خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تبریک روز عصای سفید و درد دلهای من

سلام دوستان امروز وقتی یکی از دختر خاله هام به من روز جهانی عصای سفید رو تبریک گفت بی درنگ سؤالات بی شماری به ذهنم وارد شد. آیا یک نابینا فقط به جرم این که نابیناست باید از اکثر امکانات در ایران محروم باشد؟ چرا یک نابینا باید بزرگترین رؤیایش خواندن رشته ای به غیر از علوم انسانی در این کشور باشد؟ چرا اکثر کتابها در هر رشته ای در حوزه ی دانشگاهی نباید به خط بریل چاپ شود؟ فقط به خاطر اینکه کاغذ گران هست؟ چرا من باید برای پیدا کردن چند تا منبع برای کارشناسی ارشد در رشته ی teaching باید منت یک دوست آمریکایی یا کاناداییم
دسته‌ها
روانشناسی

دعوت به همکاری در هسته علمی روانشناسی و مشاورین. از طرف چشمک

با سلام خدمت دوستان عزیز در پی برگذاری جلسه انجمن جوانان با این جانب در روز پنج شنبه هفته گذشته 11 مهر ماه. با موضوع تشکیل هسته روان شناسی و مشاوره نابینایان این جانب به عنوان مسئول اصلی تشکیل این هسته انتخاب شدم. و قرار بر این شد که همه کارها با هماهنگی این جانب انجام شود ما به دنبال دوستان نابینایی هستیم که در رشته های مشاوره و روان شناسی حال با هر گرایشی می باشند تا با تشکیل هسته ای به نام هسته مشاورین و روان شناس نابینا در راستای اهداف زیر عمل کنیم 1 انجام پژوهش و مقاله نویسی به منظور بالا بردن درجات علمی و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من چطور پول در می آورم. تو چطور پول در می آوری؟

در این چند سالی که احساس می کردم دیگه بزرگ شدم خیلی به این فکر می کردم که از چه راهایی می شود پول در آورد. به نظر من پول یکی از مهمترین راهایی است که می شود به خواسته های خود دست یابیم. ازدواج =بدون پول هرگز نباید ازدواج کرد. اگر واقعا من یک دختر را دوست دارم حالا چه بینا یا نابینا یا هر کوفتی اول باید پول داشته باشم یعنی از لحاظ مالی کاملا تأمین باشم. همیشه در مشاوره های ازدواج اولین سوال من از مراجع این است. وضعیت مالی آقا چگونه است؟ اگر این جای کار مشکل داشته باشد اصلا به سراغ بقیه مراحل مشاوره
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک پست. پنج مطلب

سلام اول این که یک تبریک خیلی. خیلی. خیلی. بزرگ به مینا عزیز آره بابا مینا. کدوم مینا؟ مگه یادتون رفته همون مینایی که کامنت می گذاشت توی محله مون. مینا ملکی. تبریک به مینا به خاطر این که توانست از سد کنکور بگذرد و حالا نه فکر کنید رفته پیام نور یا غیر انتفاعی ها خانم رفته دانشگاه علامه طباطبایی تهران بابا علامه برو. خیلی خوشحالم مینا عزیز و از همین جا بهت تبریک ویژه عرض می کنم و به تو افتخار می کنم و مطمئنم در آینده از تحصیل کرده های بزرگ نابینا خواهی شد دوم اینکه من به آرزویم رسیدم من شک نداشتم که این سایت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نظر من در مورد کتاب خانه جامع نابینایان

من می خواستم چون دیگر دوستان نظر بدهم ولی چون امکان داشت خیلی دوستان نخوانند خوب و این که من یکم پرو هستم به صورت پست ارائه اش کردم باشد که کمکی باشد در راستای راه اندازی این کتاب خانه عالی من نظرم که می خواستم به صورت کامنت باشد را در زیر می آورم دورود بر مدیر خوش فکر محله که نیاز سنج و به روز است اما من ابتدا نظر قنبر را لایک می کنم و چنتا نکته هم می نویسم. من موافق صد در صدی این طرح هستم ولی چنتا مشکل هست. اول اینکه این را بدان مجتبی که اگر شب بیداری هایش برای تو باشد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تولد. تولد. تولدت مبارک.

نمی دانم چرا دوست دارم از خاطراتم بگویم. نمی دانم چرا از نوشتن شادی ها لذت می برم. نمی دانم چرا دوست دارم بگویم بچه ها نابینا ای کاش ماها هم با هم همین طوری بودیم به هر حال روز شنبه یک بار دیگر حمیده عزیز باهام تماس گرفت و بعد از این که در مورد کلاس تربیت کودک ازم شستا سوال پرسید مرا برای جشن تولد یکی از بچه های دانشگاه قبلیمان دعوت کرد گفت که جشن تولد آزین است. گفتم چیچی؟ آخه آنجایی که من بودم یعنی بنیاد شهید خیلی شلوغ بود و درست حسابی نمی شنیدم علت دوم هم این بود که من اون خانم را
دسته‌ها
کامپیوتر

آموزش کلیدهای چند سطحی جاز برای نابینایان JAWS Layered keys for blind end users

مسخره کردم خودم رو و همه دوستانم رو و همه ی ارزش هام رو. اعصابم به هم ریخته. صبح و شب ندارم. همش کلاس, همش توی راه رفت و برگشت ورنامخواست اصفهان و بالعکس توی تاکسی ها و قاتی دود مینیبوس ها کوفته شدن و درد سر و ترجمه و تالیف و تدریس و شغل و کار و کوفتگی و تابستون و عرق و تشنگی و گرما و محرومیت از عشق و حال و همش یک هدف بی هدف! سرگردون و دیوونه اینجا مینویسم مث کسایی که هیچی هیچی حالیشون نیست و خوابشون مییاد. مث کسایی که دوس دارند کلید های چند سطحی جاز را واسه شما بنویسند: کلیدهای
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دیدار من با دانش آموزان دبیرستان غیر انتفاعی محمد باقر در روز جهانی نابینایان

دیروز همین موقع ها بود که موبایلم زنگ خورش شروع به زنگ خوردن کرد و اون هِی زنگ میخورد و من هِی غذا. آخه توی سلف سرویس دانشگاه بودم. وقتی غذا روبروم بود و صبحانه هم نخورده بودم چه کار باید می کردم. خلاصه بعد از این که تلفن همراهم به اندازه کافی زنگ هاش را خورد و سیر شد, برای این که پیاز نشود, جوابش را دادم که صدای آشنای جناب میر صفایی از آن طرف امواج من رو به خودم آورد. یکه ای خوردم که از دوکه و سکه هم بدتر بود. مدیر دبیرستانی که من حدود ده سال پیش اون جا درس میخوندم چه کاری میتونست
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ازدواج نابینایان

یکی از دوستانم در مهد کودک کار می کرد. او تعریف میکرد: وقتی به مهد رفتم کلاسی را به من دادند که مملو از بچه های پر شور و نشاط بود. مسئول مهد, کودکی را به من نشان داد و گفت وقتی میخواهی برای والدین بچه ها یادداشتی بنویسی به خاطر داشته باش که به جای یادداشت به خانواده این کودک از دفتر مهد تلفن بزنی و موارد مورد نیاز را به ایشان اطلاع دهی. در ابتدا به ذهنم نرسید که علتش را بپرسم شاید هم رسید ولی ضرورتی برای پرسیدن آن ندیدم. این بود که تشکر کردم و به کارم پرداختم. در طول کار بنا به اقتضای شرایط
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 18 شهریور 91: ازدواج نابینایان

درود.

الان دقیقا ساعت یک و سی و هشت دقیقه بامداد هجده شهریوره که این یادداشتو مینویسم.

از خیلی چیز ها میخواستم بنویسم. از خودم, درونیاتم, حرف هام, هر چی تو ذهنم تلنبار شده ولی این حافظه لامسب من دیگه انگار جواب گو نیست. خیلی زود تر از اونی که میخوام همه چیز از ذهنم محو میشه. یه مطلبو میخونم تا میام دربارهش بنویسم میبینم پریده رفته به ناکجا آباد ضمیر ناخودآگاهم. حوصله ام از این موضوع خیلی سر میره. ی جورایی حالم گرفته میشه ولی کاریش نمیشه کرد باید باهاش ساخت و برطرفش کرد. باید بیشتر از ذهنم کار بکشم خصوصا که مترجمی خوندن یعنی لغت حفظ کردن.

امشب بین من و یکی از دوستان بحثی در گرفت در مورد ازدواج نابینا ها. طرف خودش از اون مورد های خاص و نادری بود که کم پیدا میشه. توی ایران کم پیدا میشه. توی روزنامه ایران سپید هم ی بحثایی راجع به همین موارد نایاب در گرفته. این آقا از اون مورد ها بود که میگم. توی روزنامه این بحث را راه انداختند که نظرتون راجع به ازدواج نابینا با نابینا چیه؟ بعد یک سری توی قسمت نظرات گفته بودند که این جای بحث داره. یک سری از دختر های نابینا گفته بودند که پسر های نابینا زن نمیگیرند و در واقع نوکر و پرستار میگیرند که تا دندون هاشون را هم براشون مسواک کنند. یک سری از پسر های نابینا هم نوشته بودند که دختر های نابینا از پس کار های اولیه خونه از جمله غذا درست کردن, تشخیص لک های روی لباس, خوندن تابلو های خیابون و غیره بر نمیاند. توی این هیریویری ها من کسی را گیر آوردم که خودش نابینای مطلق هست و با یک نابینای مطلق هم ازدواج کرده. هضم این مسئله واسه یکی مثل من که خیلی سخت بود هست و خواهد بود ولی اتفاقی هست که رخ داده و حالا باید نتیجهش رو دید. اون آقای نابینا واسم گفت که از طرف خانواده ها تردید هایی در مورد نابینا بودن دو طرف بوده ولی با مشکلات کنار اومدند.

دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

بخشنامه بانک مرکزی پیرامون عدم محدودیت نابینایان در افتتاح حساب و نیاز به امین

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

زندگی خصوصی مجتبی خادمی از پریروز تا حالا

درود فراوان.

از کی و از چی بنویسم واسه تون واسه دل خودم. از عماد می نویسم. ی بچه نمکی که یکی دو ماه میشه اومده محله ما. ی داداش داره به اسم رضا. خودش شیش سالشه و داداش رضاش نه سالشه. طبیعتا ی پدر و ی مادر هم دارند. از عرب های خوزستان و حوالی اهواز به این جا مهاجرت کردند. روز اولی که حدود یک ماه پیش شایدم کم تر دو سه هفته پیش دیدمشون خییلی شیطون به نظر میرسیدند. به شوخی و جدی سنگ پرت میکردند و خوب خطر داشت. من در این جور موارد به جای نصیحت که پرت نکنید میخوره تو سر یکی میشکنه از روش های دیگه ای استفاده می کنم

دسته‌ها
بازی

آموزش صوتی ثبت نام در بازی های اینترنتی آر اس!

با سلام. من در این فایل صوتی آموزش چگونگی ثبت نام در بازی های اینترنتی آر اس رو آماده کردم که امیدوارم لذت ببرید. این آموزش از این بخش قابل دریافت است.    
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

نکته ای در ویندوز 8 برای نابینایان

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حالا رو نبین دودش تو چشم خودمون میره ها!