سلامی به صمیمیت زمزمهی مهربان زلالترین جویبارها به تمامی اهالی و رهگذرهای محلهی نابینایان. از خدا میخوایم که هر لحظه از عمر عزیزتون بهتر از دقایق پیشین باشه و همیشه در تجربهی بهترینها پیشگام باشید! باز هم مرداد رسید. مرداد با خورشید تابانش، با گرمای نفسگیرش، و با شبهای روشنش.باز هم مرداد و آستانهی شروع یک سال گوشکنیِ دیگه! سالی که در نیمهی مرداد میریم تا با نام خدا همگی با هم شروعش کنیم، به یاری خدا همگام با هم پیشش ببریم، و به لطف حق دست در دست هم و شونه به شونهی هم با موفقیت به سالی دیگه و نیمهی مردادی دیگه پیوندش بزنیم. قطعا متوجه شدی
Tag: جشن تولد
هجدهمین قسمت هاتگوشکن که 14، 15 و 16 مرداد در تیمتاک محله نابینایان و رادیو گوشکن تقدیم شما عزیزان شد را در این مطلب نیز میتوانید دنبال کنید. در ابتدا مقدمه ای شاید از جنس وصف می خوانید از پریسا جهانشاهی، سپس فایل کامل هر شب را میتوانید دانلود کنید و در نهایت آیتمهایی که میخواهید به صورت جداگانه بشنوید یا به عنوان یادگاری داشته باشید را تقدیم حضور شما گرامیان میکنیم. یادداشتی با حال و هوای هات گوش کن هجدهم: یک سال دیگه هم گذشت. حس میکنم سوار یک قطارم که روی یک جاده مارپیچ رو به پیش میره. هر بار یک دور کامل میزنه، یک پله
شاید حدود دو ماه پیش بود که گفتیم: -تولد گوشکن نزدیکه، باید کم کم آماده بشیم. یکی از اون وسط گفت: -کو تا دو ماه دیگه! سعید گفت: -زمان زیادی نیست، چشم به هم بزنی رفته. میرهادی گفت: -از کجا شروع کنیم؟ علی گفت: -نمی دونم، بگید تا بریم. بهنام گفت: -امسال حسابی کار میبره. شهاب گفت: -کمک خواستید، من هستم. سعید گفت: -من هم همین طور. میلاد گفت: -روی تمام زمانهای آزادم حساب کن و هرچی ازم بر میاد بهم بگو، من هستم. فاطمه گفت: -مواد لازم واسه تهیه یک جشن تولد هاتگوشکنیه عالی! زمان به مقدار کافی، باقیش رو شماها بگید، فقط بجنبید که دیر نکنیم. علی
سلام سلااااام. چه طورید دوستای خوبم؟ وای که چه قدر دلم برای محله تنگ شده بود. ولی راستش این روزا چنان گرفتارم که خیلی کمتر فرصت دارم. اینه که حتی خاطرات یه مادر هم مونده و خیلی وقته حتی فرصت نشده برم خونه خاله گلی ببینم کی زندست کی مرده. حالا نمی خواد چپ چپ نگاه کنی قول میدم خیلی زود با یه اتوبوس بیام سراغتون و همه گی با هم مهمون خاله گلی بشیم. بیخیال این حرفا ما که اینجا جمع نشدیم که راجب خاله گلی بحرفیم. خوب خوب عرضم به حضورتون امروز یه تولد تابستونی از جنس دهم مردادی داریم!! چیه نفهمیدید تولد کیه؟؟ کمی فکر کنید
سلام سلام بیاید جشن داریم خدا بگم پریسا چکارت کنه من عجله دارم و باید سریع پست بزارم اینترنت هم که دیگه خخخخخ دو بار دیگه هم امتحان کردم ولی هر دو بار میدیدم که پست ثبت نشده و باز خدا بگم چکارت کنه پریسا میدونم که همش زیر سر خود خودته اهم خوب حالا که از سرزنش کردن پریسا فارغ گشتیم به امید اینکه پریسا تنبیه شده و دیگر عاقل شود بریم سراغ جشن خودمون راستش ما یه امین مسافرتی تو محله داشتیم که تازه گی ها کلا کمیاب که چه عرض کنم از اونم یه کم اون ور تر رفته امرور که بیست آذره تولدشه منم راه
سلام سلام سلااااام حالتون احوالتون خوبید خوشید سلامتید؟ خوبه خدا رو شکر امروز دلم یه محفل شاد و دسته جمعی خواست ولی نمیدونستم به چه بهانه ای باید شادی کنیم همینجوری که تو کوچه پس کوچه های محله زیر درخت ها قدم میزدم و به صدای پرنده ها گوش میدادم یهو صدای گریه ی یه بچه رو شنیدم اول گفتم لابد آرمان کوچولو پسر امیر و تبسم خانمِ ولی کمی که جلوتر رفتم دیدم که نه بابا این صدای گریه صدای محمد قاسم کوچولوِ که تازه به دنیا اومده منم شادان و خوشحال برگشتم تا به بقیه خبر بدم که یه بچه به دنیا اومده تا همه خودشونو برای
سلااام بچه ها. خوبین؟ این مدت حسابی از فضای لبریز از عروسی محله استفاده کردین؟ خب، پس بیاین همچنان این فضا رو شاااد شاد نگهش داریم! وسط این همه عروسی، یه نینی که اسمشو گذاشتن پریسا، یادش افتاده که همینجور یهو باید به دنیا بیاد! یه نینی که خبر نداره وقتی بزرگ شد، قراره کلی دیوونه بازی در بیاره، کارایی رو بکنه که فقط خاص خودشه. خبر نداره که با شلوغ کاریاش قراره خیلی چیزا رو به هم بریزه! شلوغ کاریا، احساسات لطیفی که شاید خیلی وقتا به ضررش بوده، اما مطمئنم از اینکه به ندای قلبش گوش داده ناراحت نیست، چون اگر گوش نمیداد پشیمونتر میشد! پریسای عزیز،
رسیدن ماه دوم تابستون، همیشه برام نوید بخش لحظات شاد، انرژی بخش و خاطره ای بوده و هست! همیشه با رسیدن مرداد، یه حس خاص میاد سراغم! این حس خییییلییی واسم دوست داشتنیه! وقتی که روز اول این ماه دوست داشتنی فرا میرسه، برای این که بتونم تولد خواننده ی مورد علاقه ام رو بهتر، و متفاوتتر از سال قبل بهش تبریک بگم، بی درنگ دنبال واژه میگردم! آخه باید واژه هایی رو پیدا کنم، که بتونم نهایت خوشحالی خودم رو باهاشون فریاااااد بزنم! تا چشم به هم میزنم، روز ششم فرا میرسه، و من میمونم با واژه هایی که به هر شکلی که کنار هم میچینمشون، نمیتونن بیانگر
سلااام و صد سلام خدمت شما تمامی دوستای عزیزم آخ جون این روزا کلا جشن بارون شده محله خوب منم یه جشن بر پا کنم باشد که همه گی تمام لحظاتمون در شادی و شاد کامی باشه اینجا همه چی واسه پذیرایی هست از شیرینی نارنجکی مخصوص بانوی بهمن ماهی حقوق دان محله تا آب زرشک مخصوص پریسا من بلد نیستم متن زیبا بنویسم عین خیلیا فقط می تونم بگم یاشار جونم دوست خوبم از وقتی باهات آشنا شدم از وقتی که شناختمت برام جزو بهترین دوستام بودی و خیلی خیلی دوستت دارم و از اینکه به عنوان یه دوست همراهم هستی و من به بودنت کنارم دلگرمی می
سلام بچه ها! خوبین همگی؟ اینجا قطعا همتون حساااابی شارژ شارژین و منتظرین با هم واسه دوست و هم محله ای خوبمون، ملیسای همیشه دوست داشتنیمون، یه جشن حسابی بگیریم و بترکونیم! بچه ها؟ امروز، یعنی امروز که نه، دیروزِ امروز تولد دوست، و هم محله ای خوبمون ملیسا بود، و ما اعضای یه گروه دور همی کوچولو توی واتساپ، تصمیم گرفتیم این مدلی دوست خوبمون رو سورپرایز کنیم. پس برو که بریم! ملیسای دوست داشتنی؟ هم محله ای و هم گروهی مهربون؟ من، به اتفاق هم گروهی ها، یعنی پریسا، سارا، نیایش، عادل اکبری، آریا، محمد میرقاسمی، وحید رضازاده و محمد ملکی تولدتو از صمیم قلب بهت تبریک
سلام بچه ها. خوبین؟ امیدوارم حالتون خوب باشه و اوضاع بر وفق مراد. راستش امروز به این فکر میکردم که چقدر زندگی ما جالبه. امروز و اینجا یکی متولد میشه و همین لحظه یکی دیگه توی یه جای دیگه از این کره ی خاکی، چشماش رو واسه همیشه روی زندگی میبنده. یکی چشماش پر از اشکه و یکی از ته دل میخنده. البته که همین تضادهاست که زندگی رو واست شیرین و خواستنی میکنه. همین که نمیدونی زندگی 1 ساعت بعد چی واست داره، همین بهت روحیه و امید واسه ادامه دادن میده. از دیروز که پست تسلیت توی محله ی همیشه خواستنیم زده شد، خوب حالم زیاد خوب
بخند ای غنچه ی زیبا، که دنیا با تو شیرینه – دلم شادیش و از حالا، تو چشمای تو میبینه – بخواب آروم و آسوده، خیالت جمع بیدارم – واسه آرامشت تا صبح، چشامو هم نمیذارم – لطیفی مثل برگ گل، نگاهت غرق خورشیده – ستاره عکس چشماشو، توی چشمای تو دیده – چه خوشحالم که تو هستی، چه شیرینتر شده دنیا – کنارت گرمتر میشه، تب عشق من و بابا – همه هستی به پای تو، عزیز ناز و دردونه – تو لبخند خدایی که، شدی مهمون این خونه………. دانلود تقدیمی امیر به آرمان
سلااام،سلااااام. یه سلام گرم به وجود شما دوستان و گرامیان این محله ی با صفا، حالتون چطوره؟ خوبین؟ چه خبرا؟ بعد از مدتها اومدم با یه پست خدمت شما عزیزان. لطفا بیاین پایینتر تا خودتون متوجه بشید قضیه از چه قراره. … … … … امروز یه تولد داریم. … … … … امروز 4شنبه یعنی 17 آذرماه تولد دوست خوبم (امید علیوردیلو) هست. امید جان داداش گلم از صمین قلبم بهت ویژه تبریک عرض میکنم. امیدوارم در تمامی مراحل زندگی موفق باشی و به تمام اهدافی که مد نظرت هست برسی و شاهد موفقیتهای روز افزون و بیشتر از این باشیم. ببخشید که این پست خیلی ساده هست.
دستهها
جشن تولد، آری یا نه
با عرض سلام و هزاران درود حضور دوستان گل و همسایه ها و هم محله های عزیز و دوست داشتنی. باز هم افکار بنده طغیان نمود و قصد کوی دوست کرد که من گفتم میل روی دوست بهتر است و بیا تا با نوشتن مطلبی دوستان خود را به رودخانه ی تفکر انداخته و آنها را شنا کنان تا دریای اندیشه همراهی نماییم. این شد که این مطلب را به محضر گرانقدر شما تقدیم می نمایم. باشد که مورد پسند طبع آسمان آسا و الطاف خورشید وش شما قرار گیرد جشن تولد، آری یا نه تا حالا شده است که انسان مدرن و فعالیتها و رفتارهای وی مثلا یکی از ظواهر
ضمن تبریک تولد محله، قبل از این که هدیه تون رو بدم و برم، باید بگم که یه کم سر و صداتون رو کم کنید شاید همسایه ها مریض داشته باشن خب! همش جیغ و سوت و داد و آهنگ و و و! جشن تولده پارتی که نیست خخخ! خب دیگه! گوشکنمون هم پنج ساله شد! دیگه باید ببرمش تو پیش دبستانی ثبت نامش کنم. منتها پول ندارم شهریه ی مدرسشو بدم. ای کاش بهزیستی شهریه ی مدارس رو هم میداد خخخ. راستی من نمیدونم گوشکن کوچولو نابینای کامله یا نیمه بینا! هرچی هم از خودش میپرسم هیچی لو نمیده خخخ! خب! در این بخش از برنامه، بریم سراغ
سلاااام سلاااام بر دوستان و هم محله ایهای گرامی. بله، بازم یه تولد دیگه. تولد یکی از بزرگان و بزرگواران محله که به حق سمت استادی بر همه ی ماها دارن. امروز 28 خردادماه و روز تولد عموی گرامی محله، عمو حسین عزیز هست. یه روز مبارک و ارزشمند که با گرامیداشت این روز و جشن گرفتن در کامنتدونی محله میتونه یه روز خاطره انگیز و به یاد موندنی بشه. منم از طرف هیات مدیره و ویرایشگران سایت این روز بزرگ رو به عموی عزیز تبریک عرض میکنم و براشون آرزوی صحت و سلامت و طول عمر با عزت رو دارم و امیدوارم که سایه شون همواره بر سر
سلام سلام صد تا سلام، هزارو سیصد تا سلام بر بچه های گل و دوست داشتنی محله از سایتیها گرفته تا واتساپیهای باحال و گرامی. بله دیگه، امروز یه تولد داریم. البته یه تولد تقریبا متفاوت. تولد یه دوقلوی باحال از اهالی محله. حدس بزنید کیارو میگم!! کی؟ فرید و سعید؟ نه؟ سارا و سمیرا؟ نه؟ حمید و وحید؟ اونا هم نه؟ هانیه و حنانه؟ نه بابا! فرزاد و فرشاد؟ ای واااای نه، اینا دیگه کیا هستن؟ ما که اینارو توی محله نداریمشون!!! اصلا بذارید خودم بگم:÷ منظورم همین مهدی و هادی ضیایی فر خودمونن دیگه! بله مهدی و هادی عزیز امروز پانزدهم خرداد روز تولد شونه، تولد خود
دوستان سلام. سال نوی همگیتون مبارک. امیدوارم سال 95 بهترین سالی باشه که تا حالا داشتید. همون طور که از عنوان پست مشخصه، امروز تولد سروشه. داشتم فکر می کردم بهترین راه غافلگیر کردنش چیه، که دیدم بهترین کار، نوشتن یه پست توی گوشکن هست. این طوری هم سروش رو حسابی سورپرایز کردم، هم شادیم رو با تمام هم محلی های عزیز و با صفا تقسیم کردم. من همه ی شما رو به این جشن کوچیک دعوت می کنم تا یه روز خاطره انگیز رو با هم رقم بزنیم. سروش جان، تولدت مبارک. امیدوارم روزهایی پر از موفقیت و شادی پیش رو داشته باشی و در کنار هم 120
– آهااااااای خانوم وایسا تو صف… – یکی یکی.. هول ندین لطفاً.. – آقا شوما وسطی خانوما چیکار داری یعنی؟ بفرما از در جلو سوار شو… – خانوووووم.. فک نکون حواسم نیس.. شوما.. بعله.. همون چادور گل گلیه، کارتتا بزن بعد بیشین… جییییییییییغ… آقا درا بِزن… دَسَم موندِس لا در… جیییغیییییر بغوووووور… جییییییییغ… آق زنبیلم جا موند…. حجی نیگر داااااااااار… خانوم شوما دستت تو کیفی من چیکار داره اون وق؟ پول میخوای خو به خودم بوگو خیرندیده …خخخخخخخخخخ… حج خانوم.. بعله شوما که دو تُن وزنتونِس.. یوخده هیکلا تکون بده برو جلوتر تا ملت سوار شن… عجباااااااااااا… حجی نَیمِدی نَیمِدی حالام که اومِدی، تا کله ت پر کردی از
سلام بچه ها . میدونم که همه سرتون شولوغ پلوغه . ولی چه کنم تولد لبخندی( تبسم چلوی ) رععد بزرگه . تبسم عزیزم خداییش تو که این همه بی وقت نبودی خخخ ؟؟ آخه 1 فروردین روز بود که پا روی زمین گذاشتی ؟ سیصدو نود چهار روز کم بود که روز اول فروردین همه رو زا به راه کردی هههه اصلا حقته که 13 روز تعطیلی عیدو کار کنی و کلی مهمونداری خخخخ حداقل میذاشتی دوم فروردین ؛ وااای دخمل مگه نبینمت ههههه حالا رعععد بزرگ با این همه کار چه کنه ؟ بره مهمونی ؟ به مهمونا غذا بده یا تولد برات بگیره ؟ حالا که