ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- بهروزرسانی، از تاریخ 5تیر ماه با پخش کتاب «سیلی واقعیت»، در برنامه صدای کتاب از رادیو گوشکن در خدمتتان هستیم.
- نشریه جهان آزاد، شماره 46. رفع نارساخوانی: کمک به بریلخوانانی که در خواندن با چالش مواجه هستند
- سریال جیران، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت دوازدهم اضافه شد.
- سینما محله، شماره 18: فیلم سینمایی تراژدی مکبث، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان
- نظرخواهی برای برگزاری دورههای آموزشی به صورت حضوری یا مجازی
بایگانی برچسب: s
پستوی خاطرات (۳): قسمت دوم از به یاد آن روزها
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! هرچند از روزهای کودکی و گردشهای بیدغدغه و سرخوشانه مدتهاست فاصله گرفتم، اما دستنوشتههای بچهها از محیط روستا منو یه بار دیگه به اون فضای دستنخورده و باصفا برد. روزایی که خونه پدربزرگ … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده اجاق, باغ, بوانات, پدربزرگ, پستوی خاطرات, خاطرات کودکی, خانه خشتی, خردسالی, دهه ۷۰, دوغ, روستا, روستای پدری, روستای مادری, سیمکان, شب, شب روستا, صبحانه, صداهای شبانه, صدای شب, مادربزرگ, مزرعه, ناهار, نیمه شب
19 دیدگاه
سومین اردوی محله نابینایان هم مثل دو اردوی قبلیش خعلی خوش گذشت!
سلام سلام سلاااااام به همه ی هم محلی ها چه اونایی که توی اردو بودید، چه اونایی که نبودید. قبل از هر چیز، جا داره از تمام کسایی که دست به دست هم دادین تا این اردو تشکیل بشه، تشکر … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, اخبار, اطلاع رسانی, بازی, خاطره, داستان و حکایت, رستوران محله نابینایان, صحبت های خودمونی, طنز, کودکان و نونهالان, گزارش, مسابقه
برچسبشده آب معدنی, اردو, اردوی تهران, اردوی گوش کنی در تهران, اردوی محله نابینایان, اردوی نابینایان, اردوی نابینایان در تهران, بستنی, بینا و نابینا یکیند, جوجه کباب, خنده نابینایان, خوشگذرونی نابینایان, دانش آموز نابینا, دور همی نابینایان, دوغ, سالاد, سومین اردوی محله نابینایان, شهروند بینا اردوی نابینایی, شیرموز, شیطنت, صبحانه, کباب کوبیده, مسابقه یک به چند, معارفه در اردوی نابینایان, نابینایان شاد, نوشابه, نونو پنیرو خیارو گوجه
77 دیدگاه
خاطره صبحانه اون روز و گوجه ی ملعون
با سلام خدمت دوستان عزیزم دوستان اومدم ی خاطره بگم برم چندسال پیش وقتی تو مدرسه بودم تو فصله بهار بودیم تصمیم گرفتن مارو به اردو ببرن صبح زود ما به همراه معلمها و آقای مدیر از مدرسه بیرون رفتیم … ادامهی خواندن
23 اسفند 93
خوب. طبق معمول هر روز. سعی کردم امروزم مث هر روز نباشه که نشد. اول از اصفهان بیصبحانه کوبیدم رفتم زرینشهر. اصن توی خونم نیست صبحانه بخورم مگر ی انگیزه ای باشه که امروز نبود. رفتم بهزیستی علیه لعنت. بگو … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده استخدام معلق, اسکناس نو, بیکفایتی بهزیستی, زندگی خصوصی, صبحانه, قوانین محله و من, مددکار باحال
66 دیدگاه