خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

عمو چشمه، متشکریم!

سلام بر اعضای باحال محله خودمون. خوبید؟ کیفتون کوکه؟ با گرما و کولر گازی، آبی و پنکه چیکار میکنید؟ پیشنهاد میکنم به استقبال استخر همراه با بستنی بمبئی لبنیاتی بشتابید. وقتی میخورید، سانفرانسیسکو جلوی چشمای نداشتهتون ظاهر میشه. پس از صرف بستنی، جفت پا بپرید توی جکوزی گرم تا اندکی موتورتون داغ کنه. سپس در اقدامی هیجان انگیز، بپرید توی جکوزی سرد تا تضاد گرما و سرما رو با رگو پوست حس کنید. این کار باعث میشه رگ های شما انبساط انقباض داشته باشه و جریان خون راحتتر شکل بگیره. بریم سر اصل موضوع. ما اعضای گوشکن میخواهیم قدردان زحمات زیاد عمو چشمه ی مهربان باشیم. یکی از کسانی
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هدیه ی شیرین فصل یازدهم

سلااااام خوبید آیا! شما خوبید؟ من خوب نیستم! خوب نیستم دیگه کلی خوابم میاد! سریع بگم و برم! دیاکو با داد میاد تو مغازه دیاکو وای بچه ها! بهروز بنال باز چی شده! بهروز بیفرهنگ نالیدن چیه بگو بفرما! من با حالت مسخره واری ههه بفرما! دیاکو چکارتون کنم که ذاتا بی ادبید! بهروز حالا میگی چی شده یا نه جناب با ادب! دیاکو آها داشت یادم میرفت دارم عمو میشم! من خوب دیاکو خوب و مرگ خوب نداریم دیگه باید بریم کرمان! من اوووووه کی میره اون همه راهو! بهروز کی بچه به دنیا میاد که ما از حالا باید بریم کرمان! دیاکو بابا بچه به دنیا اومده!
دسته‌ها
کتاب متنی

سایه های مرگ، پسران نشاندار: فصل ششم و آخر

«بخش آبتین» منطقه زمانی یازدهم: برده ـ ایران ـ تهران ـ ساعت به وقت محلی پنچ صبح روز شنبه هوا سرد بود. از سوز باد سردی که به بدنش می‌خورد، دست هایش را در سینه اش گره کرده بود و سرش را در میان دو شانه اش به پائین انداخته بود. این سرما برایش غریب بود. امروز ششمین روز از اوّلین ماه فصل پائیز بود و آبتین نمی توانست این سرما ناشناخته را درک کند. گاهی چنان سردش می‌شد که فکر می‌کرد چند ثانیه دیگر همچون آدمیانی که هنگام جنگ دیو و پری ها یخ زده و منجمد شده بودند، او هم یخ می‌زد و منجمد می‌شد امّا از