خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آهااای. کوشی؟ کجایی؟ کارت دارم.

مجتبی: چه قدر بده. چه قدر همه چی غریبه اینجا. پارسال دوست. امسال آشنا. سال دیگه غریبه. سال بعدش هم دشمن. ناشناس. زهر مار بگیره این دنیا. یه روز آدم خوشه یه روز نه. این دیگه چه وضعشه! من: چته؟ دوباره چه مرگت شده که با یه مشت چرندیات نا امید کننده اومدی تو محله داری داد میزنی؟ مجتبی: نمیدونم. واقعا نمیدونم. حالم اصلا خوش نیست. من: خوب. اون وقت حتما انتظار هم داری همه این پست رو تا آخرش بخونند. نه؟ مجتبی: نه. آره. نمیدونم. هر کاری خواستند بکنند. من چی کار به کسی دارم. فقط اومدم که بگم و بنویسم و بعدش برم. همین. دیگه هیچی. من:
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

با من میاید؟

سلام. نمیدونم از کی و چی و کجا و… بگم. الآن که تو خونه راه میرمو با گوشی مینویسم. راستی ممنون که باهام اومدید. این چند روز یا دو هفته خیلی سخت گذشت! مامانم حالش خوب نبود. به جز خواب دیگه خونه نبودیم. امتحانام داره شروع میشه. راستشو بخواید من الآن تو ترک کامپیوتر و اینترنتم! البته فقط به خاطر امتحاناس. ولی کلا هم داره خسته کننده میشه. خلاصه برام دعا کنید امتحانارو خوب بدم. امروز به خاطر درس پست که تو اشتماعی، قرار بود بریم اداره پست که به خاطر برف نشد. مدرسرو تعطیل نمیکنن! خوب دیگه، اینم از سفر کوتاه ما! دوسم دارید؟ ندارید؟ اشکال نداره! ولی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بدرود دوستان

شاید این آخرین دورود باشد. شاید دیگر وقتی برای دورود دیگر نباشد. حتما شما هم شنیده اید که قرار است زمین به مدت سه روز تاریک شود یا کلا تغیر شکل دهد. شاید شما هم شنیده اید که قرار است همه بمیریم یا اینکه تمام هستی خود را از دست بدهیم. نمی دانم کدام یا کدام قوم و قبیله این را گفته ولی انگار خیلی جدی است. از یکم دی که همانا این جمعه باشد قرار است این اتفاقها بیفتد. من که خیلی افسرده شده ام آخه تازه داشتیم به این زمین خاکی خو میگرفتیم تازه داشتیم چنتا آرزوی قشنگ برای خودمان جفت و جور میکردیم. تازه داشت دلم