خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دوتا شعر طنز از علیرضا ذرویی نصرآباد

سلام از شما چه پنهون گفتم منم یه چیزی کپی پیست کنم ببینم چه حسی داره. بیکاری هم مزید بر علت شد این وسط. آخه فعلا بودجه ما ته کشیده, پروژه ضبط کتاب خوابیده و من نیز هم. خلاصه چون به کامپیوتر و تحولاتش علاقه ندارم باید یه مطلب دیگه ای کپی میکردم. از شعر طنز و از جوک و جفنگ خیلی خوشم میاد. میدونم به رفتارم نمیخوره. ولی عین واقعیته که عرض میکنم. اَلغرض, دوتا شعر پیدا کردم از ذرویی نصرآباد که الساعه با یه کنترل وی شما را هم ازش بهره مند میکنم. 1. ز حال و روز رفیقی سئوال کردم، گفت:« مراد ، شکر خدا حاصل
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اومدم با یه تشکر ویژه از اونایی که…

سلام و صد سلام به تک تک دوستای خوبم در محله گوش کن. حال و احوالتون که خوبه آیا؟امیدوارم عااااااااالی عالی باشید و ایام همیشه به کامتون باشه! حول و حوش ساعت 12 شب بود که پیامشو دیدم. ازم پرسیده بود که هستم یا نه؟6 روز پیش از اون روز یعنی درست 24 آذر چشمم رو عمل کرده بودم و خیلی با گوشیم کار نمی کردم. ولی پیام از رعد عزیزم بود و باید می دیدم که چیکار داره باهام. بهم گفت برات تو گوش کن تولد گرفتم. خب راستش هم خوشحال شدم و هم ناراحت. خوشحال از اینکه دوستی دارم که به یادمه و تولدم براش اون قدر
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

گفتگوی شهروز با شهروز

شهروز تو خواب نداری؟ نصفه شبی نشستی پای این لپتاپ که چی بشه؟ بعد تا لنگ ظهر هم میگیری میخوابی. اینم شد زندگی آخه؟ تو دیگه کی هستی؟ تو این اتاق که من تنها هستم. من خودتم بدبخت. من ندای درونیتم. ندا دیگه کیه؟ خنگ نباش. ندا کسی نیست. منظورم صدای درونته. آهااان! خب ندا جون، چیز ببخشید خب باید چی صدات کنم الآن؟ مثلاً میتونی بگی وجدان. بررررو بابا وجدانم کجا بووود خخخ. یعنی تو وجدان نداری آیا؟ نمیدونم. البته خداییش سعی کردم خیلی آدم بدی نباشم. منتها نمیدونم واقعاً موفق بودم یا نه. خب دیگران نسبت بهت چه حسی دارن؟ خب دیگران از نظر من به چند
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نابینایی که شاهکار خداست؛ اول خدا بعد اراده

سلام بر شما. مثل این که همیشه یک نفر باید باعث بشه من بیام و این جا پست بزنم؛ این بار امیر علت نوشتن این مطلب شده؛ البته مطلب از خودم نیست ولی یه جورایی تازه تازه است؛ حالا وقتی خوندید متوجه میشید. مطلبی که آماده کردم اینه البته من فقط اسم نوشته رو تغییر دادم و به جای روشندل از نابینا استفاده کردم و همین طور فاصله بین کلمات رو درست کردم و بقیه اش رو عیناً از سایت مرجع میارم. ********** با من بگو زندگی بدون «پنجره»، چه رنگی چه لطفی و چه صفایی دارد ، اما «پنجره» داشتن که همین ساختمان و برج و ویلا و