در شماره پیشین چگونگی سازگار شدن با اجتماع و میزان اهمیت این امر برای معلولین از جمله نابینایان رو بررسی کردیم. در مورد اینکه در هر مرحله از زندگی، کودکستان، مدرسه، و محیط کار و زندگی چطور باید در جهت پذیرش هرچه بیشتر گام برداریم صحبت کردیم و گفتیم که این تلاش تنها مخصوص معلولین نیست و افراد بینای اجتماع هم باید در دستیابی به این امر تلاش کنن. امروز در ادامه این مطلب کمی بیشتر گفتگو میکنیم و ابعاد متعدد این مهم رو بیش از پیش مورد بررسی قرار میدیم. مشخصات نشریه: نام مقاله: FITTING IN SOCIALLY تناسب و سازگاری اجتماعی: بخش دوم نویسنده: دوریس ام.
Tag: National Federation of the Blind
سلام به همراهان و همگامان محله نابینایان. امید که سرشار از تراوت عشق و امید به فرداهایی هرچه روشنتر باشید! یک بار دیگه با شماییم و به اتفاق شما مهیای سفری دیگه به جهان آزاد میشیم. امروز به درون داستان یک زندگی سفر میکنیم. داستانی که قرار نیست بگیم تمرکزمون در کشاکشش باید روی چه نکته و چه مشکل و چه مطلب آموزشی باشه. امروز در لابلای منظرههای جاده یک زندگی پیش میریمتا هر کدوممون هرچی که واسمون جالب توجهه از این سفر برداریم. قراره مهمون داستان زندگی «چارلز اسمیت»، تلگرافچی نابینایی باشیم که سفر به درون داستانش خالی از لطف نیست. بیایید تا به تماشای مناظر رنگارنگ
سلامی آکنده از عطر محبت به شما همراهان پرمهر محله نابینایان. امید که وجودتون همواره لبریز از عطر خدا باشه. زندگی گاهی شوخیهای وحشتناکی با آدمها میکنه. زمانی که در اوج موفقیتهاشون هستن، درست در لحظهای که تحقق رویاهای تمام عمرشونرو در آغوش گرفتن، ناگهان همه چیز کاملا ناگهانی و دور از انتظار به پایان میرسه و… اما آیا این واقعا پایانه؟ خیلیها در این شرایط از هم میپاشن. رها میکنن و میبازن. اما هستن افرادی که بعد از یک توقف کوتاه دوباره بلند میشن. خاک روی لباسشونرو میتکونن، زخمهاشونرو میبندن، و با نگاهی به اطراف در جستجوی راه دیگهای برای تغییر جهت، برای ادامه دادن و برای
سلامی به رنگ ناب صفای یک سلام آشنا به شما آشنایان محله نابینایان. امید که روزگارتون آکنده از هوای آشنای خدا باشه! گاهی پیش میاد که رویاهامون با انتظاراتمون نمیخونن. گاهی اتفاق میافته که به خودمون میاییم و میبینیم مقصدی که بهش میرسیم به هر دلیلی با جایی که در نظر داشتیم متفاوته. خیلی از این گاهیها واقعا تقصیر ما نیست. مادری که فبرای فرزندش خواهان بالاترین موفقیتهاست اما یک یا چند معلولیت بنبستهای ناگذریرو به وجود میارن که هیچ گذاری ازشون نیست. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ اینهمه تفاوت چه جوری برطرف میشه؟ اصلا راهی هست؟ شاید جواب این پرسش و پرسشهایی نظیر اینرو بشه در
سلام به همراهان همیشگی و مهمانان موقت محله نابینایان. امید که وجودتون در آرامشی عمیق شناور باشه! باز هم نوبت به یکی دیگه از سفرهای محله به جهان آزاد رسید و امیدواریم که رهآورد مثبتی برای همسفران ما در این گذار به همراه داشته باشه! گامهای استوار قادرن کارهای عجیبی کنن و مرزهای عجیبیرو بشکنن. گاهی این استواری گامها مارو به جاهایی هدایت میکنن که تا نبینیم باورش نداریم. قدم گذاشتن نابینایان به عرصههایی که چشم درشون حرف اولرو میزنه مصداق بارزی از این حقیقته. مثلا تصور یک نابینا در قلمرو باستانشناسی در ابتدا عجیب و ناممکن به نظر میرسه. رشتهای که نیازمند رفتن به مکانها و قرار
یک سلام شهریوری به همه عزیزان عزیز محله نابینایان! امیدواریم در هر کجای زندگی که هستید حسابی بدرخشید! اولین سفر شهریوری امسالمون به جهان آزاد، گردشی کوتاه در یکی از بخشهای زندگی یک نابینای ورزشکاره که با وجود عشقی که به ورزش داشت، پیش از رسیدن به این مرحله مطمئن بود که هرگز ورزشکار نبوده و نخواهد بود. خانم «رَندی استرانْک» قراره راهنمای تور سفر ما به بخشی از جاده زندگی خودش باشه و قصهای واقعی از جنس تجربه و تلاش بهمون هدیه بده. راستی! هر کدوم از ما چه قدر با این دوست نادیده احساس شباهت و همانندی تجربه داریم؟ جواب این پرسشرو باید آخر داستان بدیم.
سلامی رنگارنگ به همراهان ما و محله نابینایان! امیدواریم که تابلوی زندگیتون همواره پر از شادترین رنگها باشه! سوال: دوست نابینا و کمبینای من! نظرت در مورد استفاده از عصای سفید چیه؟ بعضی از ما با این همسفر ساکت و موثرمون چندان رفیق نیستیم و به دلایل مختلف ترجیح میدیم که هرچی کمتر ازش استفاده کنیم. اما اگر بدونیم که این وسیله چه قدر میتونه دنیای اطرافمونرو تغییر بده قطعا با این موضوع برخورد بهتری خواهیم داشت! امروز قراره به دیدن کسی بریم که عاشق عصای سفیدشه و هرچند در گذشته نگاهی متفاوت داشته، در حال حاضر عمیقا معتقده که عصای سفید زندگیرو براش روشنتر کرده. بیایید بریم
سلام به تمامی دوستان ما و محله نابینایان! امید که بهار عمرتون در پایان بهار طبیعت و در آستانه ورود به فصل گرم سال همچنان تداوم داشتهباشه! باز هم طبق روال پیشین قراره به گوشهای از جهان آزاد سفر کرده و خودمونرو به گشتی و تماشایی جدید مهمون کنیم. به امید همراهی و رضایت خاطر شما عزیزان! عبارت «هنر تدریس» از نظر هر یک از ما شاید تداعیگر مفهومی خاص باشه. بعضی از ما شاید تا امروز اصلا بهش فکر نکرده باشیم. دستهای از ما شاید قرار گرفتن این دو کلمه، «هنر« و «تدریس»رو عجیب و چه بسا نادرست ببینیم. و عدهای شاید درکی متفاوت از این مقوله داشتهباشن.
یک سلام سبز و شکوفهباران از جنس عید به عزیزان محله نابینایان. امید که سال جدید برای تکتک شما پیک شادیها و پیامآور زیباترین شروعها بوده باشه! در نخستین سفر محله نابینایان در سال جدید و سفر شماره 67 محله به جهان آزاد، داستان آلیسا و مشکلاتشرو پی میگیریم و در آخرین بخش این راه با قهرمانان این قصه واقعی همراه میشیم تا ببینیم ماجرا عاقبت به کجا ختم میشه. پیش از این گفتیم که آلیسا برای دسترسی به موارد موردنیاز آموزشی و تحصیلی با مسائلی مواجه شد که متأسفانه مدرسه و اداره ناحیه بهدلایلی کمتر تونستن در رفع این موارد بهش کمک کنن. دردسرهای آلیسا برای پیش رفتن
سلامی از جنس آشنای نسیم به تویی که با لطافت باران آشنایی. امید که این سرمای تاریک هرچه زودتر از دلهای همگیمون برای همیشه سفر کنه! در سفری دیگه از سری سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد همراه و همسفر ما باشید!. در بسیاری از گشتهای پیشین با غافلگیریهای خوشآیندی مواجه شدیم که نشونمون دادن بسیاری از اموری که به ظاهر برای ما ناممکن جلوه میکردن، فقط سختتر پیش میرن اما نه تنها دسترسپذیرن، بلکه ورود بهشون کلی هم واسمون لذتبخشه. دیدیم و شنیدیم و خوندیم که با وجود نقص بینایی میشه رقصید، سوارکاری کرد، جودوکار شد، در بسیاری از میدونها پابهپای افراد بدون معلولیت پیش رفت و