درود. دوستان عزیز برای پست گذاشتن در محله به شیوه ی صحیح و کامل با موبایل لطفا به ترتیب این مراحل را دنبال کنید. 1. وارد سایت محله شوید. 2. روی لینک view desktop versian کلید select را فشار دهید. 3. بر روی لینک برای نوشتن از اینجا وارد شوید کلید select را بزنید. 4. در این مرحله از کار اگر قبلا در سایت لاگین نموده باشید (یعنی اگر با نام کاربری و پسوردی که در هنگام عضویت در سایت برای خودتان انتخاب کرده اید وارد شده باشید صفحه ی نوشته ی تازه برایتان ظاهر میشود. اگر لاگین نکرده اید در این مرحله باید نام کاربری و گذر واژه
Month: دی ۱۳۹۲
سلام. خوبید؟ خدا رو شکر. خوبه که خوبید. ولی من خیلی خوب نیستم. یعنی ما خیلی خوب نیستیم. ما کی هستیم؟ ما یک جفت چشم هستیم. یک جفت چشم نابینا. ما اسممون چشم هست ولی با چشمهای دیگه خیلی فرق داریم. میخوام قضیه ی دیشب رو براتون تعریف کنم. راستش من چشم راست یه نابینا هستم و دیشب داشتم با چشم چپ حرف میزدم. خیلی شبها ما با هم حرف میزنیم. چشم چپ ازم پرسید: به نظر تو ما چرا نمیبینیم؟ گفتم: خب برای اینکه یه بخشی از ما خرابه و خوب کار نمیکنه دیگه. گفت: خب چرا نمیبرن درستمون کنن؟ گفتم: برای این که هنوز درست کردنش رو
سلام. بگذارید با اینکه یک روز از ماجرا میگذرد ولی کمی از خوشحالی های دیروزم بنویسم: من یک نابینا هستم، یعنی کسی هستم که نمیتوانم از زیبایی های دنیا لذت ببرم ولی میتوانم از لذتهای غیر دیداری که وجود دارد بهترین بهره ها را ببرم. اصلا خیلی کار بی هوده ای است اگر بخواهم سر کارهایی که نمیتوانم بکنم و سر چیزهایی که نمیتوانم ببینم هی خودم را بخورم و هی در گوش همه فرو کنم که من نابینا هستم و این، آن و آن یکی مشکل را دارم. خوب تا حدی گفتن این مشکلات، باعث میشود مردم نیز در ارتباطشان با ما یک چیزهایی را رعایت کنند ولی
سلام به گوشکنیهای گل و گلاب چه طوری چه خبرا با زحمتهای ما چه میکنید مزاحمیم یا مراحم من که میگم مراحمم مگه نه خوب بیخیال بگذریم از این حرفا بابا امروز براتون یه آموزش توپ توپ آماده کردم سوپ سوپ نه ها توپ توپ اونم از آون آموزشهای خفن دیگه کسی نمیتونه به فلشتون دست بزنه چون میخوایم با استفاده از ویندوز 7 و بدون استفاده از نرم افزار رو فلشاتون رمز بذاریم زیادی حراف شدمها سایت داش مجتبی بازم میره هواخوریها به آموزش توجه کنید در ویندوز 7 ارائه شده قابلیتی فوق العاده جذاب و کارآمد بوده با استفاده از این قابلیت ویندوز سون شما می توانید
سلام بچه ها! دیروز دوستم کیوان بهم گفت تو که توی اتاق بازی ها بازی میکنی، واسه بچه های نابینا بگو چطوری بازی جنگ علمی را توی اتاق بازی بازی کنند. این شد که گفتم بذار ی مختصری از بازی بگم: اول باید به پایگاه اینترنتی اتاق بازی برید و برنامه ی کاربر را دانلود کنید، نصب کنید و بطور رایگان ثبت نام کنید. حالا توی بازی جنگ علمی یا scientific war, شانس، راهبرد و روانشناسی باهم مخلوط میشند تا یک جنگ منظم در واقع ی جنگ باز رو شکل بدند که قوانین خیلی ساده ای داره ولی اجازه میده یک سری راهبردهای خاص و یک سری قوانین اضافی،
سلام. بنا به تصمیم رئیس بر استفاده از روش جدید در کنفرانسهای محله, قصد دارم تتمهای به آموزشی که چند هفته پیش ارسال کردم اضافه کنم. بخش اول این تتمه, برای شرکتکنندگان عادی صرفا جنبهی اطلاعرسانی دارد و در واقع مدیریتیست. ولی چون ممکن است دوستان صاحب اتاق هم بخواهند استفاده کنند این بخش را میآوریم. علاوه بر فرمانهایی که در پست قبل گفتم, مدیر اتاق با استفاده از فرمان ستاره 0 1 تا ستاره 05 (star,0,1-0,5) میتواند بدین ترتیب کارهایی را انجام دهد. (star,0,1) شروع بحث جدید. (star,0,2) ارائهی نوبت به نفر بعدی. (star,0,3) پایان دادن به بحث. (star,0,4) قطع/وصل کردن میکروفن شخصی که نوبت اوست. (star,0,5) پاک
با درود به شما دوستان عزیز امروز برای شما یک مطلب جالب در مورد نابینایان آماده کرده ام که توجه شما را به آن جلب میکنم نابینایانی که با پشتکار و همت زندگی را برای خود شیرین کردند ۱- اولین ورزشکار نابینا در بازیهای المپیک او یک دونده حرفهای است که تا به حال طلا و نقره زیادی را در ورزشها به دست آورده است و اولین ورزشکار از نظر قانونی نابینا است که در بازیهای المپیک تا به حال مدالهای زیادی به دست آورده است. ۲- نابینای پیمانکر رابلو سامز مبتلا به گلوکوم مادرزادی است که وقتی ۳ ساله بود چشمهایش به طور کامل دید خود را از
دستهها
ناگفته های dr.whpson
سلام به بچه محلهای گل و گلاب اولن بنده از راهنماییهایی که در پست قبلی به من کردید تشکر میکنم راهنماییهای شما باعث شد که من اعتماد به نفس خود را به دست بیاورم بنده از روز جمعه راهنماییهای نخودی را انجام میدهم دوستان خوب من همیشه یادتان باشد وابستگی ننگترین و شیادترین چیز در زندگی آدم میباشد اما امروز برای ناامید کردن شما به اینجا نیامده ام آمده ام برای شما یک آموزش قرار دهم اسم است ناگفته های دکتر واپسون پزشک همیشه حاضر ویندوز ایکسپی البته ویندوز ایکسپی هم دیگه فاتحش خوندست دیگه چی کار کنیم دیگه بینصیب نذاریمش دیگه بذاریم با خوشی عمرش تموم بشه خوب
با درود فراوان به همه ی گوش کنی های عزیز. به اطلاع میرسانم: کنفرانس ششم محله ی نابینایان با ادامه ی بحث در مورد ارتباط اجتماعی نابینایان با موفقیت برگزار شد و هم اکنون آماده ی دانلود شما عزیزان میباشد. لطفا اگر میخواهید در کنفرانس هفته ی آینده شرکت کنید دقت داشته باشید که جلسه ی هفتم ساعت 18:00 یعنی شش بعد از ظهر مورخ سیزده دیماه 92 خورشیدی در واقع نیم ساعت زودتر برگزار میشود. نیم ساعت تعجیل به علت قطعی زودهنگام مرکز کنفرانس هاست که امیدواریم این دفعه با این تمهیداتی که اندیشیدیم، کنفرانسی کامل و بدون نقص داشته باشیم. قبل از اینکه اصل کنفرانس را دریافت
دستهها
باقی حکایت ما و رودکی
دوستان سلام. ظاهرا مشغولیت امتحانات و کارمندی و گردش های کذایی و غیره و ذلک به مدیر دوست داشتنی سایت مجال نداده که تا حالا سری به نوشته من بزند. اگر یادتان باشد –که لابد هست- چند وقت پیش از همگی خواهش کردم سوالات و ایراداتشان نسبت به چگونگی خدمت رسانی موسسه رودکی را بنویسند تا جمعبندی و به مدیر آن نهاد ارائه بدهم. ممنونم که تحویل گرفتید و چیز نوشتید. حاصل کار متنی شد به شرح ذیل که برای ایشان ایمیل کردم و برای اطلاع شما هم می آورم تا اگر چیزی را از قلم انداخته ام یا انداخته اید باهم اضافه کنیم و در قالب تکمله و
سلام دوستان. بله. قریب به 540 ساعت در انجمن علمی فرهنگی موج نور اصفهان چه کار کرده ام. دقیقا برای نابینایان چه کار مفیدی انجام داده ام. از اول تیرماه 92 تا اول دیماه 92 دقیقا چه اتفاق جدیدی با حضور من افتاده است یا اصلا بهتر است بگوییم آیا در این شش ماهی که گذشت، در انجمن موج نور، هیچ اتفاق خاصی که برای امروز یا فردای بچه های نابینا مفید باشد افتاده است یا خیر. اصولا پول، کالای خوبیست و انگیزه ای برای اینکه بشر کار کند و آنچه میخواهد را به دست بیاورد ولی کار کردن در انجمن نابینایان، یک انگیزه ی قویتر از پول و
سلام گوشکنیا خوبین یا نه میدونم خیلیاتون تو این روزا درگیر امتحان های دانشگاه یا مدرسه هستین ماشالا هممون هم که بس که در طول سال میخونیم دیگه شب امتحان راحت راحتیم البته شما که اینجوری هستین من که همش رو گذاشتم شب امتحان بخونم حالا کلی مونده رو هم و بیخیال بریم سر برنامه ی خودمون در دهمین قسمت برناممون که اولین برنامه ی ما در فصل زمستون هم بود بخش های مختلفی رو برای شما عزیزان در نظر گرفتیم از جمله گفت و گو با سهیل معینی در باره ی شبکه تشکل های نابینایان ایران و مصاحبه با مریم شفیعی حافظ کل قران و بخش های دیگه
با سلام به شما دوستان عزیز دوستان خوب من اگر شما به خاطر داشته باشید مطالب من بیشتر در حوزه رایانه بوده است ولی اینبار اینگونه نیست البته من قصد ندارم شما را ناراحت و پریشان کنم ولی خوب این سایت پایگاهیست برای درد و دل کردنها دوستان خوب من بر خلاف داش مجتبی و دیگر دوستان که از زندگی خود لذت میبرند من اصلن لذت نمیبرم به چند دلیل چون من فردی هستم که همیشه یک جا نشسته ام و اگر این رایانه و اینترنت و نوشتن در محله نبود گوشه گیر که هستم هیچ فوق گوشه گیر میشدم من نه تحصیلات درست و حسابی دارم و نه
سلام بر شما عزیزان دوست و دوستان عزیز! به قول دکتر دژکام خوبان عزیز و عزیزان خوب! من اومدم با یه آموزش صوتی دیگه و الوعده وفا . تو پست مقدمه ای بر مشاوره پیش از ازدواج البته تو قسمت کامنتها قول آموزش قدم به قدم مهارت خودشناسی رو به دوستانی که مشتاق این آموزشها هستند داده بودم خب, حالا قسمت اولش آماده شده و تقدیم شما خوبان میکنم. اون چه که لازم بوده تو آموزش گفته شده و برای اینجا حرف خاصی نمیمونه امیدوارم که بگوشید نه راستی اول باید بدانلودید بعد بگوشید و استفاده ببرید دوست داشتید نظرم بدید حتما, خوشحال خواهم شد.
خانم عزیز. آقای گرامی. برو یکم عقب ای بابا. این کارها یعنی چه. خجالت داره. از شما بعیده. آقا نزن. تو رو جان چشمک نزن. آقا نزن اون را. ای بابا خودت نمی زنی نده دست خانم بزنه. نزن برچسب را. برچسب عصبانیت را روی من نزن. می زنم کل برچسبهایت را می ترکونم ها. بترکی که همش برچسب به من بدبخت می زنی مگه من تیر چراغ برقم که هی هرچی می خواهی به من می چسبونی بابا من چشمکم پستهایم در این محله حنوض که حنوضه هست چرا فکر می کنی من تیرم آقا تو رو خودا توی اسکایپ اینقدر به من نگوید مگر با مجتبی مشکل
همیشه نمیشود از غمهایی که مثل آوار سرت خراب میشوند بنویسی. گاهی وقتها باید از خوش هایی که به تو میگذرند هم بنویسی. باید اگر ازبدی ها و ناراحتی ها و آشفتگی ها مینویسی، از لذت ها و کیف ها و عشق ها و حال ها نیز بنویسی. من نیز مینویسم. از چند روز پیشم که با وجود موبایل خاموشم، با وجود درسهای زیادم، با وجود اینکه به عنوان یک دانشجوی کارمند، بد جور پر مشغله شده ام ولی گردش و تفریح و عشق و حال با دوستانم را هنوز از یاد نبرده ام. هنوز یادم هست چطور میتوانی دستت را در دست دوستت حلقه کنی و در خیابان
سلام. حالتون چه طوره؟ معلومه که خیلی حالتون خوبه که اصلً یادی از ما نمیکنید. من باهاتون قهر بودم. قرار بود دیگه باهاتون یعنی با هیچ آدمی حرف نزنم. چون شما من رو فراموش کردید. انگار نه انگار من بخشی از فرهنگ و تاریخ شما هستم. لا اقل توی شب یلدا توقع داشتم که یه یادی از من بکنید. ولی این کار رو کسی نکرد. دلم شکست. از دست بیمعرفتی شما آدمها دلم شکست. بذارید براتون تعریف کنم چی شد. ولی خودم رو معرفی نکردم. من یه کُرسی هستم. یه کُرسی قدیمی که گوشه ی زیرزمین یه خونه ی قدیمی افتادم. شنبه شب که شب یلدا بود من و
درود به همگی. خوب. اولش بگم که بالاخره بازم من فرصت کردم ی کمی با شما گپ بزنم اون هم از نوع صوتی. در ادامه تونستم یک آموزش درست و حسابی که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه هم واسه شما بضبطم یعنی ضبط کنم. اولش گفتم فقط توی این پادکست باهم حرف بزنیم. بعدش گفتم که اصلا فقط بذار ی آموزش ضبط کنم. بعد به این نتیجه رسیدم که هم آموزش ضبط میکنم، هم حرف میزنیم. چطوره؟ خوبه؟ جالب اینجاست که من در ابتدای پادکست کلی مث وروره جادو حرفیدم، بعد آموزش دادم، بعد هم که آموزشم تمام شده و خداحافظی کردم، بازم بعد از خداحافظی حرف زدم.