خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از این روزای من چه خبر؟؟

4شنبه، 26 مهر 1396. از دیروز هوا یکم سرد شده. این سرما رو دوست دارم. این سرما نه سوز داره، نه دل رو میلرزونه. این سرما، نفسهای پاییز عاشقه که نوید روزها و شبهای عاشقی رو میده! ساعت 6، چشم باز میکنم به صبح سپیدی که بهم لبخند میزنه. باید ساعت 7 حاضر باشم با خواهرم برم مدرسه شون. خواهرم 10 سال ازم کوچیکتره و توی همون مدرسه ای درس میخونه که من دوران دبیرستانمو گذروندم. از تابستون که خواهرم اونجا ثبت نام کرد، دلم لک زده بود واسه دیدن مدرسه و معلمای قدیمم. جایی که بهترین دوستام رو پیدا کردم و هنوز هم ارتباطمون با هم محکمه. 2شنبه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه سلام و کمی حرف از این ور اون ور

سلام سلام سلااااااام حال شما چه طوره خوبید به قول مرحومه ملیسا احیانا گویا که آیا و از اینا. خوب از کجا شروع کنم؟ آها هفته ی قبل که روز روستا بود یهو بچه ها آماده شدن برن به یه روستای خالی از جمعیت سر بزنن و خلاصه دیدن کنن. مهدی سلام ابی کجایی؟ علیک سلام خونم خوب کارتو بگو دیرمه؟! خوبه بابا انگار چه خبره پاشو آماده شو میریم یه هوایی بخوریم؟! من از وقتی به دنیا اومدم دارم همین کار رو می کنم! چه کاری! هوا می خورم دیگه. آخه خنگه اگه هوا نخورم که میمیرم. کاش بمیری ببین با پر حرفیت بحث رو به کجاها می
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من و صبح4شنبه و…

صبح زود4شنبه. نمی دونم تا نوشتنم تموم بشه چه قدر طول می کشه فقط خدا کنه ظهر نشه که مجبور نشم این بالا رو عوضش کنم! باید بلند شم آماده بشم واسه سر کار. نمیشم. البته هنوز2دل و دلواپسم. من همیشه در محل کار دلواپس بودم که نکنه کاری خلاف قانون کنم. حتی اندازه1قدم کوچیک. زیادی مواظب بودم هنوز هم زیادی مواظبم ولی ظاهرا این… بیخیال. امروز اگر جرأتم اجازه بده نمیرم. هرچند همکارم نیست و من باید اونجا باشم. هرچند امکان داره بازدیدکننده بیاد و همکارم نیست و من باید باشم. هرچند امروز4شنبه هست و من باید اونجا باشم. هرچند من باید ساعت8تا12و30رو اونجا باشم! سرما خوردم انگار.