خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نقاشی یک نابینا

در گالری موسیقی ملایمی در حال پخش شدن است. عده ای مشغول تماشای تابلوهای نقاشی هستند که مردی با لباس سیاه بعد از ورود و دیدن تعدادی از تابلوها به تابلویی می رسد که ناگهان با فریادی حاکی از تعجب به آن خیره می شود: مرد: این منم… منم… گویی در آینه می نگرم… نقاش این تابلو من را می شناسد…. صاحب این اثر کیست؟ برای لحظه ای همه به سمت او برمی گردند و نگاهش می کنند. ) مرد با نقاشی نابینا مواجه می شود نقاش: خوش آمدید. مرد به نقش و نقاش با حیرت نگاه می کند و افراد حاضر به سمت آن دو نگاه می کنند.
دسته‌ها
شعر و دکلمه

تردید!

صدای بارون میاد، از انتهای تردید، سکوتِ سردِ مبهم، صدا صدای تردید!.   میونه شب نشستم، نفس بریده خسته، شبا شبای غربت، هوا هوای تردید!.   طنینِ تلخِ1آه، سرودِ خیسِ بارون، هوای شب گرفته، فضا فضای تردید.   بخارِ روی شیشه، شکستِ بغضِ ساعت، ستاره ها فراموش، تو لحظه های تردید.   یه شرحِ نانوشته، یه ماجرا، یه تکرار، یه انتهای تاریک، صدای پایِ تردید.   رو قلبِ سردِ دیوار، نشونِ اشکِ حسرت، هوایِ آهِ پنهان، غمی ورای تردید.   تمامِ قصه ها خواب، تمامِ آسمون خاک، نوا نوای اِی کاش، ندا ندای تردید.   زمان شکسته، سنگین، زمین سیاهِ غربت، تمامِ خاطراتم، رو شونه های تردید.   از