خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو هفتم آذر 90

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت هشتم آذر 90

 

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو چهارم آبان 90

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت یازدهم آبان 90

هفته پیش مدیر آموزشگاه نابینایان شهید احمد سامانی, به مناسبت بیستو سه ی مهرماه, به تمام کارمندان مدرسه, هدیه داد. یکی از آن بلندگو های همراه حافظه خوان نسیب من شد که نمونه اش را قبلاً در یک حرکت انتحاری به علت اُوِر شارژ سوزانده بودم. اُوِر شارژ یک چیزایی توی مایه های اُوِر دوز میمونه. منظور شارژ زیاده. شارژ بیش از حد. افتاد یا بازم بگم؟! دست آقای جباری درد نکنه که فکرش اینقدر خوب کار میکنه و مثل مسولین بهزیستی نیست که به نابینا ها مداد رنگی یا میوه خوری یا کیف های عهد اتیق بنجل توی انبار مونده رو به اسم هدیه بهت بندازند با هزارتا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه تشویش بدیست!

صدای خرد شدن شیشه های ماشین که در گوشت تنین انداز می شود و صدای برخورد ماشینی که تو در آن نشسته ای با ماشین های دیگر, جیغ و داد مرد و زن و کودک, نفس هایی که از دلهره به هن و هن افتاده اند, تلاش بی وقفه این جماعت برای فرار, فرار از مردن, فرار از آتش گرفتن و سوختن, فرار از نابود شدن, فرار از تمام شدن رنجی نسبی, همه و همه تو را نیز می ترساند. جایی برای فکر کردن نیست. به خودت می آیی و می بینی که رنگت پریده, اضطراب فرمانروای تمام وجودت شده, بدنت ناخودآگاه به حالت آماده باش برای حمله به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه دست گرم نوازش که وجود خارجی نداره و این همه آشفته حالی من!!!

آخه این چه وضعشه؟ چرا نمیتونم مثل بچه آدم زندگی کنم!؟ چرا پر نمیکشم به سمت امید و عشق و آرزو؟ چرا من مثل شما نیستم؟ من چمه؟ یکی بند های نا امیدی رو از من باز کنه. آهای آدم ها با شمام. شمایی که گوش هاتون دست هاتون و شایدم چشم هاتون داره اینو میخونه. من دارم از بین میرم. ظرفیتم کمه. الآنه که از شدت فشار همه چی بترکم. من دیگه نمیتونم. این نابینایی, حساسیت به گرما, کمبود امکانات, راه دور تا دانشگاه, این اینترنت بیسیم زهر ماری که زهر مارم میشه از بس قطع میشه, اون تنش های توی خونه, این غیر عادی بودن ها, این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو ششم مهرماه 90 / ذرت و تهچین

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو سوم مهرماه 90