خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از تبریک تولد آریا، تا سخنی از احوالات مردادی خودم!

رسیدن ماه دوم تابستون، همیشه برام نوید بخش لحظات شاد، انرژی بخش و خاطره ای بوده و هست! همیشه با رسیدن مرداد، یه حس خاص میاد سراغم! این حس خییییلییی واسم دوست داشتنیه! وقتی که روز اول این ماه دوست داشتنی فرا میرسه، برای این که بتونم تولد خواننده ی مورد علاقه ام رو بهتر، و متفاوتتر از سال قبل بهش تبریک بگم، بی درنگ دنبال واژه میگردم! آخه باید واژه هایی رو پیدا کنم، که بتونم نهایت خوشحالی خودم رو باهاشون فریاااااد بزنم! تا چشم به هم میزنم، روز ششم فرا میرسه، و من میمونم با واژه هایی که به هر شکلی که کنار هم میچینمشون، نمیتونن بیانگر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

17 مرداد 1396، بعد از 18 سال!

17 مرداد 1396 ساعت 6 صبح از خواب بیدار شدم. باید میرفتم انجمن واسه کلاس زبان. چشمامو که باز کردم، قبل از هر چیزی، تاریخ رو مرور کردم! 17 مرداد 1396! این روز، قرار بود یه روز به یاد موندنی بشه واسه من. بعد از مرور تاریخ، بعد از فکر کردن به اتفاقی که در انتظارشم، استرس اومد سراغم. -اگر کنسل بشه؟ -اگر دیر برسم یا به هر دلیل نرسم یا زمانی برسم که کسی که به خاطرش 18 سال صبر کردم رفته باشه… مدام همین افکار تو ذهنم چرخ میزد، موقع خوردن صبحانه، حاضر شدنم واسه بیرون زدنم از خونه و… با همین افکار، آماده شدم که حرکت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دنیای این روزای من!

سلام به همگی! چطورین آیا؟ من که فعلا حسابی آرومم! چرا؟ الآن میگم! اول یه سوال، میگم میشه اینجا یه چیزی نوشت که هیچی نباشه؟ یعنی نه شعر و متن، نه خاطره و نه گزارش و اطلاعرسانی و آموزش و… فقط حرف باشه! حرف، حرف حرف و دیگر هیچ! آهان خوب میبینم اینجا گزینه ای هم به نام صحبتهای خودمونی موجوده، پس بزن بریم! با استعانت از پریسای متعال، سخنانم رو با نق آغاز میکنم! آقا یکی به من بگه این قفسه ی من هر چند وقت یک بار چش میشه که میزنه سرش و هییییچییی نمیتونم آپلود کنم؟؟؟ یعنی حتی یه فایل کوچولو؟؟ الآنم باز همونجوری شده و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تو با منی، هرجا برم. من و عمو رضا، همین الآن یهویی!

سلام دوستای گلم خوبین؟ اوضاع بر وفق مراده آیا؟ دوستای خوبم، چند روز پیش از آرزویی که داشتم و دوستم بهش خندیده بود واستون نوشتم. یادتونه که آرزوم چی بود؟ سارای یادته؟؟ خخخ آفرین دیدن عمو رضا. البته هنوزم آرزوم هست و خواهد بود و نمییییدونم کی و کجا قراره به این آرزوی دیرین برسم، اصلا میرسم به این آرزو یا نه. بعد از اون گپ و گفتم با شما، به فکر یه کار دو نفره با عمو رضا افتادم، تو با منی، هرجا برم، مهر تو بند جونمه.اینم لینک کار مشترک خخخ امیدوارم زیاد بد نشده باشه، البته کار خودمو میگم تنظیم که قطعا عالیه امیدوارم یه بار
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چند کلمه حرف از یک آرزو!

سلام بچه ها میدونم این چند روز اینقدر اومدم که تکراری شدم، حرف زدن باهاتون خیلی حس خوبی بهم میده، ولی قول میدم بعد از این پست تا یه مدت پیدام نشه و جز پست آموزشم پست دیگه ای نذارم! اما امروز میخوام از یکی از آرزوهام واستون بگم. دیشب توی یه گروه، یکی از دوستام ازم خواست یکی از آرزوهام رو بگم، منم گفتم: عمو رضا رو ببینم و از نزدیک باهاش حرف بزنم. بچه ها عمو رضای من که معرف حضورتون هست؟؟ تو با منی… تو بودی تمام هستی و مستی و تمام قصه ی من… وایسا دنیا… تو دلم نقل یه حرفایی هست و… خب حالا