ما که هر وقت همیشه هر چی گفتیم و نوشتیم گذاشتند پای بدبینیمون. هی گفتند زندگی با چشم های بسته خوبه. هی گفتند خدا رو شکر کنید که شما خیلی از چیز ها رو نمی بینید. هی گفتند شاید مصلحت خداوند بوده. حتی اکثر همنوع های من هم که خودشون نابینا هستند بهم میگند نباید سخت گرفت و اتفاقا هرچی نگاه می کنم می بینم انگار اون نابینا هایی که مث من نیستند و خوابند بیشتر برد کردند. اون ها چون زندگی رو سخت نگرفتند، هم ازدواج کردند، هم ی شغلی دارند، هم زندگی دارند و هم روزگار رو هر طوری شده میگذرونند. من چه کار کنم که نمیتونم