خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سرگذشت یک معلم احمق و بی تجربه

سلام بچهها! چطورید؟ خوبید؟ میخوام برای اولین بار به اشتباههای خودم تو اولین سال کاریم اعتراف کنم. اشتباههایی که باعث شد این بلا سرم بیاد. چه بلایی؟ تا آخر بخونید میفهمید. من همیشه عادت داشتم که هر مشکلی برام پیش بیاد، ببینم خودم چقدر و کجا مقصر بودم. ولی چند وقتی سرطان گرفته بودم و دیگه نمیتونستم اینجوری باشم. خخخخ شهروز بیا که یه درمان پیدا شد. قبلا تصمیم داشتم که بدیها و نامردیهایی که بعضیها در حقَم کردن رو بنویسم. خوب که فکر کردم، دیدم خودمم مقصرم و نمیتونم به همه بگم فلانی چنین کرد و بهمانی چنان. به هر حال خودتون بخونید و قضاوت کنید. بگذرم از
دسته‌ها
ویژه نابینایان

نکاتی پیرامون غذا خوردن نابینایان

به نام خدا سلام دوستهای خوبم, امیدوارم حالتان خوب باشد. سال‌ها پیش زمانی که هنوز بینایی‌ام بهتر بود کتابی در مورد زندگی‌نامۀ یک قرآن شناس عرب می‌خواندم, در این کتاب راوی به این مطلب اشاره کرده بود که در کودکی هنگام خوردن غذا به دلیل این که نابینا بوده دور از چشم دیگران غذا می‌خورده. راوی از ترس این که غذا روی پیراهنش بریزد و دیگران او را مسخره کنند مجبور به این کار می‌شده. خب, با خودم فکر کردم خیلی از نابیناها هنگام غذا خوردن بخصوص در میهمانی‌ها مشکل دارند, حتی اگر غذا را بدون مشکلی بخورند شاید باز هم غذا به آنها نچسبد. ما باید مثل دیگران