یک سلام سبز و شکوفهباران از جنس عید به عزیزان محله نابینایان. امید که سال جدید برای تکتک شما پیک شادیها و پیامآور زیباترین شروعها بوده باشه! در نخستین سفر محله نابینایان در سال جدید و سفر شماره 67 محله به جهان آزاد، داستان آلیسا و مشکلاتشرو پی میگیریم و در آخرین بخش این راه با قهرمانان این قصه واقعی همراه میشیم تا ببینیم ماجرا عاقبت به کجا ختم میشه. پیش از این گفتیم که آلیسا برای دسترسی به موارد موردنیاز آموزشی و تحصیلی با مسائلی مواجه شد که متأسفانه مدرسه و اداره ناحیه بهدلایلی کمتر تونستن در رفع این موارد بهش کمک کنن. دردسرهای آلیسا برای پیش رفتن
Tag: تجربه
سلامی به تراوت عطر نفسهای بهاری که در آستانه ورودیش ایستادیم به دوستان و آشنایان محله نابینایان. امید که هوای دل و وجودتون هوای سبز عطر و عید باشه! امروز عازم آخرین سفرمون به جهان آزاد در سال 1401 هستیم. سفر شصت و ششم محله نابینایان، ادامه گشت و گذار دفعه پیش و در امتداد داستان آلیسا و مشکلاتشه. این قهرمان ناشناسرو تا وسط ماجراها و مشکلات و نبردش با موانع سر راهش دنبال کردیم و دیدیم که آلیسا برای هماهنگ شدن با مدرسه و کلاسش و پیش رفتن با همکلاسیهای بینای خودش به مشکلات گوناگونی برخورد کرد و متأسفانه راههای حل و رفع این موارد هم چندان براش
سلامی بلورین به درخشندگی بلورهای یخ انتهای زمستون به عزیزان محله نابینایان. امید که برندههای خوشبخت مسابقه دوستانه زندگی باشید! برای شصت و چهارمین بار از طرف محله نابینایان عازم سفر به جهان آزاد هستیم. موضوع این سفر هم احتمالا واسه بسیاری از ما ناآشنا نیست. چه قدر پیش اومده که به نقش صدا در زندگیمون فکر کنیم؟ این عامل کارآمد که همه جای زندگی با ماست. مخصوصا واسه اون دسته از ما که نمیتونیم دنیای اطرافمونرو با نگاه درک و کشف کنیم، صدا نقشی تعیینکننده و مهم در تمامی ابعاد زندگی ایفا میکنه. در تمام بخشهای کوچک و بزرگ روزمرگیهای ما هست و کمک میکنه تفریح کنیم، موارد
سلامی سبز در این روزهای برفگرفته به دوستان و دوستداران محله نابینایان! امید که دلهاتون گرم، لبهاتون خندان، دستهاتون توانا و گامهاتون استوار باشن! در شصت و سومین سفر محله به جهان آزاد میخواییم به بررسی موضوعی بپردازیم که شاید دغدغه بسیاری از والدین و مربیان کودکان دارای معلولیته. حتما دیدیم یا شنیدیم که گاهی والدین از میل کودکان معلولشون به انزوا و تنها موندن، تنها بازی کردن و سپری کردن اوقاتشون در خلوت خودشون اظهار نگرانی کردن. اما این موضوع واقعا چقدر جای نگرانی داره؟ آیا واقعا این امر نشانه خطر برای این کودکانه و ممکنه سبب زیانهای جبرانناپذیر در بزرگسالیشون بشه؟ آیا والدین، مربیان و اطرافیان این
سلامی عطرآگین از جنس عشق انتظار بهاری که بیتردید فرا میرسه به همراهان عزیز محله نابینایان. امید که لحظههاتون به سفیدی برف، به گرمای خورشید، و به زیبایی صبح باشن! خیلی از ما شاید بر این باوریم که رسیدن به موفقیتهای بزرگ امکاناتی میخواد که اگر ما داشتیم حتما موفق میشدیم. اگر من در یک شهر بزرگ یا یک کشور دیگه متولد میشدم چه خوشبخت بودم! اگر بینایی داشتم به هرچی میخواستم میرسیدم. فقط اگر ثروتمند بودم به همه میگفتم کامیابی یعنی چی. اگر در این موقعیت گرفتار نمیشدم سرمشقی بودم واسه خودم. و چه بسا مانند اینها که همگی ما بسیار شنیدیم و حتی گاهی پیش اومده که
سلامی به صمیمیت آشنایی و به گرمای دلهای تمامی آشناهای محله نابینایان! امید که چتر لطف حق هر لحظه از زندگی بر سرتون باشه! سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد به یاری خدا همچنان ادامه دارن، و امروز نوبت شصت و یکمین سفر ماست که امیدواریم هم پربار باشه و هم دلنشین. انسان از دیرباز از بنبستها چیزهای تازه یاد گرفته و اگر اهل تمرکز و تفکر باشیم میبینیم که بسیاری از اختراعات و شیوههای جدید و کارگشایی که امروز نقشهای کلیدی در زندگی ما دارن، در مقابله با موانع و سختیهایی به وجود اومدن که در آغاز گمان میرفت زندگی بشر زیر فشارشون قافیهرو ببازه. یکی از این
سلامی گرم، شفاف و صمیمی به یاران همیشه همراه محله نابینایان. امید که در هر لحظه از عمر عزیزتون تماشاگر بهترینها باشید! باز هم عازم سفری از سری سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد هستیم. سفر شماره 60 محله کمی شاید متفاوت باشه. گاهی در جادههای پردستانداز و هزارمنظره زندگی شاهد مواردی هستیم که از هر طرف نگاه کنیم سیاه و تاریکن. فجایع، بلایا، حوادث، مخصوصا در مقیاس بزرگ و همهگیر که سراسر ویرانی و مصیبتن و بس. اگر کسی بهمون بگه حتی در اون قیامتهای سیاه هم میشه سوار بر توفان مسیری به سوی روشنایی پیدا کرد، شاید در قدم اول چندتا بد و بیراه هم نثارش کنیم.
یک سلام صمیمی نه مثل برف نه مثل خورشید، فقط از جنس خالص صمیمیت یک سلام به تمامی شما عزیزان محله نابینایان. امید که دلهایی گرم و نگاهی امیدوار داشته باشید! باز هم با سفری دیگه از سری سفرهای جهان آزاد همراه شما همسفران هستیم. باورهای ما قدمهای اولمون به سوی هدفها و رسیدنهای ما هستن. اینو شاید از قدیم تا امروز به خیلی زبونها و سبکها شنیدیم. و چند نفر از ما واقعا این گفتاررو به صورت یک واقعیت لمس و باور کردیم! راستی این امر تا چه حد واقعیت داره؟ آیا باورها تا کجا و تا چه اندازه قادرند مسیر زندگی ما به سوی کامیابیهای مورد نظرمونرو
سلامی به صمیمیت باران به تویی که هوای دلرو میشناسی. امید که آسمان وجودت تا همیشه صاف باشه و آفتابی. سفر همیشه راهی برای دیدن نادیدهها و کشف واقعیتهای قابل تأملیه که شاید تا به حال بهشون نپرداختیم. سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد هم از این قاعده مستثنا نیستن. در هر سفر دری به دنیایی جدید به روی نگاه مشتاق ما باز میشه و هر بار بیش از پیش با تواناییهای خودمون در جهت داشتن یک زندگی بهتر آشنا میشیم. ما افرادی هستیم با علایق و سلایق متفاوت، و گاهی با این تصور تلخ مواجهیم که موانعی از جنس فقدان بینایی در برخی از ما دستیابی به برخی
سلامی به صفای دلهای صاف همگی همراهان محله نابینایان. امید که گرمای وجودتون سرمای این روزهارو از رو ببره! باز هم با سفری دیگه از سری سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد با شما هستیم. شاید بعضی از ما با اسم تصویرهای لمسی بیگانه نباشیم ولی خیلیهامون یا نشنیدیمش یا اگر شنیدیم تعبیر درستی ازش نداریم. از نقاشیهای لمسی چی میدونیم؟ اصلا مگه نقاشی هم میتونه لمسی باشه؟ هر زمان اسم نقش و نقاشی برده شده ذهن مستقیم میره به طرف سطوح صافی که خطهاش فقط با چشمهای بینا قابل درک هستن. نقاشیرو چطور میشه به دنیای سر انگشتها و لمس آورد؟ اصلا گیریم که بشه! فایدهاش چیه؟ آیا
سلامی صمیمی به تمامی گرامیان محله نابینایان، به خصوص عزیزان اهل سیر و سفر. امید که سفر پرماجرای زندگی برای همگیتون سرشار از ماجراهای خوش و خوشپایان باشه! احتمالا تعجب کردید که واسه چی امروز به دیدنتون اومدیم. خبر خوش برای سفردوستهای محله اینکه از این ماه اگر خدا بخواد و یاری کنه، قراره تعداد سفرهای ماهانه محله نابینایان به جهان آزاد بیشتر بشه. پنجم هر ماه که سر جاشه، و اگر مجالی باشه به یاری خدا علاوه بر این تاریخ، در پانزدهم و بیست و پنجم هر ماه به دیدنتون میاییم تا به همراه هم سفرهای بیشتری به جهان آزاد داشته باشیم و بیش از پیش ببینیم و
سلامی از جنس آشنای نسیم به تویی که با لطافت باران آشنایی. امید که این سرمای تاریک هرچه زودتر از دلهای همگیمون برای همیشه سفر کنه! در سفری دیگه از سری سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد همراه و همسفر ما باشید!. در بسیاری از گشتهای پیشین با غافلگیریهای خوشآیندی مواجه شدیم که نشونمون دادن بسیاری از اموری که به ظاهر برای ما ناممکن جلوه میکردن، فقط سختتر پیش میرن اما نه تنها دسترسپذیرن، بلکه ورود بهشون کلی هم واسمون لذتبخشه. دیدیم و شنیدیم و خوندیم که با وجود نقص بینایی میشه رقصید، سوارکاری کرد، جودوکار شد، در بسیاری از میدونها پابهپای افراد بدون معلولیت پیش رفت و
سلام به همسفران سفرهای آزاد محله نابینایان. امید که گامهاتون همیشه استوار، شادیهاتون همواره پایدار و کامیابیهاتون تا همیشه برقرار باشه! در مورد شکستن سدهای به ظاهر ناممکن پیش از این زیاد گفتیم. به دیدن افرادی رفتیم که ثابت کردن بدون دیدن میشه زندگی کرد، درس خوند، جودوکار شد، رقصید، و بر بسیاری از موانع پیروز شد. امروز هم قراره مهمون یکی دیگه از این سد شکنها باشیم و گذر از یکی دیگه از موانع به ظاهر ناگذررو به تماشا بشینیم. پیش از سفر امروز محله به جهان آزاد، اگر کسی بهم میگفت بدون دیدن میشه سوارکاری کرد باورم نمیشد. اما حالا باورم میشه. حالا دیگه باورم میشه
سلام به همراهان و همسفران و تمامی یاران محله نابینایان. امید که قلبهاتون همواره سرشار از امید باشن! بسیار پیش اومده و پیش خواهد اومد که ما خواهان انجام کاری باشیم که با توجه به معلولیتمون ناممکن به نظر میاد. در بسیاری از این موارد، خیلی از ما ناممکن بودن تحقق این آرزورو میپذیریم و ازش دست میکشیم. اما هستن افرادی که نظر دیگهای دارن. از نظر اونها، اگرچه تمام دیوارها با سلاح خواستن شکستنی نیستن، اما قدرت اراده ما قادر به شکستن تعداد بیشماری از سدهاییه که در مقابل خواستنها و توانستنهامون قد الم کردن. میزبان امروز سفر ما به جهان آزاد یکی از اون افرادیه که
عزیزان همراه سلام. امید که سفر زندگیتون هر لحظه پربارتر، شیرینتر و زیباتر از پیش باشه! لحظهی تحقق آرزوها همیشه بینظیره. فرقی هم نمیکنه در چه سن و سالی باشیم. اما زمانی که این تحقق آرزو با کسب یک تجربهی جدید و اثرگذار همراه باشه، اون لحظه بیتردید به یکی از نقاط خاص عمر به حساب میاد. از اون نقطههایی که میتونه خط پروازمون در باقی راه عمر رو مشخص کنه. ما هر کدوم چندتا از این لحظهها در زندگیمون داشتیم؟ چه قدر از مزیتهای این لحظههای طلایی استفاده کردیم؟ و قراره که به چندتا از این لحظههای خاص در زندگیمون برسیم؟ سفر این بارمون به جهان آزاد داستانیه
همسفران سلام. سفر زندگی همواره به کامتون! با سی و پنجمین سفر از سری سفرهامون به جهان آزاد همراه شما هستیم. و این بار، قراره به موضوعی بپردازیم که چه بسا یکی از مهمترینها در ورود، فعالیت و زندگی در اجتماع به حساب بیاد. ما از حریم شخصی چه تصوری داریم؟ و این تصور رو چه طور به فرزندمون، به خصوص فرزند نابینامون انتقال میدیم؟ این نکتهی مهم که در برخوردهای اجتماعی هم برای خودمون و هم برای مردمی که باهاشون اشتراکات اجتماعی داریم بسیار اهمیت داره در کجای برنامههای آموزشی ما به کودکان نابینای ما جا گرفته؟ در مورد اثرات عدم آگاهی فرزندمون از این حباب شخصی که
سلام به همه دوستان گرامی. وقت بخیر. همون طور که یحتمل مطلع شُدید، گوش شیطان کر، اپلیکیشن Be My Eyes یا چشمان من باش در ایران در دسترس قرار گرفت و دیگه از این به بعد ایشالا میتونیم بدون استفاده از فیلترشکن و VPN ازش استفاده کنیم. البته من هنوز یه نگرانی کوچولو دارم و اون اینه که متاسفانه هنوز اپلیکیشن رو فروشگاه گوگل برای کشور ایران در دسترس نیست! خب مجبوریم مثبت فکر کنیم و بگیم ایشالا اونم درست میشه. چون نمیخوام ابعاد احتمالی منفی رو ذکر کنم پس ولش کنید. بریم سر اصل مطلب. فقط قبل اصل مطلب، اینکه اونایی که احیانا این اپلیکیشن رو نمیشناسن
هر چی بهت میگم عصا دستت بگیر, به خوردت نمیره که نمیره. متوجه نمیشی که نمیشی. چی؟ خوشت ازش نمیاد؟ زشته؟ خجالت میکشی؟ خو خجالت بکشی بهتره یا درد بکشی؟ آبروت میره؟ نمیخوای دیگران متوجه بشند نابینایی؟ یعنی میه نیستی؟ الآن بنظرت خوبه بگم حقته. خوبه بگم بیشتر اَ این و بدتر اَ این باید واست اتفاق میفتاد. هان. خوبه یا نع. آخه قربونت برم. احمق بودن چه قد؟ خریت تا کجا؟ تجربه به چه قیمتی؟ غرور الکی تا کی؟ آخه غد بودن هم حدو اندازه ای داره. نداره؟ یعنی چی آخه. بر میداری تنهایی اونم بدون عصا میری اوور خیابون, نمیگی یه وقتی یه بلایی سرت میاد. فک
با سلام خدمت همه ی دوستانی که وقت گذاشته و این پست را مطالعه میکنند. میخوام ابتدا از قانونی مهم که در پیشرفتِ من خیلی مؤثر بوده البته خیلی سطحی براتون بگم. و سپس باز هم خیلی سطحی از سرگذشتم براتون خواهم گفت که ربطِ زیادی به همان قانون داره. و این رو هم بگم که 8 9 روزی مشهد رفته بودم برای زیارت و سرکشی به شرکت و تیمَم و از محله دور بودم. حالا که برگشتم، اتفاقهای خوب و بدِ زیادی اینجا افتاده. که از آن جمله موفقیت یک شطرنج بازِ نابینا و داغدار شدنِ آقا شهروز و خانواده ی محترمشان هست که جا داره به نوبه
دروووود و باز هم دروووود به همه ی شما و مخصوصاً شما. آره خود شما که این پست رو میخونین. هیچی. میخوام اول به رسم ادب حالو احوالتونو بپرسم و بینم چه میکنین. خوبین آیا. خوشخوشانتون میشه یا نه. حال ما هم خوبه. بهتر از دیروز, بدتر از فردا. و اما بریم سراغ تجربیات خودم که در تعمیر وسایل به دست اوردم که این نکاتو تقدیمتون میکنم. امیدوارم به دردتون بخوره و اگه دوست دارین مثل من وسایل و لوازم رو انگولک کنین این نکات رو بهشون توجه داشته باشین. یاداوریه این نکته ضروریه که اینا تجربیات خودمند و خب طبیعیه که کاستیهایی هم داشته باشند و یا اصلاً