خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 13.

قصه کوکو، 7. زمستون، انگار کند و بی‌حوصله خودش رو روی زمان می‌کشید و پیش می‌رفت. هوا روز به روز سردتر می‌شد. اما داخل سالن روشن همچنان گرم و شلوغ بود. مشتری‌ها و آشناها می‌اومدن و می‌رفتن و بازار بگو و بخند و معامله اونجا همچنان داغ بود. انگار گرمای زندگی اونجا به سرمای اون بیرون کنایه می‌زد. کوکو و چلچله حالا بیدار شده بودن و داخل ساعت‌های جدیدشون همراه بقیه سر ساعت زنگ می‌زدن. چلچله تا مدتی واسه بیرون اومدن از ساعت براق و جمع و جورش مشکل داشت اما بعد قلقش رو پیدا کرد و دوباره در گوشه‌های غیر قابل انتظار سالن پیدا شد و این بار
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 12.

قصه کوکو، 6. روزهای کوتاه زمستون، انگار با هم مسابقه سرعت گذاشته باشن می‌گذشتن اما تمومی نداشتن. داخل سالن ساعت‌ها و عروسک‌ها همه چیز آهسته به روال عادیش برمی‌گشت. صاحب اون مکان عجیب بعد از اون اتفاق برخلاف اصرار اطرافیانش به هیچ عنوان حاضر نشده بود به بیمارستان منتقل بشه و دسته‌کم یک شب اونجا بمونه. عاقبت صاحب هتل موفق شد برای یک شب از اونجا ببردش بیرون و داخل اتاق شماره7هتل مواظبش باشه. -حرف گوش کن مرد! یک نفر اونقدر از دستت عصبانیه که می‌خواسته مطمئن بشه میری اون دنیا. اگر این درها دیرتر باز شده بودن تو الان اینجا نبودی. اگر امروز باز چیزی بشه تو یک
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 11.

قصه کوکو، 5. ساعت 3 صبح جمعه تازه به وسیله برج ساعت اعلام شده بود. اون شبنشینی شلوغ حدود 1 ساعت پیش تموم شده و همه با همون سر و صدا و همون شور اول شب در حالی که هر کدومشون یک کوله بار خاطره با خودشون می‌بردن، رفته بودن تا بعد از اونهمه حرارت و قهقهه و شیطنت، یک روز تعطیل رو در آرامش ساکت خونه‌هاشون در گوشه‌های مختلف شهر سپری کنن. زنگ‌ها بعد از پایان اعلام ساعت 3 صبح تازه خاموش شده و سکوتی بی‌وصف همه جا رو گرفته بود. کوکو هیچ زمانی نتونسته بود این سکوت رو توصیف کنه. با تمام سکوت‌هایی که می‌شناخت فرق داشت.
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 10.

قصه کوکو، 4. منزل آخر شب و روز نمی‌شناخت. اون فضا تقریبا همیشه تاریک و دلگیر بود. البته برای مهمون‌هاش، به خصوص اون شب، این خیلی هم مثبت بود. پیکرهای ساکتی که انگار حرارت تشنگی به فاجعهشون از پشت نقاب‌ها حس می‌شد. پسر جوونی که سفارش‌های ناگفته رو آورده بود بدون کلامی دور میز چرخید و لیوان‌های مقابل هر نفر رو پر کرد. نفر آخر آهسته دستش رو بالا برد و به شیشه بلند داخل سینی اشاره کرد. پسر جوون بلافاصله شیشه رو کنار لیوان خالی گذاشت و مثل یک سایه بی‌صدا ناپدید شد. سکوت اون فضای وهم‌انگیز تا چند لحظه فقط با صدای برخورد آهسته لیوان‌ها به میز
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 9.

قصه کوکو، 3. روزها می‌گذشتن. زمان با موزیک قدم‌های منظمش از روی عمر جهان رد می‌شد. تیک تاک‌ها همچنان ادامه داشتن و حالا دیگه وسط دیوارهای سنگ و سرامیک‌های اون سالن کوچیک طنین عجیبی پیدا کرده بودن. ساعت‌های عروسکی به سرعت زیاد می‌شدن و نمای اون سالن و صداهای طنین‌انداز بین اون دیوارها رو عوض می‌کردن. دیگه صدای کوکو تنها صدایی نبود که هر یک ساعت یکبار به محض شروع ضربه‌های برج ساعت داخل سالن کوچیکی که دیگه چندان هم کوچیک نبود می‌پیچید. همزمان با شروع ضربه‌های طنیندار برج ساعت که تمام شهر رو طی می‌کردن، سالن پر می‌شد از صداهای موزیک و آوازهای ظریفی که هر کدوم حال
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 8.

قصه کوکو، 2. زمان با قدم‌های یکنواخت از روی لحظه‌ها رد می‌شد و می‌گذشت. اتاقکی که زمانی یک دکه‌ی کوچیک تعمیر ساعت بود حالا داشت به یک سالن کوچیک نمایشگاه ساعت تبدیل می‌شد. سالنی روشن و شلوغ در طبقات بالای پاساژی که کم مونده بود آتیش‌سوزیِ اون اتاقک کوچیک تمامش رو نابود کنه. حالا دیگه کمتر کسی از اون حادثه‌ی تلخ چیزی یادش بود. فقط گاهی در تار و پود صحبت‌های گذرا اسمی از اون خاطره‌ی سیاه برده می‌شد. در زمان‌های خاص هم زیاد حرفش پیش می‌اومد. زمانی که یکی از اتاقک‌ها و مغازه‌های اطراف که در جریان اون ماجرا ضربه دیده و ضعیف شده بودن بر اثر یک
دسته‌ها
کتاب صوتی

معرفی کتاب ماه و خورشید فلک

ای مَه من ای بُت چین ای صَنَم لاله رُخا زهره جبین ای صَنَم تا بتو دادم لینک کتاب ای صَنَم بر همه کس گشته یقین ای صَنَم من زتو دوری نتوانم دیگر جانم از تو صبوری نتوانم دیگر بیا حبیبم بیا طبیبم بیا حبیبم بیا طبیبم! خب دوستان بنده خانوم دکتر رهگذر امروز در خدمت شما هستم با کتابی تحت عنوان ماه و خورشید فلک از محمد ابراهیم باستانی پاریزی. این کتاب به همت کتابخانه برلین و بخش نابینایان کتابخانه ثامن الائمه آبادان گویا شده. توصیه میکنم بخونیدش تا آخر هفته و بیاندیشید. نیندیشیدیم بمن چه. بذارید براتون بگم که این کتاب مجموعه مقالاتیه که اون خدا بیامرز
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

عاشقانه های باران

دوستای خوب و نازنینم سلام. امیدوارم در پناه یگانه پروردگار هستی خوب و خوش و سلامت باشید. امروز از عاشقانه های دختری به نام “باران” برات می نویسم. باران هم مثل من و تو قصه ای تکرار نشدنی توی زندگیش داره. امیدوارم باهاش همراه بشی و نظرت رو برای ادامه قصه بهم بگی. ممنون از تو دوست مهربونم. باز هم تنهایی را بهانه می کنم تا… از تو و برای تو بنویسم. شب از نیمه گذشته است و ماه کامل در آسمان خودنمایی می کند. گاهی وقت ها فکر می کنم ماه فقط و فقط می خواهد روشنایی افسون کننده ی خود را به رخ من بکشد. به تک
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

روشنای من ! سکوتت را بشکن.

بهاری ترین و ناب ترین درود من تقدیم تک تک شما دوستای عزیز و مهربون هم محله ای . حالتون که خوبه. امیدوارم جواب سؤالم ” عالیه ” باشه. دوستای گلم این اولین پست من در سایت خوب گوش کن هست. می دونم خیلی خیلی ممکنه ایراد داشته باشه اما من مطمئنم شما چشمای مهربونتونو به روی اونا خواهید بست. اینجا نوشته ها با قلب خونده میشه و من اینو خوب می دونم. راستش من دستام تو این سایت واسه آموزش و کمک به همه شما خوبا خالیه اما… دلم پر از حرفاییه که هیچ وقت به زبون نیاوردم. می خوام بنویسم. می خوام از ته دلم بنویسم… چون