خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

آن شام،

آن شام، به سردیِ زمستان بود، سر تا سرِ شب ستاره باران بود. مرغی به زبانِ آه می نالید، قلبی که به سینه ام پریشان بود. همراهِ عزیز، خفته در بستر، دل ها همه در غمش هراسان بود. نجوای دعا در انتظاری تلخ، این قصه ی درد، رو به پایان بود. یک بانگِ غمین، سیاه چون ماتم، آوای عزا، طنینِ هِرمان بود. یک ناله ی گنگ، بی صدا، خاموش، آهی که میانِ سینه پنهان بود. ای وای خدای من! چه می دیدم!، هنگامه ی سوز و بغض و هجران بود. از دیده ی شب ستاره می بارید، در خرمنِ تب، سپیده گریان بود. یک دشت به یادِ عشق می