خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

روزای بی مادری

سلام دوستای خوبم امروز دقیقا یک ساله که دیگه نفس های گرم مادرم رو حس نمیکنم بیماری سرطان یک سال پیش همه ی زندگیم رو ازم گرفت چرا نمیتونم با این اتفاق کنار بیام دوستای خوبم کمکم میکنین؟ یک آهنگ متناسب با حال خودم آوردم که میتونین از این لینک دانلودش کنین فعلاً
دسته‌ها
شعر و دکلمه

تحفه ای به نشان همدلی. کافی نیست ولی بیش از این ازم بر نیومد!

به شامِ هجرتت جانا سراسر رنگِ هجرانم، عطشناکم سیه روزم، پر اندوهم پریشانم. ز سوز از جان همی نالم، به سانِ ابر می بارم، مثالِ شمع می کاهم، به سانِ شعله سوزانم. نگاهم منتظر بر در، غمین و خیس و ناباور، در این تاریکِ بی فردا چو خورشیدی گدازانم. شبانگاهانِ هجرانت چه تاریک است و بی پایان!، نظارت می کند تصویرِ خاموشت به پایانم. خدا را، جان من برگیر و همراهم بمان ای جان!، به چشمِ خویشتن دیدم که رفت از پیکرم جانم. مرا یارای باور نیست این دریای ماتم را، وداعت را نمی خواهم، تسلی را نمی دانم. ببین کز ماجرایت بعد از این صد ماجرا دارم!، قیامت