خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یکی از شما کجاست؟

سلااام بچهها! چطورید؟ خوبید؟ ما رو نمیبینید خوشید؟ این مدت من نبودم چه خبرا شد؟ من فقط میدونم که امیر و تبسم عروسی کردن و رفتن زیر یه سقف. که همینجا بهشون تکبیییر میگم. آها! راستی یادم رفت بگم چرا این مدت نبودم. راستش اولش یه خرده با خودم دعوام شد و نذاشتم خیلی به سایت سر بزنم. هی میگفتم برم فلان پستو بخونم هی نمیذاشتم. هی میگفتم بذار کامنتهای این پستو بخونم هی نمیذاشتم. نه میذاشتم کامنت بذارم نه میذاشتم کامنت بخونم. تازه اجازه نداشتم همه پستا رو هم بخونم. یَک دعوایی بود که بیا و ببین! البته دلیلم داشت. دلیلش اعتیاد به گوشکن بود که حالا کمتر
دسته‌ها
شعر و دکلمه

نم باران،لب دریا،غم تو،تنگ غروب

سلام و هزاران سلام خدمت شما هم محلیهای عزیزم امید که حال همگی خوب و سرحال باشین بعد مدتی اومدم با یک شعر زیبا. بدونه مقدمه میریم سراغ شعر. ***** دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی، که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی. تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟ انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی دل به دریا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به یاد استاد عزیزم اهورا کرباسی

امشب باز هم دلم برایت تنگ می شود خیلی خیلی یزیاد امشب باز هم دلم می خواهد مشکلت حل شود هرچند انگار حل شدنی نیست مشکلی که در این دیار به وجود می آید ولی از خدا می خواهم خیلی خیلی زیاد. امشب دلم می خواهد برایت گریه کنم هرچند اشک فایده ای ندارد نه داغ تو را کم می کند نه سینه مرا خالی ولی دلم پره از نفهمی ها این مملکت خیلی خیلی زیاد نمی دانم شاید =پارسال همین وقتها بود که ازت مصاحبه گرفتم برای سایت گوش کن. چون فکر می کردم. نه البته فکر که نمی کردم می دانستم خیلی خیلی زیاد که تو میفهمی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سلام بچه ها دلم خیلی تنگ شده

اصلا توی فاز تصویر سازی و خوشگل نوشتن نیسم امشب, امشب دلم خیلی خیلی واسه دوران کوچیکی هام تنگولیده! دوس دارم میشد برگردم بچگیم, اون وقتا گاهی از دوسام بودن خیلی هوامو داشتن, دسمو میگرفتن میبردنم بیرون, یا با دوچرخه یا موتور تاب میخوردیم توی شهر. داداشمم بود, اون موقع ها وقتش آزاد بود, بیرونم می برد, تابم میداد, منو با مغازه ها و دوستاش آشنا میکرد, یادمه وقتی داداشم میومد ترمینال زاینده رود منتظرم میشد که من برسم و از سرویس مدرسه پیاده شم چه قدر واسم لذت بخش بود! داداشم منو می بردم توی ساندویچی ترمینال که توی فضای سریع السیرش فقط و فقط آهنگهای لوس آنجلسی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کاش باز بودی