خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

آرزوهای بر باد رفته ی غول چراغ جادو

وای خدااا! چه قدر گشنمه! وای مردم از گشنگییییی! بذار این ظرف غذا رو بذارم تو ماکرو وِیو! خب درشو باز کردم. سلام عسیسم! با من کاری داشتی گلم؟ یا خدااا! کی بود؟ چی بود؟ اصلاً این صدا از کجا داره میاااد؟ منم نانازم نترس. من غول چراغ جادو بودم که با انقراض چراغ علاالدین اومدم تو این ماکرو وِیو زندگی میکنم. شوخیت گرفته؟ بنده ی خدا تو این ماکرو وِیو پر از اشعه هست. تو چه طوری میتونی تو این زندگی کنی آخه؟! خب دیگه! ما غولها قابلیتهای خاصی داریم. حالا بگو ببینم آرزوت چیه بلاااا! حالا چرا این شکلی حرف میزنی؟ چه شکلی حرف میزنم مگه جیگر!؟
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از خوردن غذایی آبی رنگ تا …

سلام بر شما. شنبه، یک شنبه و امروز یعنی دو شنبه چهاردهم دیماه سه روز پیاپی امتحان داشتیم و انصافاً جز امتحان امروز دوتای قبلی خیلی سخت بودند که فکر کنم به خیر گذشتند. استاد درس امروز وقتی مطلع شدند که دو روز قبل از امتحان درسشان نیز ما آزمون داریم و از آن جایی که حال و هوای ما شب امتحانی ها را به هر دلیلی –از درک بالا گرفته تا سن کمشان که از زمان دانشجوییشان فاصله زیادی نگذشته است- تشخیص دادند گفتند علاوه بر این که سؤالات امتحان را سخت طراحی نمی کنم قانون و کتاب و جزوه هم برای این امتحان آزاد است. کاری به