قصه کوکو، 11. زنگها از مدتی پیش خاموش شده بودن ولی سکوتی در کار نبود. جمعیتی که با صدای آزاد شدن زنگها خودشونرو به سالن رسونده و با دیدن صحنه مقابلشون از شدت حیرت و وحشت کنترلی روی خودشون نداشتن انگار هرگز به آرامش و سکوت نمیرسیدن. کوکو شبحی از صحنه های مقابلشرو تماشا میکرد. برانکاردی که به سرعت از در باز سالن وارد شد. معاینهای سریع با دستهایی که به وضوح میلرزیدن. آهی، آههایی از ته دل. -خدا به دادمون برسه! صاحب هتل و عکاس که بیپروا گریه میکردن. -چقدر بهش گفتم امشب بیا با خودم بریم هتل یه امشبرو تنها توی این خرابشده سر نکن! گوش
Tag: قسمت یازدهم
صدای رویا ها را میشنوم از جایی در دوردست. از پشتِ همین دیوار، که شب بافته است. صدایم می زنند، گاهی نا امید و خسته، گاهی بلند و امیدوار! راهِ خلافِ رویا ها را پیش میگیرم تا صدا ها گم شوند، تمام شوند، فراموشم کنند! صدایشان را نمی شناسم. سال هاست از یادم رفته اند. آن ها نامم را می دانند، اما برای من غریبه اند. به دنبال رد پایشان زمان را می کاوم. جهان دیروز را میگردم و هیچ نمی یابم! فکر می کنم. به کودکی های دور. به بازیِ دوستانه ی تقدیر و لبخند فکر می کنم. شاید آنجا، پشت رکاب های تند دوچرخه ام، یا توی
دستهها
انیمیشن Toy Story 2 1999
سلام بر یاران همراه محله نابینایان. دلهاتون به گرمای خورشید تابان روزهای تابستون. همچنان در امتداد زنجیره انیمیشنهای توضیح دار محله پیش میریم و به جاهای جالبی هم میرسیم. یکی از این مقصدها، دنیای دیدنی و شنیدنی رنگارنگیه که اگر بگیم همگیمون در زمان کودکی تحققش رو آرزو کردیم دروغ نگفتیم. چندتا از ما بچه که بودیم دلمون میخواست، یا باور داشتیم که اسباب بازیهامون جون بگیرن و در دنیای خودشون قصههای هیجان انگیز خلق کنن و ما رو هم با خودشون به قلب ماجراهاشون ببرن؟ حالا ما بزرگ شدیم اما در جهان رویا هنوز راه ورودمون به این دنیای پرماجرا بازه و اتفاقا اسباب سفر هم مهیاست. داستان