خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خیلی وقته چیزی نگفتم,

بازم من و بازم سکوت نسبی شب های روستا. تابستون داره وسایلاشو جمع و جور می کنه تا کم کم و عصازنان بره و جاشو بده به پاییز که اونم داره عصازنان میاد و نرسیده درخت ها دارن کم کم لباساشونو درمیارن و برای خواب زمستانی آماده میشن. هر تیکه از لباسشون رو که درمیارن عین آدمای شلخته یا بچه های بازیگوش به اطراف پرت می کنن تا عید جدید لباس نو تنشون کنن و بیدارشون کنن. و من با نزدیک شدن به پاییز حالم گرفتست! این حال گرفتگی می دونم تا چند روز اول پاییز هم همراهم هست. شب در حالی که یه کیسه پر خواب همراه داره
دسته‌ها
مقاله

چرا انجمن ملی رفاه نابینایان ایران نداشته باشیم؟

  این نهاد‌های به ظاهر نابینایی، جامعه باشند یا انجمن، تشکل باشند یا کانون، خیریه باشند یا بهزیستی، گرگ هایی هستند در لباس گوسفند.   مقدمه تعدد کانون ها، مؤسسات، انجمن ها، و ساختار‌های مرتبط دیگه مربوط به افراد نابینا در ایران، چیزیه که بر هیچ کودوم از ما‌ها پوشیده نیست. اینم نیست که بگید این بحث فقط شامل بزرگتر‌ها یا کوچیکتر‌ها یا فقط معلم‌ها یا فقط با سواد‌ها یا فقط فلان گروه میشه. این مسئله، همه‌ی نابینایان ایران رو درگیر کرده. متأسفانه تمام ما نابینایان ایران توی دام بزرگی گرفتاریم که من سعی می‌کنم توی این پست، توضیحش بدم تا بیدار بشید. اونایی که قضیه رو میدونید، واستون
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

تقلب.

توضیح:این رو چند هفته پیش1شبی نوشتم و الان چه قدر دلم می خواد1خورده بیشتر دستکاریش کنم ولی، … *** بچه که بودیم دنیای رنگیمون از جنس بچگی بود. تمام زندگیمون از جنس بچگی بود. شادی ها و غم ها از جنس خوراکی ها و بازی های بچگی بودن. موانع و مشکلات از جنس موانع و مشکلات داخل بازی ها بودن. شکست ها و پیروزی ها از جنس برد و باخت های بازی ها و ماجرا ها همه از جنس بازی هایی که چه جدی می گرفتیمشون! بچه که بودیم، بچه که بودم، شبیه تمام بچه ها، دنیام دنیای بچگی بود. بردن داخل1بازی تمام هدفم می شد و باختن بزرگ
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یک دستخط: بخش پنجم

هشدار:

تمامی اسامی، شخصیت‌ها، و رخدادهایی که در این داستان آورده شده‌اند، ساخته‌ی ذهن نویسنده هستند و واقعیت ندارند. هرگونه تشابه عناصر این داستان با عناصر موجود در دنیای واقعی، کاملاً ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. شما با ادامه دادن به خواندن این داستان، می‌پذیرید که خواندن این داستان برای شما طبق قوانین محلی که در آن ساکنید مجاز است و نیز می‌پذیرید که این داستان صرفاً یک داستان تخیلی می‌باشد. در غیر این صورت، لطفاً این صفحه یا این سایت را ترک کنید.

دسته‌ها
کتاب متنی

خاطرات یک خونآشام. نترسید منظورم خودم نیست. بازم کتابه

سلام سلام دوستان گلُ گلاب. حالتون خوب که هست ایشالا. جون شیرینم براتون بگه که بازم با کتاب خدمت رسیدم. یه کتاب هیجانی, پلیسی, خونآشامی, جنایی. برا اینکه بعضیها نگن تعریف الکی می کنم یا همچی چیزی, با یه کوچولو توضیح میرم واسه لینک دانلود. خلاصه ی داستان: خاطرات خون‌آشام (به انگلیسی: The Vampire Diaries) یک سریال آمریکایی محصول سال ۲۰۰۹ شبکهٔ تلویزیونی سی‌دابلیو است که هم اکنون نیز در حال ساخت می‌ باشد و در حال حاضر محبوب‌ترین سریال تلویزیونی برای رده سنی نوجوان (۱۴-۱۹) محسوب می‌ شود. این داستان به شرح خاطرات و اتفاقاتی که برای یک خون‌آشام به نام استفن سالواتوره و یک دختر به نام