خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه کم حرف های خودمونی از مستند پله برقی و brt و گروه آشپزی و غیره …..

عرض سلام دارم خدمت همه هم محلی ها و دوستان عزیز و گرامی خوبید یا چطورید آیا؟ خب غرض از مزاحمت که نه! غرض از مراحمت چراکه من مراحم محضم خخخ یه خورده حرف های خودمونی هست که به ترتیب خطور به ذهن مبارک و جاری شدن روی صفحه مانیتور خدمت تون عرض می نمایم, باشد که رستگار شویم….. *مستند پله برقی رو که یادتون هست آیا؟ می دونید واااااای یه افتضاح خیییلی خیییلی بزرگ توی میکس و تنظیمش انجام دادم که نیره خانمی جونم کلی دعوای اساسیم کرده و کلا اون قدر از دستم عصبانی شده که جرأت نمی کنم در ده بیست کیلومتریش هم ظاهر و هویدا
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هدیه ی شیرین فصل نهم

سلام به تمامی دوستان دنبال کننده ی هدیه ی شیرین! امیدوارم که دلتون سرشار از شادی و دور از گرد و خاک ناراحتی باشه! باز من اومدم با یه فصل جدید! چند روزی تهران میمونیم و بعد برمیگردیم! الآن سه روزه سهولان تو کلبه هستیم! از کلبه خارج میشم سهولان زیر لباس برف مخفی شده و برف با تمام لطافتش همچون عروسی زیبا نشسته و گاهی هم به قدم زدن مشغول میشه! چقدر زیباست وقتی خودتو بپوشونی و روی برفا شروع کنی به قدم زدن و برف قرچ و قرچ زیر پات صدا کنه و تو بیدغدغه همچنان راه بری و راه بری و از این صدا در کمال
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خدایا ممنونم، به خاطر همه چی!

سلام به همه. من خوبم، حسابی هم خوبم، فقط یه کم دلتنگی هست که اونم نمک حال لحظهم هست. دلتنگی که با گوش دادن به یه آهنگ قدیمی بهت دست میده، دلتنگی که با دیدن چندتا عکس و فیلم قدیمی پیدا میکنی! هم تلخه هم شیرین. تلخه چون مرور میکنی از دست داده هات رو، و شیرینه چون میفهمی هنوز احساس داری! هنوز نفس کشیدنات فقط هوایی نیست که بیاد و بره، میفهمی هنوز هم کسایی رو داری که واسشون نفس بکشی و واست زندگی کنن! مدتها بود که میخواستم به یه آهنگ خیلی قدیمی و لطیف و سرشار از نازک خیالی گوش بدم، هر بار اتفاقات ریز و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من و دلم و دفتر خاطراتم!

سلام. بد نیستم شکر. در ارتفاعاتم. اینترنت اینجا وحشتناکه. بیخیال اگر چیزی عوض نشه فردا برمی گردم پایین. گاهی بدم نمیاد از کل اینترنت جدا شم و کلا پریسای اینترنتی تموم بشه. واسه همیشه تموم بشه. کلا تموم بشه و بره به تاریخ اینترنت. ولی فقط گاهی. این گاهی ها زیاد نیستن. فقط زمان های خستگی های کمی کم تر از بی نهایت. بیخیال. این روز ها میرم سر کار حوصلهم شدید سر میره. بقیه تمرین سرود می کنن من بی کاری می زنه به سرم میرم داخل حیاط ولو میشم روی سکو. مرخصم هم نمی کنن. آخ خدای من! روز2شنبه و3شنبه این مدلی گذشت. و3شنبه اون قدر موندم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تو فقط بنویس.

بنویس. گفتم بنویس. از چی بنویسم؟ از کی بنویسم؟ از کجا بنویسم؟ چه طور بنویسم. بنویس حرف نزن. از مشکلات بنویس. از ناپایداری دنیا بنویس. از دویدنها و هرگز نرسیدنها بنویس. از بدبختیهایی که چون بهشون عادت کردیم فکر میکنیم خوشبختی هستند بنویس. از تکرار مکررات بنویس. از رنجها و مشقتها بنویس. جوهر ندارم. نمیتونم حرکت کنم. دیگه رمقی واس حرکت کردن ندارم. ایناییو که میگی رو نمیتونم بنویسم. اینا نوشتنی نیستند. هیچ قلمی هم نمیتونه بنویسدَشون. نع, من کاری با این حرفا ندارم. بنویس. از متوقف شدنم تو گذر زمان بنویس. از بازگشت بیبازگشتها بنویس. بنویس. از حسرت خوردنهای همیشگی واس رسیدن فقط به یه لحظه بنویس. از