خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دختر‌ها فریاد می‌زنند

هشدار: تمامی اسامی، شخصیت‌ها، و رخدادهایی که در این داستان آورده شده‌اند، ساخته‌ی ذهن نویسنده هستند و واقعیت ندارند. هرگونه تشابه عناصر این داستان با عناصر موجود در دنیای واقعی، کاملاً ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. شما با ادامه دادن به خواندن این داستان، می‌پذیرید که خواندن این داستان برای شما طبق قوانین محلی که در آن ساکنید مجاز است و نیز می‌پذیرید که این داستان صرفاً یک داستان تخیلی می‌باشد. در غیر این صورت، لطفاً این صفحه یا این سایت را ترک کنید. نویسنده نیستم و طبیعیه که هیچ سررشته‌ای هم از نویسندگی نداشته باشم. حتی قوانین و قواعدی هم که در خصوص داستان‌نویسی توی
دسته‌ها
شعر و دکلمه

چشم ها پر از فریاد.

به نام یگانه معبود دنیا و آخرت. سلام و درود بی پایان بر همه ی شما هم محله ای های همراه و گرامی. امیدوارم که با سعی و تلاش خستگی ناپذیر بتوانید بر یکایک مشکلات روزمره پیروز گردید. درین فرصت حاصل شده, قصد دارم یک اثر زیبای ادبی و هنری را از دوست و همنوع شاعر عزیزمان سرکار نگار خانم را با نام چشم ها پر از فریاد تقدیمتان بنمایم. این اثر دلنشین را نگار خانم سروده و دکلمه نموده اند و به درخواست سرکار خانم پروین مدیر کانال رسمی دنیای روشن در شبکه ی پیامرسانی سروش, توسط آقای بنیامین محمدی, موزیک گذاری, میکس و تنظیم گردیده است. حتما
دسته‌ها
شعر و دکلمه

فریاد بی صدا

بگو خنده بگو احساس بگو یک باغ گل پر یاس بگو نغمه بگو آواز بگو عاشق بگو یک ساز بگو دریا بگو بارون بگو قهوه بگو فنجون بگو کابوس بگو رویا بیا بامن کنار حوض بیا با من بمان یک روز بیا دنیارو عاشق کن بیا دریا رو ثابت کن بیا با من بخوان آواز بیا با من بزن یک ساز بشین بر روی این نیمکت بشین بی غصه بی منت بشین بر قلب من ای یار بشین تا لحظه ی دیدار بشین دنیای من باتوست بشین رویای من باتوست بخوان از روزگار دور بخوان از آدم رنجور بخوان از عشق و تنهایی بخوان از شور و شیدایی بخوان
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ای کاش می توانستم!

سلام به تک تک دوستان خوب گوش کنیم. امیدوارم که حالتون خوب باشه و سوگواریهاتونم قبول باشه. این روزا دلم بدجوری گرفته و نمی دونم به کجا پناه ببرم. دلم گریه می خواد در حد … هر حدی که برای تو دوست خوبم ,بالاترین حده. می خوام احساسی که چند روز پیش بهم دست داد و بارید رو دفتر خاطراتمو برات اینجا بنویسم. ببخش اما ,اگه خسته شدی. سال هاست که از گذشته می گریزم. چشم هایم را می بندم تا این بار ,دیگر آرام به خواب بروم. اینکه آرام و بی دغدغه بخوابم ,به یک ای کاش بزرگ بدل گشته است. می دانم که باز هم تا طلوع