خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نوار قصه تیزچنگال ماهیچه دوست

سلام دوستای خوبم! حالتون خوبه؟ چه خبرا! امروز به پیشنهاد بنفشه جون براتون نوار قصه تیزچنگال ماهیچه دوسترو میذارم. امیدوارم خوشتون بیاد! لینک دانلود با حجم 23 مگابایت از دراپ باکس و این هم لینک کمکی برای دانلود از منابع محله
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نوار قصه یا بهتره بگم داستان شش جوجه کلاغ

سلام دوستان خوبم! امیدوارم هر جایی که هستین شاد و سلامت باشید. حقیقتشو بخواین من تصمیم گرفتم که یه کمی توی این محله فعال تر بشم. خیلی فکر کردم اول تصمیم گرفتم تو حوزه کامپیوتر فعالیت کنم بعد دیدم که دوستانی هستند که خیلی خیلی از من وارد تر هستن. خواستم شعر و داستان بذارم اما دوست داشتم بیشتر از این فعال باشم. میدونین من همیشه به خاطراتی که از بچگیم داشتم و هر چیزی که به اون خاطره ها مربوط می شه خیلی علاقه داشتم و دارم. به خاطر همین تصمیم گرفتم هر هفته یکی از نوار قصه هایی که اون زمان گوش می دادمرو واستون بذارم خودم
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

وبگردی 27 دیماه مجتبی

سلام. ماچ ماچ که دلم واسهتون اینقد شده. خوب من وبگردی زیاد میکنم. اینجوریاست. قشنگاشو واسهتون میگذارم. دوس داشتید بخونید حال کنید. راستی بریده های ایرانسپید هم باید برم تو کارش! فقر و گرسنگی این داستان کوتاه را در وبلاگی ایتالیایی چاپ شده است. در ضمن این داستان نمره ۸۲ از ۱۰۰ را گرفته . لوئیجی دلاپانته تفنگ شکاری همسایشان را قرض گرفت تا به شکار برود تا شاید با شکاری خانواده ۸ نفره گرسنه خود را سیر کند. از این جمع پسر ۱۰ ساله او آندره آ گفته بود که حاضر است گرسنه بماند و بمیرد ولی از گوشت حیوان شکار شده نخورد و این عقیده خود را
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دختری بینا که حاضر به ازدواج با من شد

سلام من دو سه تا دوست صمیمی بیشتر ندارم یکی از این دوستانم که دوستیمان به حدود 14 سال پیش میرسد امروز صبح به من زنگ زد و در مورد ازدواجی ازدواج که نه موردی که بهش پیشنهاد شده بود باهام صحبت کرد یک دختر بینا پیدا شده بود که حاضر شده بود با او ازدواج کند ولی قضایای دیگری هم همراهش بود که بهتر است در متنی که از زبان خودش میآورم بخوانید ببینید چه به ذهنتان میرسد دوستم فردیست از خانواده تغریبن پولدار البته نه از آن دسته پولدارهایی که نه درس خوانده باشد و نه بلد باشد تا در خانه اش را تنهایی برود کارهایی بلد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نان حلال ، نان حرام

نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم. مثل آقا تقی ……………………………… آقاتقی یک ماست‌بندی دارد. او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد و ماست می‌بندد حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد. دایی من کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی دیگران درکتون نمی کنند .!!! ارسالی از بهار

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مطالبی واقعا خواندنی از وبگردی مجتبی

سلام و درود.

این مطالب رو توی وبگردی هام به چنگ آوردم.

گفتم شاید به درد بخوره. به ادامه مطلب که رفتید, میتونید با حرف H روی تیتر مطالب حرکت کنید. خیلی هاش قشنگه و خوندنی.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مایع دستشویی با بوی خیار

دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

رقابت سکون ندارد

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

داستان تعقیب سارقان موتورسوار

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک داستان بسیار عجیب:

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مسافرکش

مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی می بینه کنار می زنه سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می نشینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه… راننده واسه یه مسافر خانم که دست تکون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه. مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم. راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف