خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دل نوشته ای تقدیم به عزیز سفر کرده ام

سلام به شما دوستان خوب محله مدت زیادی بود اینجا فعالیتی نداشتم. نمیدونم چی شد که امشب تصمیم گرفتم دلنوشته ای رو براتون بذارم که تقدیم میکنم به دوست و خواهر عزیزم که به تازگی خبر سفرش بد جور حالم رو دگرگون کرده. دوست همنوعی که حدود بیست سال با من بود و اکنون سه روزه که زیر خربارها خاک آرام و بی صدا خوابیده. پرنده با بال های خونین بر سر تکدرخت به دار آویخته شد. آسمان گریست, دریا توفید و زمان نالید. آه از سینه ی تبدار پرنده گریخت و در غروب چشمانش افسرد. زمان از حرکت ایستاد, ساحل موج را بی رحمانه از خود راند و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چند خاطره نابینایی زیبا و در عین حال تأسف بار

سلام به هم محلی های خوب و باحالم! چطورید؟ خوبید؟ خوش میگذره؟ اوضاع خوبه؟…؟ امروز هوس کردم چنتا خاطره نابینایی خوشگل براتون تعریف کنم تا از خنده بترکید. خخخخ. قبل از اون باید خاطره نابینایی رو تعریف کنم. خاطراتی که به خاطر نابینا بودن ما اتفاق می افتن رو خاطره نابینایی میگن. البته خاطره نابینایی از جهات مختلف تقسیم میشن. ا: دسته بندی با توجه به احساسی که ما نسبت به اون خاطره داریم. که شامل شاد و غمناک میشه. که بیشتر وقتا هردو با همن ولی ما چون خیلی خوشبینیم، غمناکا رو هم تبدیل به شاد میکنیم. مثلا وقتی یه نابینا رو  به خاطر نابیناییش استخدام نکنن، براش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کربلا-نجف-کاظمین: من و کمی از خاطرات نابیناییم …..

سلااام بر تک تک دوستان هم محله ای عزیز و گرامی …. سال نوی همگی مبارک و خجسته باشه و ان شا الله که امسال برای تک تک شما‌ها و من و کل جامعه معلولین و خانواده های اونها و ماها، سالی باشه سرشار از پیروزی، موفقیت، سربلندی و بهروزی … خب جونم براتون بگه که ما رفتیم کربلا-نجف-کاظمین و برگشتیم …. جای تک تک تون خالی …. جدی بهترین و عالی‌ترین سفری بود که تا حالا رفته بودم …. سال تحویل رو که رو به روی حرم امام حسین علیه السلام بودیم و نمی‌دونید چه حال و هوایی داشت … خب می‌خواستم خاطره سفرم رو بنویسم که نوشتم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دل نوشته ای از یک کاپیتان:

سلامی چو بوی خوش آشنایی. سلام به دوستانی که من با بودن در کنار شون با دنیای دیگری آشنا شدم. دنیایی که در طول عمر پنجاه ساله خودم با اون کاملا غریبه بودم، و تا الآن چیزهایی رو که میدیدم با چشم ظاهری خودم میدیدم و هرگز با چشم دل ندیده بودم. بله، من سیاوش شهبازی و یا به قول بعضی از دوستان شما (کاپیتان شهبازی) هستم. شاید این اولین و آخرین نوشته من باشه که اینجا مینویسم، چون خیلی اهل اینترنت بازی و اینجور چیزا نیستم. البته دوست دارم ارتباط بیشتری باهاتون داشته باشم که اگه تنها راهش همین باشه شاید یه تجدید نظری در علایقم بکنم. یه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هورااا معلم دو هفته نیست!

سلام به دوستان عزیز گوش کنی خودم یاسمین زودتر از من خبرتون کرد ولی خب خودمم مینویسم بچه ها آموزش کوتاه نویسی قراره دو هفته برگزار نشه دلیلشم سفر من به کربلاست احساس خوبی دارم خیلی قشنگ و دلنشین شنبه صبح میرم تا سه شنبه ی آینده هم میام آموزشهارو ادامه میدم چون بخش اول تموم شده بود نخواستم بخش دوم رو شروع کنم و نیمه کاره بمونه همشم تقصیر آقای چشمه میباشه به قول پرواز خخخ چون گفت من روتین کار میکنم و الآن نشد که بشه اینجا هم از یاسمین عزیز به خاطر اون پست نازش تشکر میکنم و با عشق میگم که بهترین دوست دنیا دوست
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سفرنامه ی شیراز

سلام بچه ها. خدا را شکر از آنجا که همیشه من و سفر مثل دو همزاد جدا نشدنی با هم تفاهم داشته ایم، باز هم یک بار دیگر شیراز من را برای خوش گذرانی در خودش انتخاب کرد. تا اینجای کار، سفر پر اتفاقی بوده است. از شب اول که با خوشحالی تمام، در تعاونی ایران پیما سوار بر اتوبوس راهی شیراز شدم و دو عدد زولپیدم، به زور و در عین حال به میل خودم خوابم کردند تا دو روز و دو شب بعدش با تمام رخداد های خوب و ناخوبشان. از اولین صبحی که با بیهدفی تمام، در خیابانها سرگردان شدیم و شهر شیراز، ما شش نفر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

عذرخواهی به همراه یک اطلاع رسانی

با سلام به شما عزیزان. منم من، همون معلم لاکپشتی بازم مدرسه ام دیر شد، واقعاً سرم شلوغ بود، راستش درگیر تهیه پاسپرت و اینجور چیزها بودم، همونطوری که تو شناسنامه ام نوشته ام من عاشق زبان آموزی هستم، واقعاً عاشقم هر زبانی که باشد، خوشبختانه، و خدا را صد هزار مرتبه شکر که در مدرسه شهید محبی زبانی به طورم خورد که بعدها دریافتم نه تنها از زبانهای بسیار برجسته خاور میانه می باشد بلکه در دنیا نیز بین زبانشناسان برای خود شهرتی به هم زده است، این زبان سترگ، دارای گرامری بسیار غنی و خزینه لغاتی بینظیر است، بله منظورم زبان کردی است، این زبان دارای قابلیتهای
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

2 دی 91

به لفت و لیس های پمپ بنزینی از ما ها و ماشین های دیگه قسم که امشب حالم خیلی خوبه. راننده میپرسه کجا ببرمت؟ رفیقش میگه هرجا. منم منتظرم. هر وخ هر طور شد ماهم هستیم. پایه ایم تا صبح. تا شب ولی نه تا صبح بعدی که میسنجنمون. دربدری و مسخره بازی و گشت و گردش و امیدواری به زندگی بدجور منو تو بغل گرفته. داره فشارم میده. خوشبختی دوستم داره. اگر نداشت همچین که وحشیانه میزنه رو ترمز من با لبتاپ با کله رفته بودیم تو شیشه. بچه ها مثل من روزای تعطیل بزنید بیرون. حال کنید با رفیق. بی رفیق. امروز و این روزا حال خوشی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

با من میاید؟

سلام. نمیدونم از کی و چی و کجا و… بگم. الآن که تو خونه راه میرمو با گوشی مینویسم. راستی ممنون که باهام اومدید. این چند روز یا دو هفته خیلی سخت گذشت! مامانم حالش خوب نبود. به جز خواب دیگه خونه نبودیم. امتحانام داره شروع میشه. راستشو بخواید من الآن تو ترک کامپیوتر و اینترنتم! البته فقط به خاطر امتحاناس. ولی کلا هم داره خسته کننده میشه. خلاصه برام دعا کنید امتحانارو خوب بدم. امروز به خاطر درس پست که تو اشتماعی، قرار بود بریم اداره پست که به خاطر برف نشد. مدرسرو تعطیل نمیکنن! خوب دیگه، اینم از سفر کوتاه ما! دوسم دارید؟ ندارید؟ اشکال نداره! ولی