خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اگر این را خواندی بدان منتظرت هستم!

باز هم من اینجا و دلم پیش تو. خودم در فکر و فکرم در فکر تو. در این آشوب, همه زنبیل ها را آورده اند و از تو آرامش می خرند. به بهای چند لحظه جدا شدن از پلیدی ها. به بهای چند لحظه بزرگتر نبودن. به بهای چند لحظه معصوم بودن. من بی صدا و بی زنبیل ته صف منتظرم. همه می روند. اکنون نوبت من است. من تو را می خواهم. خود خودت را و تمام معصومیتت را. به بهای همیشه از پلیدی ها جدا شدن. به بهای همیشه کودک بودن به بهای همیشه پاک ماندن. می ترسم از این دنیای جدیدی که مرا به آن می
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت نهم آبان 90

درود. بشینید ریلکس که یه کم باهاتون حرف دارم. همهش هم که نمیشه مطالب آموزشی گذاشت. یه قدری هم از خودم واستون بگم. امروز در راه برگشت از دانشگاه به خونه، با یک مشاور محترم مدارس، آشنا شدم که مرد بسیار متینی بود و من رو تا فولادشهر رسوند. یه آقا پسر نوجوان خیلی خیلی گل و با معرفت هم داشت که اونم واقعاً پسر با حال و با مرامی بود. حتی به من پیشنهاد کرد واسم کتاب هام رو ضبط کنه. بسیار با ادب بود و آرام. سنجیده حرف میزد و در موقع مناسب. درک بالایی از مسایل داشت و بیشتر گوش میداد تا حرف بزنه. به این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک لحظه باهم بودن!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پزشک رایانه ای

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مسافرکش

مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی می بینه کنار می زنه سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می نشینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه… راننده واسه یه مسافر خانم که دست تکون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه. مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم. راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه تشویش بدیست!

صدای خرد شدن شیشه های ماشین که در گوشت تنین انداز می شود و صدای برخورد ماشینی که تو در آن نشسته ای با ماشین های دیگر, جیغ و داد مرد و زن و کودک, نفس هایی که از دلهره به هن و هن افتاده اند, تلاش بی وقفه این جماعت برای فرار, فرار از مردن, فرار از آتش گرفتن و سوختن, فرار از نابود شدن, فرار از تمام شدن رنجی نسبی, همه و همه تو را نیز می ترساند. جایی برای فکر کردن نیست. به خودت می آیی و می بینی که رنگت پریده, اضطراب فرمانروای تمام وجودت شده, بدنت ناخودآگاه به حالت آماده باش برای حمله به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه دست گرم نوازش که وجود خارجی نداره و این همه آشفته حالی من!!!

آخه این چه وضعشه؟ چرا نمیتونم مثل بچه آدم زندگی کنم!؟ چرا پر نمیکشم به سمت امید و عشق و آرزو؟ چرا من مثل شما نیستم؟ من چمه؟ یکی بند های نا امیدی رو از من باز کنه. آهای آدم ها با شمام. شمایی که گوش هاتون دست هاتون و شایدم چشم هاتون داره اینو میخونه. من دارم از بین میرم. ظرفیتم کمه. الآنه که از شدت فشار همه چی بترکم. من دیگه نمیتونم. این نابینایی, حساسیت به گرما, کمبود امکانات, راه دور تا دانشگاه, این اینترنت بیسیم زهر ماری که زهر مارم میشه از بس قطع میشه, اون تنش های توی خونه, این غیر عادی بودن ها, این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خنده دار ترین پاسخ های نرم افزار Siri به سئوالات کاربران

Siri Answers Siri نرم افزار جدید نصب شده روی گوشی iPhone 4S است. با استفاده از این نرم افزار می توانید با گوشی خود صحبت کرده و هر سئوالی دارید از او بپرسید. این نرم افزار با جست و جو در داده های سایت هایی مانند Wikipedia به سئوالات شما پاسخ می دهد. ولی اگر سئوالات خنده آوری از نرم افزار Siri بپرسید چه پاسخی خواهید شنید؟ در ادامه نمونه هایی از این سئوالات و پاسخ های جالب را مشاهده می کنید.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

S M S

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو ششم مهرماه 90 / ذرت و تهچین

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه مشت پَنَپَ از یجا دزدیدم برید حالشو ببرید!

با دوستم نشستیم عکسای عروسیه اون یکی دوستمو نگاه میکنیم … میگه سارا شوهرش کچله؟! پَ نه پَ مو داره فقط فرقشو گشاد باز کرده بردم داداشم رو رسوندم کلاس،برگشتم … مامانم میگه رسوندیش؟ پَ نه پَ انداختمش تو چاه اینم پیرهنشه … میخوام برم خونه چشام قرمزه … به رفیقم میگم چشام قرمزه؟ میگه آره میخوای همینجوری بری ؟ پَ نه پَ وایمیسم تا سبز شه بعد حرکت میکنم … برای بار اول رفتم مرکز اهدای خون … پرستار می گه میخواین خون بدین؟ گفتم پَ نه پَ پشه‌ایم اومدیم مهمونی ! بعد نیم ساعت نوبتم شده میگه کارت ملی؟ میگم مگه کارت می خواد؟! میگه : پَ
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو پنجم مهرماه 90

امروز روز خوبی را شروع کردم. همه چیز طبق میل من, همه چیز بر وفق مراد یا شاید هم بر وفق یکی دیگه مثلاً بر وفق مجتبی بود. آره اینطوری هم می شود گفت و انگار هیچ مشکلی هم پیش نمیاد! ساعت اول یعنی همان هشت تا ده یا درست تر هشت تا نهو نیم, آوا شناسی داشتیم. درس شیرین و در عین حال وقت گیریست. باید بشینی و هِی از این اصطلاحات قلنبه سلنبه بکنی توی کَلَت. مثلاً لَرینکس میشه حنجره. ولی استادش استاد خوبیه. تاخیر هفته پیشم را نادیده گرفت و خوب شانس خوب که میگن همینه! ساعت دوم هم خبر خاصی نبود. ادبیات انگلیسی یک: درسی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو سوم مهرماه 90

 

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بیایید کلاهبرداری مدرن را از پای درآوریم.

 

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

برای منبسط شدن خاطر

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت پانزدهم مهرماه 90

درود و صد درود. از چی بنویسم که خوشتون بیاد؟ از چی بنویسم که رشته هاش توی توربین گردان ذهنتون گیر کنه و پاره بشه و در آخر هم رشته های افکارم توی همون توربین ذهنتون با هم ترکیب بشه و چیزی از جنس یک فکر پنبه ای در شما ایجاد کنه. فکر نمی کنم با این زندگی پر پیچ و خم و چمی که من در حال تجربش هستم بشه چنین کاری کنم! اصلاً این رشته های من و اینم توربین ذهن شما. خودتون هر کاریش خواستید بکنید. رستوران مخصوص آقایان دانشگاه اصفهان در تابستان تصمیم به مسافرت گرفت. شاید هم خواست کوچ کند و چه کوچ بدی.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت ششم مهرماه 90

امروز با خستگی تمام از صدای زنگ موبایل نفرتم گرفت. گفته بودم صدا شون رو نمی شنوم ولی این دفه شنیدم و آرزو کردم موبایلم خفه خون بگیره, هناق بگیره, شارژش تموم بشه که نه خفه خون گرفت و نه هناق. شارژش هم تموم نشد که نشد. یک کلید به دلخواه فشار دادم و موبایلم که طبق وظیفه در ساعت پنج و سی دقیقه صبح داشت زر و زر می کرد مثل من به خواب رفت. انگار برای اون هم دیگه اهمیت نداشت که اگه دانشگاه من دیر بشه, اگه درسم حذف بشه, اگر بدبخت بشم چی میشه! شب قبل با خستگی تمام صدو چهل صفحه کتاب اسکن کرده
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت پنجم مهرماه 90ب

امروز از اون روز های پرکار من بود. ساعت پنج و سی دقیقه از خواب بیدار شدم. یه دوش دبش گرفتم و چه خوب شد که گرفتم. از روز قبل که سر را اصلاح کرده بودم, کلی ریزه مو توی سرم جا خوش کرده بودن. سفت شستم شون و پاک سازی شون کردم و پس از مراسم خشک کردن مو ها به صبحانه خوردن رو آوردم. چند تا از فیلم هایی که دیشب قبل از خواب برای دانلود سِت کرده بودم, به سلامتی دریافت شده بودند. از جمله جدایی نادر از سیمین و bad teacher. رفتم توی خیابون و دیگه خدایا به امید تو. یک ماشین ویژه جلوی پام
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت چهارم مهرماه 90

امروز به طور رسمی, روز دوم دانشگاه بود. همه آمدند, من هم رفتم. بگذارید از اول اولش بگم. از صبح که ساعت شش از خواب بیدار شدم. اصلاً انگار کوکشون نکرده بودم! زنگ نزدند. شاید هم این منم که خیلی وقته دیگه صدا شون رو نمی شنوم. واقعاً نمیدونم با این مشکل چه کار کنم؟! شما چه راه حلی پیشنهاد میدید؟ من هر وقت موبایل یا تلفن ثابتم را روی ی ساعت خاص کوک می کنم, وقتی زنگ می زنه صداش رو نمی شنوم و بنا بر این از خواب بیدار نمی شوم. به هر حال ساعت شش به طور قریزی بیدار شدم و آبی به دست و صورت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه شوخی کوچولو!

معلم زن اسپانیایی داشت به شاگرداش توضیح می‌داد که اسامی در زبان اسپانیایی برخلاف انگلیسی مذکر و مونث هستند.
برای مثال خانه مونث هستش و مداد مذکر

یک دانش آموز پرسید “جنسیت کامپیوتر چیه”
معلم بجای جواب دادن کلاس را به دو دسته تقسیم کرد:
آقایان و خانم‌ها و از آنها خواست خودشان تصمیم بگیرند که آیا کامپیوتر مذکر است یا مونث.
از هر گروه خواسته شد ۴ دلیل برای توصیه‌شان بیاورند.