتاب جدید و فوقالعاده. اوه راستی یادم رفت احوال پرسی کنم. خب خوبید آیا؟ خانواده خوبند آیا؟ سیستمتون خوبه آیا؟ آنتی ویروستون سلامته به حمد الله؟ گوشیهاتون بروزه آیا؟ و از همه مهم تر بخش کتابخونه کامپیوترتون بروزه یا این چند وقته که من نبودم موندین واس دو جلد کتاب! یه کتاب چهار جلدی و فوقالعاده باحال که مطمئنم پریسا و دیگر شیطون های محله رو قهقهه کُش می کنه. یه کتاب که از خوندنش سیر نمیشید. شکلک خوندن ذهنتون. خب خبر مرگت زودتر بنال کتابه چیه. خب خب الان میگم. می دونید, کدوم یکیتون به دوران ایران باستان سفر کرده؟؟ کدومتون از