سلامی به مهربانی مهر به عزیزان محله نابینایان. امید که مهر همواره در آسمان دلهاتون بدرخشه. تابستون هم رفت و وارد سومین فصل از سال 1402 شدیم. پاییز رنگارنگ با تمام رنگها و حسهای قشنگش. بیایید تا من بیشتر از این حرف نزدم بریم ببینیم شهریور 1402 داخل محله نابینایان چهها گذشت! طبق روال هر ماه، در ماهی که پشت سر گذاشتیم: گردشی فهرستوار در ماه پیش داشتیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در مردادماه 1402! پریسا چهارشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۲ از نقطهنظرات و دیدگاههای یک هممحلی قدیمی و به شدت آشنا بهره بردیم: محسن و سعید و کادر بابت همه چی دمتون گرم مجتبی خادمی
Tag: شهریور
سلامی از جنس خالص یک سلام صمیمی به دوستان و آشنایان محله نابینایان. امیدواریم که مهر برای تمامی شما مهربانتر از هر سال باشه! تابستون رفت و طبق روال نگاهی داریم به آخرین ماه این فصل گرم که گذشت با این امید که خوب و خوش گذشته باشه! در ماهی که پشت سر گذاشتیم: مروری به مردادماه محله داشتیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در مردادماه 1401! ارسال شده در سه شنبه 1 شهریور 1401 by پریسا بیست و یکمین فیلم توضیح داررو از سینمامحله دریافت کردیم: سینما محله، شماره 21: فیلم سینمایی طلا، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان ارسال شده در جمعه 4 شهریور
هممحلیها! مسافرهای اتفاقی! و هر کسی که از هر جا و به هر طریقی همراه ما هستی! سلام. امید که از اعماق وجود نازنینت شاد شاد شاد باشی! غرض از حضور: از این ماه به یاری خدا قراره اول هر ماه فهرستی از پستهای منتشر شده در ماهی که پشت سر گذاشتیم رو یکجا جمع کنیم و بزنیم سردر محله که اگر کسی دنبال پست خاصی میگشت لازم نباشه خیابون به خیابون بگرده و خدای نکرده سرگیجه بگیره! صاف میانبر رو داخل لیست پستهای هر ماه پیدا کنه و برو که رفتی! این وسط خوش به حال هر کسی که در طول یک ماه فعالتر بوده چون اسمش داخل
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! چند هفته پیش شنیدن صدای هیاهوی دانشآموزا حسابی دلمو هوایی کرد. یه مدرسه نزدیک خونه ماست که اگه پنجره یا در بالکن باز باشه، صدای دانشآموزا بهویژه موقع اجرای مراسم صف صبحگاهی به گوش میرسه. اون روز هم روی دشک دراز کشیده بودم و غرق افکار خودم که صدای پرشور و نشاط بچهها توجهمو جلب کرد. هرچند سالهاست با فضای مدرسه فاصله گرفتم، اما ناگهان دلم برای مدرسه تنگ شد. برای درس جواب دادنا و تشویق شدنا. برای درس بلد نبودنا و تنبیه شدنا و منفی گرفتنا و گهگاهی هم تنبیه بدنی شدنا. به یاد روزای درس و مدرسه. به یاد تشویقها
دستهها
یک شب نرسیده به پاییز…!
شب حضور اطمینانبخشش را بر سر و روی شهر میپاشد، و ماه، غرق در ناز و عشوه، به روی هستی چشمک میزند. در این سکوت خواستنی، عطری آشنا از هر سو مشام را نوازش میکند! عطری آشنا، از جنس عاشقانه های طلایی، عطری آشنا، از جنس بارانی شدنهای گاه و بیگاه، از بغضهای بیگاهتر، عطری آشنا… از جنس………. پاییز!… آری، اینک پاییز، در انتهای کوچه ی شهریور، آغوش گشوده تا جهان را در کام نابترین لحظه های عاشقانه غرق کند! روزگار داغ از روزهای تیر و عصرهای مرداد، باید به روزهای رنگپریده و شبهای سرد و بی پایان که خیال فردا شدن ندارند، عادت کند! روزهایی که خورشیدش کم
سلااام بچه ها. خوبین؟ این مدت حسابی از فضای لبریز از عروسی محله استفاده کردین؟ خب، پس بیاین همچنان این فضا رو شاااد شاد نگهش داریم! وسط این همه عروسی، یه نینی که اسمشو گذاشتن پریسا، یادش افتاده که همینجور یهو باید به دنیا بیاد! یه نینی که خبر نداره وقتی بزرگ شد، قراره کلی دیوونه بازی در بیاره، کارایی رو بکنه که فقط خاص خودشه. خبر نداره که با شلوغ کاریاش قراره خیلی چیزا رو به هم بریزه! شلوغ کاریا، احساسات لطیفی که شاید خیلی وقتا به ضررش بوده، اما مطمئنم از اینکه به ندای قلبش گوش داده ناراحت نیست، چون اگر گوش نمیداد پشیمونتر میشد! پریسای عزیز،