خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حرف دل

آرزو دارم که روزی من شوم شاغل به کاری، خسته ام از خنده های تلخ خلق روزگاری. تا خورم من بر زمین از بهر نابینایی خود، بشنوم نیش و کنایه تعنه های نیش داری. دستهای پر ترحم میدهند آزار این دل، سطح آگاهی من را میشمارد پست و نازل. آرزو دارم که روزی پشت ماشینی بشینم، خود کفا دور از کمک ها من رَوَم بر کار و منزل. حق من جدی بگیرد آن مقام و شخص مسوول، بهر امضایی و مُهری کار من را نادهد طول. کاش میشد بعد عمری درس و مشق و درس و تحصیل، زجر بیکاری نباشد بر دل یک فرد معلول. جامعِه افکار من را
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دیدار من با دانش آموزان دبیرستان غیر انتفاعی محمد باقر در روز جهانی نابینایان

دیروز همین موقع ها بود که موبایلم زنگ خورش شروع به زنگ خوردن کرد و اون هِی زنگ میخورد و من هِی غذا. آخه توی سلف سرویس دانشگاه بودم. وقتی غذا روبروم بود و صبحانه هم نخورده بودم چه کار باید می کردم. خلاصه بعد از این که تلفن همراهم به اندازه کافی زنگ هاش را خورد و سیر شد, برای این که پیاز نشود, جوابش را دادم که صدای آشنای جناب میر صفایی از آن طرف امواج من رو به خودم آورد. یکه ای خوردم که از دوکه و سکه هم بدتر بود. مدیر دبیرستانی که من حدود ده سال پیش اون جا درس میخوندم چه کاری میتونست