من، تو، او
*من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم*
*تو به مدرسه میرفتی چون به تو گفته بودند باید دکتر شوی*
*او هم به مدرسه میرفت اما نمیدانست چرا*
*من پول توجیبیام را هفتگی از پدرم میگرفتم*
*تو پول توجیبی نمیگرفتی، همیشه پول در خانهی شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت*
*معلم گفته بود انشا بنویسید*
*موضوع این بود علم
بهتر است یا ثروت*
*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم میگفت با علم
میتوان به
ثروت رسید*
*تو نوشته بودی علم بهتر است*
*شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بینیازی*
*او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*
*معلم آن روز او را تنبیه کرد*
*بقیه بچهها به
Day: اردیبهشت ۱, ۱۳۹۲
سلام بچه ها خوبین؟ اینم قسمت چهارم کتاب نمىخواست جز در اوج درخشندگى زیبائیش رو نشان بدهد!… هوه، بله عشوهگرى تمام عیار بود! آرایشِ پر راز و رمزش روزها و روزها طول کشید تا آن که سرانجام یک روز صبح درست با بر آمدن آفتاب نقاب از چهره برداشت و با این که با آن همه دقت و ظرافت روى آرایش و پیرایش خودش کار کرده بود خمیازهکشان گفت: اوه، تازه همین حالا از خواب پا شدهام… عذر مىخواهم که موهام این جور آشفتهاست… شهریار کوچولو نتوانست جلو خودش را بگیرد و از ستایش او خوددارى کند: واى چهقدر زیبائید! گل به نرمى گفت: چرا که نه؟ من
دستهها
چند خط در میان غزل
درود به همه در این پست هفت داستان کوتاه از نویسندهی ایتالیایی دینو بوتزاتی و ترجمهی محسن ابراهیم قرار میدهم. گویندهی این داستانها بهروز رضوی است و تولید رادیو تهران میباشد. لینکهای دانلود: دوستان بمب هیدروژنی کودک مستبد شهر اختصاصی قطار سریع السیر برج ایفل آهنگساز حسود پایدار باشید.