دستهها
یک شعر از نجمه زارع
سلام به هم محله ایهای عزیزم امیدوارم که حالتون خوب باشه بازم واستون شعر آوردم انشا الله که خوشتون بیاد بفرمایید شعر . . . . . پشت دیوار همین کوچه ب دارم بزنید، من که رفتم بِنِشینید و هوارم بزنید. باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد، بنویسید کهبد بودم و جارم بزنید. من از آیین شما سیر شدم سیر شدم، پنجه در هرچه که من واهمه دارم بزنید. دستهایم چقَدَر بود و ب دریا نرسید، خبر مرگ مرا طعنه ب یارم بزنید. آی آنها که ب بی برگی من می خندید، مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید. . . .با آرزوی موفقیت. شادکام و سر بلند