خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دفتر خاطرات من… رفیقم کجایی؟دقیقاً کجایی؟

دیدم پریسا یه پست گذاش عالیییی… رعد یه پست گذاش عالیییی… بانوام پست گذاش عالیییی… خب یعنی چی؟ منم حسودِ بدبخ… دوییدم یه پست بذارم که کم نیاورده باشم…هاهاهاهاهاهاهاهاها… چرا من از خاطراتم با نابیناها ننوشتم تا حالا؟ من که هر روز خونه هاشونم.. باهم پارک و سینما و پیاده روی و خریدیم دم به ساعت. بذارید یه خاطره از خانوم کاظمیان بگم… هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاه خانوم کاظمیان زنگ زدن بمن که رهگذر میای بریم پل خواجو؟ -آره چرا که نه!!! بیگیر منو اومِدم… دو دِقِه دیگه اونجام… دوستان توجه کنید که من خیییییلی زرنگم…خخخخخخخ….. ماشالله ماشالله کردم این قَدا پیدا کردم.. یکی بزنه به تخدِه.. یکی بپره اسفند بیریزه رو