ای. بدی نبود. خوب هم نبود. مشکل اینجاست که حوزه ی امتحانی من نه خوب بود و نه بد. شاید هر دو قاتی. دانشگاه اصفهان، که مسئولینش معمولا به من لطف داشته اند و من در آن درس میخوانم، هم محل کنونی تحصیل من است و هم جایی که کنکور ارشدم در آن برگذار شد. دکتر کجباف و دیگر مسئولین هماهنگی کرده بودند تا ما نابینایان و کمبینایان برای خودمان طبق استانداردهای سازمان سنجش و با مراقبت کامل، در یک مکان آرام آزمونمان را بدهیم و منشی هم برایمان در نظر گرفته شده بود. با احترامی قابل تقدیر از ما استقبال شد و تا اینجای کار، بر وفق مرادمان
Day: بهمن ۲۵, ۱۳۹۲
سلام به مخاطبان عزیز گوشکنی چه حال چه خبر خب بچه های کنکور ارشد که دیگه همشون نهایتا امروز جمعه از حال و هوای کنکور مییان بیرون منم دیروز صبح کنکور داشتم. اما بریم سر پانزدهمین برنامه زندگی ادامه داره که چهار شنبه 23 بهمن از رادیو فصلی ساعت 13-30 تا 14 پخش شد. در این برنامه با یکی از پژوهش گران دانشگاه صنعتی امیر کبیر در خصوص تولید عصای هوشمند در ایران برای افراد نابینا صحبت کردیم. مصاحبه با یک نویسنده موفق نابینا بخش دیگر برنامه ی نیم ساعته ما رو تشکیل میداد. آیتم دانستنی ها، بخش تحرک و جهتیابی، بخش چگونه با نابینایان رفتار کنیم و آهنگی
سلام. چه طورید؟ من که خیلی خوب نیستم. چرا؟ خب معلومه دیگه. از بیمعرفتیهای شما. کدوم بیمعرفتی؟ چی؟ اصلً من کیَم؟ من یه شاخه ی گلم. چه گلی؟ چه فرقی میکنه. مگه دیگه براتون مهم هم هستم؟ بابا این چه زندگیه که برای ما راه انداختید؟ هر سال این موقع بازار ماها داغ بود. چی؟ مگه هر سال این موقع چه خَبَره؟ خب بی احساسا امروز روز وَلِن تایمه. بله. ما هر سال این موقعها بازارمون سکه بود. ولی حالا چی؟ بابا اصلً ببینم شما جوونهای امروز عشق و این چیزها رو درست و حسابی میفهمید؟ بابا دیده شده که دوستان خانممون کمتر از طلا و دوستان آقامون کمتر
مقدمه ی نویسنده:
در هر یک از فصول این کتاب به رمز ثروتمند شدن کسانی اشاره شده است که من سالها، به دقت تمام با گفتگو و مصاحبه زندگیشان را تحلیل کرده ام. در این کتاب رمز موفقیتی را می خوانید که هزاران نفر در زمینه های مختلف زندگی از آن به گونه ای مؤثر استفاده کرده اند.رمز مورد اشاره بارها در صفحات این کتاب مورد استفاده قرار گرفته است. اسم خاصی برای آن انتخاب نکرده ایم زیرا به نظر می رسد وقتی با آن سربسته برخورد می کنیم کاربرد بیشتری پیدا می کند.
سلام به همه ی اونایی که دارن منو میخونن این پست کمی طولانیه -لطفا شکیبا باشید تا حالا شده فکر کنین یه ماشین لکنده ی مدل 57 شدین! مثلا از پایین به شیب تند زندگی نگاه کنید و بگید :نه ممکن نیست بتونم خودمو برسونم اون بالا! در کل روحتون اونقدر خسته باشه که مجبورتون بکنه یه جاهایی کم بیارید که نباید بیارید مثل آدم ماشینی ها یی که انگاری از دور خارج شدن آب روغن قاطی کنیدو سر سیلندر بسوزونید به حتم هم در چنین شرایطی ریپ زدینو سوزنتون گیر کرده بگین :نه نمیشه نمیتونیم -قسمت این بوده -هیچ امیدی به زندگی نیست -بمیرم بهتره و اینا… اگرم