خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

خانم جوادیان عزیز. تسلیت. ما رو در غم خودتون شریک بدونید.

اِنّا لله و اِنّا الیه راجِعون. متاسفانه مطلع شدیم مادر گرامی سرکار خانم فاطمه جوادیان به رحمت خدا رفتن. وظیفه ی خود دانستیم  این واقعه ی جانسوز را به ایشان تسلیت،  برای بازماندگان گرامی آرزوی صبوری،  و برای روح آن مرحوم طلب آمرزش و مغفرت کنیم. خانم جوادیان عزیز. امیدواریم این همدردی و کامنتهای پرمهر دوستان قدری از غم شما را سبک کند. با احترام فراوان. روابط عمومی محله ی نابینایان.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

احمد حیدری، از طرف خودم، خودمون، و از طرف تمام محله نابینایان بهت تسلیت میگم

سلام به هم محلی های با معرفت محله خودمون! از خدا واسه همگیتون آرامش دل طلب دارم. بچه ها نمیدونم چه هوایی داره اینجا که هر زمان خیلی شاد باشم میام اینجا و هر زمان هم که خیلی درد دارم باز هم به خودم که میام میبینم اینجام. مقدمه نچینم. امروز درد دارم. دردی از جنس غم یک هم محلی خوب که همه جا با خنده های صمیمیش همراه من و بقیه محله بود و امروز اثری از خنده هاش نیست. احمد حیدری رو همگی میشناسیم. با پادکستهای قشنگش و اجراهای شنیدنیش و مرامش و خنده هاش. خنده هاش! برای هر کسی در دنیا بعد از خدا مادر تکِ.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

روزای بی مادری

سلام دوستای خوبم امروز دقیقا یک ساله که دیگه نفس های گرم مادرم رو حس نمیکنم بیماری سرطان یک سال پیش همه ی زندگیم رو ازم گرفت چرا نمیتونم با این اتفاق کنار بیام دوستای خوبم کمکم میکنین؟ یک آهنگ متناسب با حال خودم آوردم که میتونین از این لینک دانلودش کنین فعلاً
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مجتبی شاید بی معرفت باشه ولی نه اونقدر که فکر می کنید!

درود دوستان. خدا نسیب نکنه حقوق کارمندی رو ندند. والا ما که از گشنگی داریم زمینو گاز می گیریم و سنگ به شکم‌مون می بندیم و هر دو روز یک بار برای جلوگیری از عفونت شکم و فساد سنگ ها، باید سنگ های جدید ببندیم و قدیمی ها رو باز کنیم! خخخ خلاصه که اوضاع مالی قاراشمیشه ولی با ترجمه و کلاس خصوصی ردو بد میشه تا ببینیم که حقوق بدند. بگذریم. راستی، قرار گذاشته بودیم هر ماه، پست پیشرفت و پیشبرد اهداف محله رو بگذاریم که می گذاریم ولی خیلی کار ها بوده باید توی آبان توسط من و شما انجام می شده که انجام نشده و در
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تسلیت به مجتبی بابت درگذشت مادرش

سلام به همه. اهالی این محله همیشه توی شادیها و غمها کنار هم بودن. همیشه شادیها با هم قسمت شده و غمها رو هم با هم برداشتیم تا سنگینیش روی دوش یه نفر نباشه. امروز کسی که همیشه به همه انرژی داده و همیشه سعی کرده امیدوار باشه و امید به بچه ها بده، غم بزرگی رو باید تحمل کنه. مجتبی باید برای همیشه با مادرش وداع تلخی داشته باشه. متأسفانه مطلع شدیم که مادر مجتبی برای همیشه این دنیا رو ترک کرده و سایه ی یک مادر دلسوز از سر یه خانواده کم شده. یادمه مجتبی توی پستها و شناسنامش از مادرش زیاد نوشته بود. از تلاشهایی که
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

از دیشب تا حالا بر من چه گذشت؟!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! دیروز عصر به منزل مادر رفتم و متوجه شدم که حالش خوب نیست، گفتم: مادر جان بنشین تا با هم صحبت کنیم: جواب داد بغلم کن تا بنشینم، گفتم: مگر چی شده؟ و جواب نگرفتم، پس از چند دقیقه به کمک خواهرم نشاندمش و پشتش نشستم تا نخوابد و پس از چند دقیقه خواباندیمش و صحبت کردیم، چند ساعت بعد باهاش خداحافظی کردم و به خانه رفتم، ساعت 5 و نیم صبح با صدای تلفن خواهرم و ناله هایش با اورژانس تماس گرفتم و لباس پوشیدم و با سرعت به خانه ی مادر رفتم، سپس با عصای نابینایی به آمبولانس علامت دادم و